💔
امروز میخوام یه قصه براتون بگم☝️
یه قصه که اگه منو تو برای بچه هامون نگیم ، کم کم میشه یه افسانه باورنکردنی😳
یکی بود یکی نبود
یک سال بیشتر از انقلاب مردم ایران نگذشته بود و دولت آمریکا، زخمی تر از همیشه بود...
چون چند ماه قبل، توی ۱۳ آبان، دانشجوها و مردم، سفارتش رو گرفته بودن و دست خیانتش برای بار چندم رو شده بود
القصه
روز پنجم ارديبهشت۱۳۵۹(۲۴آوریل ۱۹۸۰) ۶ هواپیما✈️ و ۸ بالگرد🚁 آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران وارد فضای پروازی ایران شدند.😏
موقع اجرای عملیات، با ورود به حریم هوایی ایران،
یکی از بالگردها در ۱۲۰ کیلومتری راور کرمان دچار نقص فنی شده و به اجبار فرود میآید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل میشوند
اما همان بالگرد هم دچار نقص فنی شده و به ناچار به ناو هواپیما بر بازمیگردد.😒
۶ هواپیما و ۶ بالگرد دیگه خود را به #طبس رسانده و در تاریکی شب، در منطقهای دور افتاده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود میآیند.🙄
در حین سوختگیری یکی دیگر از بالگردها دچار نقص فنی شده و در مجموع در حالیکه هنوز عملیات آغاز نشده، ۳ فروند بالگرد از دست رفته بود.✌️
پس از تماس با مرکز عملیات، کارتر دستور بازگشت نیروها را میدهد؛ ولی...
موقع برخاستن هواپیماها و بالگردها طوفان شن آغاز میشه و یک هواپیمای سی۱۳۰ و یک بالگرد سیاچ-۵۳ به هم خورده💥 و هر دو آتش میگیرند🔥
در این حادثه ۸ نفر از نیروهای آمریکایی در آتش سوخته و۴ بالگرد ناتوان از پرواز پس روی زمین باقی میمانند...
نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناوهواپیمابر ناو نیمیتز میرسانند و بدینترتیب عملیات بطور کامل شکست میخورد.❌
یه چیز جالب این که شب عملیات، هوا کاملا مهتابی بود🌝 و معمولاً در این شب ها از توفان و بادهای تند خبری نیست 🌪
و دیگه اینکه بر اساس پیش بینی های علمی اداره ی هواشناسی امریکا، در شب عملیات، هوای کویر، توفانی نبوده است!😑
#برژینسكى مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريکا حالت #كارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب نشینى و آتش گرفتن هواپیما و هلیكوپتر آمریكایى چنین توصیف كرده است:
«وى بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روى میز گذاشت...😠 با شنیدن این خبر، به مانند مار زخمى به خود پیچید و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد😡 و به اطرافیانش بد و بى راه میگفت».
بعد از فرار امریکایی ها و صدور اعلامیه توسط کاخ سفید مبنی بر
👈شکست عملیات
👈و این که اسنادی سری و مهمی در درون هلی کوپترها به جای مانده است.
به دستور مستقیم بنی صدر که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت،😏 هلی کوپترهای به جا مانده بمباران شدند و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند 🔥
و محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران یزد که از هلی کوپترها حفاظت می کرد، به شهادت رسید.😇
امام خمینی(ره) در پیامی در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ گفت:
"آیا جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟
چه کسی هلی کوپترهای آقای کارتر را ساقط کرد؟
ما ساقط کردیم؟
شنها ساقط کردند.☝️
شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست"
در اين روز بزرگ يك بارديگر خداوند قهار به ياري امت انقلابی آمد و از عالم غیب ؛ جنودِ رحمانی که بادها و شن ها بودند برای نصرت نظام اسلامی برانگیخته شدند
و مُهر ذلت و خذلان را بر سر شیطان بزرگ تا ابد کوبیدند چرا كه خود در قرآن شريفش فرموده:
«ان تنصرواالله ينصركم ويثبت اقدامكم»✌️
و وعده او تخلف ناپذير است.
#طبس
#پنجم_اردیبهشت1359
#طوفان_شن
#افتضاح_کارتر
#شکست_امریکا
#نشرحداکثری
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین
این عاشقانی که در این تصویـر مےبینید خیلی خاص هستند
بعضی بعد از سالھا تحمل جراحات جنگ، آسمانے شده اند
بعضی دیگر حدود ۳۰ سال بعد از شھادتشان، تفحص شدند و برگشتند
بعضی مثل #شھیدعباس_کنعانی و #شھیدمصطفی_محسنی (مهدی) حین خدمت ، شهید شده اند
یکی مثل #شهیدعلیرضا_ویزش_فرد با در آغوش گرفتن عامل انتحاری،خودش را فدا کرده و شده پیشمـرگ منو تو...
#آھ
اصلا این قطعه با همه جای گلستان فرق دارد
اینجا همه جمعنـد...
خوب اگـر نگاهشان کنی!
مےبینی همه این نگاهـہا، خیره به توست
به تو و اعمالت
همه شان یک چیز از تو مےخواهند
ادامه دادن راهـشان...
مرد این راه هستی؟
مطمئن باش علَم انقلاب بر زمین نمےماند
مهم این است
منو تو کجای این خیمه ایم...
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شھدا_باصلوات
#گلستان_شھدا
#اصفهان
#آھ_اےشھادت
💕 @aah3noghte💕
#کپےممنوع
شهید شو 🌷
💔 مامان مریم مےگفت: به امام حسین ع گفتم "مجیدمو هدیه مےکنم به علی اکبرت" در عوض اونم هدیه بهم داد
💔
معراج شهدا
تهران
دیدار مادرـ پسری
#شھیدمجیدقربانخانی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
استخوان های مجید من سوخته ،
اینقدر نگید اینها برای پول میرن...
🎥صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حرم #مجیدقربانخانی بر بالای پیکر فرزندش😔
#انتشار_حداکثری
نمےتونی ببینی و اشک نریزی....
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
و کبوتر شڪستہ بال دلِ من نیز
آسـمان را
تنہا
در خیال مےپروَرد....
دستم بگیر
تا من هـمـ پرواز را
تجربه ڪنم
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک 📛
💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
#وصیت_نامه اش یک صفحه هم نمی شود
آن هم با محوریت #ولایت_فقیه☝️
نوشته بود:
"سـلام مرا به رهبر عزیزم امام خامنه ای❤️ برسانید
و به ایشان بگویید:
شرمنده ام که یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب، تقدیم نمایم"
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت نهم روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریخت
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شهید_علیرضا_نوری
قسمت پایانی
*در سوریه به شهید علیرضا نوری #حاج_اکبر میگفتند.
حاج اکبر، جوانی رشید و با حرمت بود.
تا زمانی که من، روزه بودم در حضور من، لب به خوراک و غذایی نمیزد و حرمت روزه داری من را حفظ میکرد.
وقت افطار که فرا میرسید خودش برای من سفره را آماده و پذیرایی میکرد
و اجازه ی کاری به من نمیداد.
کارهای موکول شده به وی را به درستی انجام ميداد.
نمازش را اول وقت میخواند.
بسیار متواضع و بردبار بود.
از خاطرات خانواده، فرزند و همسرش با عشق و محبت بامن صحبت میکرد.
صورتش بسیار نورانی بود و حسی به من از احتمال شهادتش، خبر میداد.
صبح روز ۲۹ اسفند بود که خبر درگیری را شنیدیم؛ از دوستانش فقط سراغ حاج اکبر را میگرفتم و نگرانش بودم..😔
امید داشتم که او زنده باشد. چند ساعتی که گذشت متوجه شدیم حاج اکبر شهید شده...😭😔
🕊روحش شــاد و محشور با اهل بیت علیهم السلام
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
راوی: #شهید_مدافع_حرم_جبارعراقی
#آھ...
💞 @shahiidsho💞
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 63 بازم هوا رو به سردی میرفت. در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه ک
🔹 #او_را ...64
کنار یه رستوران نگه داشت
-ببخشید، امشبم مثل دیشب باید غذای بیرون رو بخوریم!
کل روزو دنبالتون بودم،
وقت نشد برم خونه و غذا درست کنم!😅
از لحن حرف زدنش و همچنین حرفی که زده بود خندم گرفت!☺️
-معذرت میخوام که اینقدر باعث دردسرتون شدم!
ولی نگران من نباشید!
معده ی من به غذای رستوران عادت داره!😏
-مگه شما...
خانوادتون که همین شهر زندگی میکنن!!
-هه!
خانواده😏
چند لحظه ای سکوت کرد
-چی بگیرم؟
چه غذایی دوست دارین؟
با خجالت سرمو انداختم پایین!
-تو عمرم هیچوقت سربار کسی نبودم!
با جدیت نگاهم کرد
-الانم نیستید!!
اگر نگید چی میخورید، با سلیقه ی خودم میخرما!
این بار تلاشم برای کنترل اشک هام، موفقیت آمیز نبود!
بدون حرفی از ماشین پیاده شد و رفت تو رستوران!
تاکی قراره این وضع ادامه پیدا کنه؟!😢
چرا اینجوری میکنم من؟😣
چرا نمیدونم باید چیکار کنم؟😭
با دو پرس غذا برگشت و گذاشتشون صندلی پشت!
آروم راه افتاد
-کجا بریم بخوریم؟
اشکامو با پشت دستم پاک کردم و گفتم
-نمیدونم!
صفحه ی گوشیش روشن شد و صدای موزیک ملایمی تو ماشین پخش شد،
-الو
سلام داداش!
خوبی؟
چاکرتم😊
خوبم خداروشکر
امممم...
راستش نه...
یکم برنامه هام تغییر کرده
شرمندتم!
شما برید!
خوش بگذره!
مارو هم دعا کنید!
ههههه😂
نه بابا!
نه جون تو!
چه خبری آخه؟؟
(صداشو آروم کرد)
آخه داداش کی به من زن میده😂
خیالت راحت!
هیچ خبری نیست!
فقط کاری پیش اومده که نمیتونم بیام!
همین!
عجب آدمی هستیا!
نه جون تو!
آره!
قربانت!
خوش بگذره!
ممنون.
شماهم سال خوبی داشته باشی ان شاءالله
یاعلی مدد!😊
گوشی رو قطع کرد و با خنده ی ریزی سرشو تکون داد!
با تعجب نگاهش کردم!😳
هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم خندیدن بلد باشن!😕
یا دوستی داشته باشن!!
اما سریع خودمو جمع کردم!
دوباره احساس خجالت اومد سراغم!
-ببخشید...
من...
واقعا یه موجود اضافه و مزاحمم!
شما رو هم اذیت کردم!
منو همینجا پیاده کنید و برید😢
برید پیش دوستتون!
کلافه نفسش رو بیرون داد و دستی به موهاش کشید!
-میشه دیگه این حرفو تکرار نکنید؟؟
اونقدر جدی این حرفو زده بود که دیگه چیزی نگفتم!
کنار یه پارک نگه داشت !
-هرچند هوا سرده و نمیشه پیاده شد!!
ولی حداقل ویوش خوبه☺️
غذا رو داد دستم و بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شد!
هنوزم سرفه میکرد
و معلوم بود خیلی حال خوبی نداره!
تمام سعیم رو میکردم که به آخوند بودنش فکرنکنم!
چون چاره ای جز بودن کنارش نداشتم!
حالا دیگه اون تنها کسی بود که میشناختم!!
بعد خوردن شام رفت سمت خونش!
جلوی در نگه داشت و کلیدو گرفت جلوی صورتم!
-بخاری رو زیاد کنید، سرما نخورید!
نگاهش کردم!
-باز میخواید تو ماشین بخوابید؟؟؟😳
-نگران من نباشید
من یه کاری میکنم!
-نه!نمیرم!😒
سرشو گذاشت رو فرمون و نفسشو داد بیرون!
بعدش صاف و محکم نشست و مثل اکثر وقتا بدون اینکه نگاهم کنه، شروع کرد به حرف زدن
-ازتون خواهش میکنم!
من امشب چند جا کار دارم!
به فکر من نباشید
من همین که میدونم جاتون خوبه، امنه،
رو آسفالت هم که بخوابم، راحت میخوابم!
دیگه چیزی نگید!
کلیدو بگیرید!
شبتون بخیر!
نفس عمیقی کشیدم و به در سفید آهنی نگاه کردم...
-ممنونم
شب بخیر...
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
چشم مامان مریم، روشن شد به بازگشت جگرگوشه
اما هنوزم خیلی مادرا چشم انتظارن
مےدونستین هنوز ۱۴هزار تا شهیدگمنام داریم؟..
مداحی #حاج_محمودکریمی
اونایی که نَیومد پیکراشون
هنوزم چشم براهن مادراشون...
#شھیدمجیدقربانخانی
#مادران_انتظار
#آھ...
💕 @aah3noghte💕