eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 طلبه‌ای که یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای امام را عملی کرد! ۲۷ آذر سالروز شهادت آیت‌الله دکتر مفتح گرامی سالروز شهادت یار مخلص 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شہدا . . . با هر دردے جا نمیزدن میگفتن‌ فدا‌ سر‌حضرت‌ زهــرا(سلام‌الله‌علیها) شهید‌ زندگے ڪردن‌
💔 اگر نشان عاشقی از شما پرسیدند شهدا را نشان دهید بگویید عدهای ندیده عاشق شدند بر سیاهی روی سپیدی (روایات معصومین) ایمان آوردند و قرص و محکم پای اعتقادشان ماندند فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞 کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در خواب به او فرمودند
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 سال ۶۱ بود و اوج جنگ ایران و عراق ثابت و ثاقب شهابی نشاط، دو برادری که به عنوان امدادگر در منطقه خدمت میکردند جالب اینکه وقتی پستچی نامه‌ ها را به خط مقدم می‌ آورد معمولاً ثابت و ثاقب غیب شان می‌ زد یک‌ بار یکی از رزمندگان متوجه شده بود که وقتی همه سرگرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکس‌ های شان را با خوشحالی نگاه می‌ کنند این برادران دوقلو دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه می‌ کنند بعدها متوجه می شوند که آن ها بی‌ سرپرست هستند و در پرورشگاه بزرگ شده اند، هر بار دل‌ شان می‌ شکند که کسی آن سوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکس‌ های کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شده‌ اند، را بغل کرده، گریه می کنند. جنگ، بی رحم است، این دو برادر حتی مرخصی هم نمی رفتند، چون کسی پشت جبهه چشم به راه شان نبود پس از مدتی تلاش و فداکاری ثاقب برادری که فقط چند ثانیه از ثابت بزرگ تر بود، به‌شدت مجروح و در نهایت شهید شد و بردارش را تنها گذاشت! اما مگر ممکن است کسی که در این دنیا تنها یار و غم خوار و مونس تنهایی اش برادرش بوده، او را تنها بگذارد و این چنین شد تا ثابت دوری برادر را تاب نیاورد و تنها به فاصله ی چند ساعت طوری که هنوز جنازه ی برادر را به پشت جبهه منتقل نکرده بودند، او نیز بر اثر استنشاق گاز های شیمیایی شهید شود یاران خالص 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ
💔 ادامه پست قبل👆👇 و اما قصه ی پر غصه ی این دو برادر شهید به نقل از دفتر خاطرات خود شان: روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل زنبیل کوچک قرمز رنگی گذاشته بود، زیر شُر شُر باران کنار درب ورودی بهزیستی رها می کند! حال درد نان بوده یا درد جان کسی نمی‌ دانست! از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شده بود تنها یادگاری از پدر و مادر ندیده‌ ی شان. ثاقب و ثابت سال ها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر به هر کجا که اعزام می‌ شدند در درون ساک شان اعلامی ه‌هایی را به همراه داشتند که، عکسی از دوران کودکی‌ شان به همراه دستنوشته‌یی به این مضمون به در و دیوار شهر ها می‌ چسباندند: « پدر و مادر عزیز از آن روزی که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید، سال ها می گذرد حال امروز دیگر ما برای خود مان مردی شده‌ ایم ولی هم چنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم!» ولی هیچ گاه از پدر و مادر شان خبری نشد ( شاید هم مرده بودند ). اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آن چه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط، باقی است دو قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ی ۵۰ گل زار شهدای بهشت زهراء است. سعی کنید اگر چنان چه روزی گذار تان به بهشت زهراء افتاد سری به گل زار شهداء قطعه ی ۵۰ ردیف ۶۷ شماره ی ۱۹ و ردیف ۶۶ شماره ۱۹ این دو برادر شهید غریب آرام کنار یک دیگر خفته اند. آنان شب‌ های جمعه هیچ‌ گاه پدر و مادری زائر مزار شان نبوده است و سخت چشم به راه پدر و مادر و دوستان اند. یاران خالص 💞 @shahiidsho💞
💔 ‏می‌نویسم به روی تابوت که مادر سادات "فاطمه" گمنام می‌خرد... 💞 @shahiidsho💞
💔 ‍ ملائکی که برای شهادت او رضایت پدر را می‌خواستند شهید محمدحسن کاظمینی چند روزی قبل از شهادتش به ماجرای پروازش به عالم بالا اشاره کرده پروازی که به خاطر راضی نبودن پدرش ناتمام مانده بود. وی در دورانی که به‌علت جراحات شدید در بیمارستان بستری و مورد عمل پزشکان قرار گرفته بود در عالم رویا دیده بود که هر دو برادرش در بهشت منتظرش هستند، فهمید که شهید شده‌اند (چون قبلاً به آن‌ها گفته بودند که اسیر هستند.) او هم خواست وارد بهشت شود که ملائک گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست. تا این حرف را زدند، یک‌باره روح به جسمش برگشت. محمدحسن در ادامه می‌گوید: "حالا هم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم". روز بعد پدرش حاج‌عبدالخالق به ملاقات او آمد، وقتی پدر و پسر خلوت کردند، از پدرش پرسید: "شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر محمدحسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا". پدر محمدحسن در جواب پسرش می‌گوید: " آن‌ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری. من در این سن نمی‌توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم." در نهایت با صحبت‌های محمدحسن، پدرش رضایت می‌دهد که مجدد به جبهه برگردد. وی پس از مرخصی از بیمارستان بلافاصله راهی جبهه شد و مدتی بعد به شهادت رسید. یاران خالص 💞 @shahiidsho💞
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 بغض و اشک رهبر انقلاب، هنگام تعریف خاطره ای از کتاب خاطرات 📚 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آخرین تصاویر حضور حاج قاسم در بیت الزهرای کرمان و استقبال از مهمانان حضرت زهرا (ع) توسط ایشان سردار کشور 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 اگر نشان عاشقی از شما پرسیدند شهدا را نشان دهید بگویید عدهای ندیده عاشق شدند بر سیاهی روی سپیدی (
💔 فاطمیه امسال هم تمام شد تا نوکری کدامیک از ما به چشم صاحب عزا آمده باشد و خریدنی شده باشیم... دلخوشیم که کارمان با خاندان کرَم است همان ها که کم ما را زیاد انگارند... 💞 @shahiidsho💞 کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که در خواب، بشارت شهادتش را دریافت کرد 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 اسمش فرهاد بود، خواب عجیبی دید و برای تعبیر آن به نزد آیت الله بهجت رفت فرمودند اسمت را به عبدالمهدی تغییر بده و به سپاه برو که ان شالله سرانجامت شهادت است... امروز سالروز شهادتش است سالروز شهادت فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞 کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 «پرواز در سحرگاه» زندگینامه و خاطرات شهید محمد غفاری است که انتشارات شهید ابراهیم هادی آن را به
💔 داستان زندگی مادر شهید معماریان کسی که بعد از شهادت فرزندش، پایش در سانحه ای دچار مشکل می شود و پسر شهیدش شال سبزی به پای مادر می‌بندد پای مادر که خوب میشود هیچ، آن شال سبز هم می ماند برای مادر.... در قسمتی از کتاب می خوانیم: دست برد و از داخل جیب پیراهنش یک تکه پارچه سبز درآورد، وقتی تایَش را باز کرد دیدم یک شال باریک است. بوسید و گذاشت روی چشمهایش، گفت: "از داخل ضریح برداشتم" نشست جلوی پایم.... شال را بست به مچ پایم و گفت: "غصه نخور مامان جان، برو نذرت رو ادا کن امشب" "تنها گریه کن" روایت گریه و خنده‌های یک مادر است روایت یک زندگی مومنانه فدایی کشور 💞 @shahiidsho💞 کپی بدون تغییر در عکس