eitaa logo
شهربانو
509 دنبال‌کننده
978 عکس
171 ویدیو
0 فایل
بیا از محجبه ها تشکر کنیم و خاطرمونو به اشتراک بذاریم روایتت رو اینجا بنویس👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
شهربانو می‌بینید؟ ببینید عکس ها را فیلم ها را خبرها را این سیل جمعیت را، خووووب به خاطر بسپارید! بار دیگر، به میدان آمد یک‌پارچه یک‌دل متحد همسو حول یک محور محوری که گمان نمیکردیم اینطور، با این مغناطیس قوی، دل ها را به خود جذب کرده باشد نگو که قانون خداست که اخلاص و سادگی و صفای درون و خدمت مجاهدانه، همیشه انسان های پاک و آزاده و خوش‌دل را جذب کند... آری این طرفداری مردمی را، این بیمه چند میلیونی را به خاطر بسپارید و نصب العین قرار دهید در برابر خرده جماعت نیشخند دارِ هتاکِ رجیم چنج! دل قوی دارید که راه ادامه دارد... و به قله نزدیکیم. و ایران کشور ائمه اطهار علیهم السلام است و در پناه خودشان و مردم - با هر شکل و ظاهری- پای این نظام و انقلابند الحمدلله علی کل حالٍ @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : در بلوار پیامبر اعظم به مناسبت تشییع پیکر های شهدای خدمت , منتظر رسیدن شهدا بودم. در میان این جمعیت زیاد ، چشمم به دختر محجبه کوچکی افتاد که با خانواده برای مراسم آمده بودند. عکس آقای رئیسی و حاج قاسم را در دست داشت. به او نزدیک شدم و به خودم به عنوان یک خانم محجبه ایرانی افتخار کردم که نسل جدید هم ارزش حجاب و چادر فاطمی را درک کرده و آن را بر سر می کنند. غم عجیبی حکم فرما بود اما دیدن این دختر خانم با حجاب ، در دلم شادی خاصی را ایجاد کرده بود. من همیشه سعی میکنم که در همچین لحظاتی عکسی را برای ماندگار شدن در ذهنم بگیرم . پس در این لحظه زیبا ، از او عکسی گرفتم تا به دختران دیگر ایران زمینم ، حجاب فاطمی و عزتش را نشان دهم. @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
چرا تلویزیون نشونت نمی‌ده بابا؟ 🔹دختر شهید موسوی: گفتم بابا مگه شما سردار نیستی؟ چرا تصویرت را در تلویزیون نشان نمی‌دهند؟ چرا در اینترنت نیستی؟ پدرم گفت «نشون می‌ده بابا!». یک روز بعد و بعد خبر شهادت بابا، همهٔ مردم ایران تصویر پدرم را دیدند و فهمیدند که سرتیم حفاظت رئیس جمهور، بابای مهربان من است. 🔹دختر کوچک شهید موسوی: از وقتی بابا محافظ آقای رییسی شد، آخر هفته‌های خانهٔ ما، آخر هفته‌های بدون حضور بابا بود. @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : در کنار ایستگاه فرهنگی که به مناسبت شهادت خادم ملت زده شده بود ، ایستاده بودم که چند تا دختر خانم محجبه با یکی از نزدیکانشان به ایستگاه نزدیک شدند. خیلی از این حادثه ناراحت بودند و من هم که آنجابودم، از زمانی که این خبر را شنیدم ،غم بزرگی را در دلم احساس می کردم. بهشان نزدیک شدم و در مورد احساسشان در مورد این حادثه و شهادت رئیس جمهور پرسیدم. در حین صحبت متوجه شدم که چقدر پاک و دلنشین در مورد غمشان و ایشان صحبت می کنند. با اینکه همگی غمگین بودیم ، به خاطر حجابشان هدیه های به ایشان دادم و از آنها خواستم دلنوشته ای را به یاد شهید خادم ملت بنویسند. در حین اینکار با اجازه شان عکسی هم به یادگاری برای نمایشگاه ایستگاهمان به خاطر چادر و حجاب زیبایشان از آنها گرفتم. @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : از هدیه های باقی مونده ی روز دختر بردیم هیئت اونجا بین دخترا پخش کنیم یکی از خادمای عزیز هیئت که همیشه اونجا در حال خدمت هست رو دیدیم و رفتیم جلو و بخاطر نوکریش برای امام حسین با حجاب کامل، ازش تشکر کردیم🪴 @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : رفته بودیم بازار، بین اون همه آدم فقط منو مامانم چادری بودیم یه خانم مسن وقتی مارو دید با خوشحالی اومد سمت مامانم، بخاطر چادر من و تربیتش ازش تشکر کرد🙂🌻 @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو چه سخت است وداع !... چه سخت است وداع با زاده ای از امام سجاد !... چه سخت است وداع با مردی از تبار رجایی ها و سلیمانی ها!... چه سخت است وداع!... @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو به این چین و چروک ها نگاه کن... موهایم را در عزای بهشتی و یارانش سفید کرده ام... داغ دلم را تازه کردی.. خادم الرضا کجا می روی؟ چگونه ما را تنها می گذاری؟ @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو می نویسم برای مردی از جنس مردم می نویسم برای رئیس جمهور!!! برای شهید جمهور !!! می نویسم برای پدری که داغ مردمان سرزمینش را داشت ! پدری که زمین برایش کوچک بود ! پدری که برای رسیدن به آرزوهایش که آزادی مردم مسلمان ، مظلوم و خسته بود ، خستگی ناپذیر بود . آرام بخواب پدر خسته ی من ، آرام .... @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : در ایستگاه صلواتی که به خاطر شهادت آقای رئیسی زده بودیم ،مشغول کار بودیم . ناگهان دختر خانم کوچکی که چادر قشنگی هم برسر داشت ، نزدیک عکس ایشان آمد و با گریه شروع به حرف زدن با ایشان کرد . برایم خیلی جالب بود که چنین با احساس و درک با ایشان صحبت می کرد. من هم که در کنارش ایستاده بودم ، گریه ام گرفت و به طرفش رفتم و اورا در آغوش گرفتم. بعد ازش خواستم که در کنار عکس خادم ارضا شهید جمهورمان بایستد و با حجاب زیبایی که بر سر داشت فضای بسیار قشنگی درست شده بود. من هم بلافاصله از او با موبایلم عکس گرفتم تا همچین صحنه در احساسی را ماندگار کنم. @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو رفتیم تهران رسیدیم میدان انقلاب حال و هوای همه یه جور خاصی بود همه انگار عزیزترین کسشون رو از دست داده بودن غم رو از چهره ی همه ی مردم میشد دید . توی اون گرمای آفتاب که خیلی سوزان بود ولی جمعیتی که رو به افزودن بود این هارو سختی نمیدید.گفتن دارن میارن شهدا رو همه حالشون دگرگون شد اشک پشت اشک آه از رفتن سید و یاران آه از یاری که دیگر آقاجانمون نداشتن .خیلی حس عجیبی بود .توی اون ازدحام گم شدیم ‌..خیلی ها فریاد میزدن قدرتو ندونستیم ببخشمون سید ..سلام ما رو به سردار برسون .. سید جان رفتی ولی راهت ادامه داره همونجوری که خودت توی شهادت حاج قاسم گفتی راهت ادامه داره ..حالا هم ما میگیم راهتو با تمام وجودمون ادامه میدیم؛پای انقلابمون و حضرت آقا هستیم تا اخرین نفس هامون ..باشد که ماهم مثل تو شهید راه خدمت بشویم:) @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو
#داستانک #بخش3 #من_آزاد_شدم یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است بر
ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم. من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود. هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود. به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید. پایان. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir