بیان | روانشناسی اسلامی
چرا در طولِ ۷۰۰۰ سال زندگیِ اقوامِ سرخپوستِ آمریکا و تمدنهایِ آنها، خداوندِ جهان، دینی را برایِ هد
جواب؛
امروز به خوبی نشانه های از خداپرستی (اگر چه ضعیف و یا تحریف شده) در قبایل بدوی و یا سرخپوستان قاره آمریکا دیده می شود که نشانه از تعالیم پیامبران الاهی است.
همین که جمعیت کثیری در امریکا و ...امروز مسیحی هستن نشان دهنده ی چیست؟🤔
آیا حاکی از فعالیت های پیامبر خدا نیست🙂
۱۲۴۰۰۰پیامبر بوده جاهای مختلف که ما اسمشون رو نمی دونیم
شاید بودا و ...هم پیامبر بودن اما بر اثر گذشت زمان دینش رو تحریف کردن
اگر سیل و زلزله دلیلی فقط علمی داشتن قابل پیش بینی بودن حال انکه میبینید غیر قابل پیش بینی هستن
شما نظرات انیشتن رو در رابطه با توحید سرچ کنید بخونید
در ضمن طبقات اسمان و زمین را علم امروز هم اثبات کرده
همچنین در ۶روز گسترش زمین را
اتفاقا خدا از ما میخواد عالم ماورا رو بشناسیم
اگر دین وجود نداشته باشه دیگر ترسی از قیامتی هم نیست زمین میشه خون و خون ریزی ظلم و فساد و تجاوز
مشکل عربستان وابسته بودنش هست
که دانشمند نداره
ولی ایران دارد
کمکی که ابن سینا ها کردن چرا نادیده گرفته میشه
دین تمام گزاره های علمی از فلسفه و ...دارد و سراسر علمی هست
فعلا که علمای ما با دین داروی کرونا رو هم ارائه دادند
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دوتاست
بهم ریخته است آن کوچه
بهم ریخته است مدت هاست
کوچه ای که شکست را
کوچه ای که علی در آن افتاد
تا زمین خورد مادرم زهرا
فکرکردم که آسمان افتاد
مادر می سوزم از زخم. بازویت
میرم از داغ پهلویت
می بارم از درد زانوییت
چقدَر سوت و کوره این خونه
خونهمون خونه نیست زندونه
حال مادر منو بِهَم ریخته
همه میگن دیگه نمیمونه
برگرد و حال ما رو برگردون
درد ما بی تو نمیشه درمون
بعد از تو ویرون میشه دنیامون
ای مادر، ای مادر
دیگه انگار، خیلی دیره
مادرم داره از دست میره
.......................................
توی قلبش هزارتا غم داره
ولی اصلاً به رو نمیاره
منو میخواد بغل کنه اما
ورم بازو مگه میذاره
شب تا صبح، تب داره و بیداره
معلومه، خیلی خیلی درد داره
مجروحه، مردم میگن بیماره
ای مادر، ای مادر
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: بچهها لحظهای سکوت کنید
به گمانم صدای پایی هست
یک نفر نیست عدهای هستند
بین کوچه سر و صدایی هست
این دری را که با پرش میزد
محترم میشمرد جبرائیل
یا که بر قبض روح پیغمبر
با اجازه میآمد عزرائیل
حال بنگر که مشت میکوبند ؟
اف به دنیا مردم آزارش
چقدر آشناست بر گوشم
این صدا را به خاطرم دارم
این همان دست ناجوانمردی است
که در آن کوچه مادرم را زد
گوشوارهاش پر از خون شد
پیش چشمم به چادرش پا زد
این همان دست ناجوانمردی است
که مرا بین کوچه پیرم کرد
پیش من مادرم زمین خورده
پیش بابام سر به زیرم کردم
به در خانه میزنند انگار
خانه وحی، خانه سوره
چشمهایم چقدر ترسیدند
باز افتادهام به دلشوره
مادرم عصمت است بر مریم
مادرم عفت است بر هاجر
مادرم عزت است بر کعبه
نه فقط کعبه بلکه بالاتر
میرود پشت در چکار کند ؟
من که از خاطرات گریه پُرم
من مگر مردهام که او برود ؟
کاش اینبار من زمین بخورم
پیش چشمان مضطر بابا
در روی جسم مادرم افتاده
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیبها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را... نمیدانم
در من انگار میشود تکرار
خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد
به ضرب پا وسط شعله ها زمین نخورد
هزار مرد بیفتد به پیش چشم همه
ولی زنی وسط کوچه ها زمین نخورد
در ازدحام هجوم ستم ، در خانه
خدا کند که زنی (پا به ما) زمین نخورد....
به اشک چشم حسینش خدا کند دیگر
که مادری جلوی بچه ها زمین نخورد
زدند فاطمه را هر چه ، باز هم میگفت
که من زمین بخورم ، مرتضی زمین نخورد
پس از مدینه و این مادر و زمین خوردن
خدا کند پسرش کربلا زمین نخورد
خدا کند که کسی نیزه بی هوا نزند
خدا کند که دگر بی هوا زمین نخورد
خدا کند که دگر پیش خواهری مضطر
سر برادری از نیزه ها زمین نخورد
سر بریده به نیزه خدا خدا میکرد
رقیه ام زروی ناقه ها زمین نخورد
رباب هم به روی ناقه ها دعا میکرد
علی اصغرم از نیزه ها زمین نخورد
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: بچهها لحظهای سکوت کنید
پیش من مادرم زمین خورده
پیش بابام سر به زیرم کردم
به در خانه میزنند انگار
خانه وحی، خانه سوره
چشمهایم چقدر ترسیدند
باز افتادهام به دلشوره
مادرم عصمت است بر مریم
مادرم عفت است بر هاجر
مادرم عزت است بر کعبه
نه فقط کعبه بلکه بالاتر
میرود پشت در چکار کند ؟
من که از خاطرات گریه پُرم
من مگر مردهام که او برود ؟
کاش اینبار من زمین بخورم
پیش چشمان مضطر بابا
در روی جسم مادرم افتاده
پیش من مادرم زمین خورده
پیش بابام سر به زیرم کردم
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: جان سه تا امام
همین که روح زخمی ات، سبک شد از لباس ها
زدند روی دستشان مکاشفه شناس ها
چه سایه های مبهمی نشسته زیر پلک تو
چه کرده با ظرافتت غرور ناسپاس ها
به وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می زند
تو را رها نمی کند هنوز این تماس ها
جان سه تا امام را به لب رسانده ای، مرو!
توجهی نمی کنی چرا به التماس ها؟!
جز پر قو چه بستری مطابق است با تنت
بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس ها
برو ولی حلال کن، جهان مزاحم تو شد
به درک تو نمی رسد شعور آس و پاس ها
خدا درِ بهشت را محو کند نبینی اش
مباد باز در دلت زنده شود هراس ها
به یاد قبر مخفی ات چو ابر گریه می کنم
گاه که می روم سر مزار ناشناس ها
تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی
تو را زدند کافران پرت شود حواس ها
[۱/۲، ۱۶:۴۲] صدرا شاکری: گوش عالم بشنود
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریه ها می کردد تا امت شود بیدار… حیف
از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود
ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد
تا پدر بود آمدن در خانه اش آداب داشت
به گواه شعله ها این کار بی آداب شد
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب
را آتش کشید آتش کشیدن باب شد
حضرت صدیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمی دانیم، نَعلُ السیف* می داند چرا
«مرتضایم را نبر» « فضه مرا دریاب» شد
کربلا مسمار در با انشعاب بیشتر
با شتاب اینبار سمت تشنه ای پرتاب شد
بعد مادر علت مرگ تمام عاشقان
آتش و مسمار و سیلی و صدای آب شد…
[۱/۲، ۱۶:۴۲] صدرا شاکری: شب بود و
شب بود و می رفتند مادر رابشویند
با اشک ها جان پیمبر را بشویند
شب بود و گیسوی سپیدش را ندیدند
با اینکه باید ابتدا سر را بشویند
تطهیر می شد آب در واقع چرا که
با آب بی معنی ست کوثر رابشویند
باران ضرر دارد برای یاس سالم
اینها چگونه یاس پرپر را بشویند؟
گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند
فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟
بعد از عبور آب ودست از سمت بازو
جای تو جا دارد که حیدر را بشویند
[۱/۲، ۱۶:۴۳] صدرا شاکری: خانه امن
آن خیره سر که نعره ز هر سو کشید و رفت
از دست فاطمه سند او کشید و رفت
وقتی که دید سیلی او هم اثر نکرد
انگار تازه نقشهی بازو کشید و رفت
انگار پشت در ثمر مصطفی نبود
ضرب لگد به سینه و پهلو کشید و رفت
شرمنده ام که خانهی امنی نداشتم
این غم کجا برم که تو را پیش من زدند
ای کاش مُرده بودم و هرگز نمیرسید
آن ساعتی که روی تو را بی هوا زدند
خسته رفتی و خسته بر گشتی
ای غرورم شکسته بر گشتی
از سر کوچه تا در خانه
تو نشسته نشسته بر گشتی
دست من بسته شد فدای سرت
تو چه شد؟ چشم بسته برگشتی
بیان | روانشناسی اسلامی
[۱/۲، ۱۶:۴۱] صدرا شاکری: چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل مگر یکی و دوتاست بهم ریخته است آن کوچ
اشعار ارسالی فاطمیه حضرت زهرا از صدرا شاکری
هدایت شده از محمديان
📝رفته بودم تو یک دانشگاهی سخنرانی ، یکی از روسای دانشگاه گفت آقا ببخشید درباره ی حجاب با این دانشجوها.. گفتم من درباره حجاب حرف می زنم ولی بگذارید سلیقه ی خودم را اعمال کنم . گفت بفرما.
تو سخنرانی گفتم : خانومها الحمدالله شما همه تان دانشجو بالغ عاقله و خوب . نیامدم بگویم چادر خوب است یا مانتو بد است خودت می دانی اما یک چندتا مثال می زنم از عالم خلقت تو نگاه کن ببین طبیعت چجوری است.
🔷ای زن ها خانومها ! سیب زمینی تاحالا پوست کندید؟ دیدی وقتی پوستش را می کنی لختش می کنی نیم ساعت بعد این سیب زمینی از خجالت سیاه می شود؟ همه خندیدند.
🔷گفتم این گندم را دیدید اصلا این سیلو که درست می کنند حضرت یوسف فرمود: اگر خواستید گندم هایتان بماند از پوسته و حجابش بیرون نیاوریدش اگر لختش کردید این گندم را از پوستش در آوردید دیگر نمی توانید نگهش دارید بگذارید تو حجاب بماند هزار سال هم که بگذرد گندم چیزیش نمی شود.
🔷پرتقال را پوست کن لختش کن بگذار تو بهترین فریز و یخچالت نیم ساعت بعد مچاله می شود، چون لختش کردی طاقت بی حجابی ندارد. چطور ما طاقت بی حجابی داریم؟
یکی از رفقا می گفت فردا هر دختر خانومی که تو دانشگاه موهایش بیرون بود بهش می گفتند سیب زمینی چطوری؟ می گفت او هم خنده اش می گرفت موهایش را درست می کرد.
استاد دانشمند
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
حمیدرضا برقعی
سرود عید مبعث_شب شب نوره، شادی وشورهسرود عید مبعث
شب شب نوره شادی وشوره
تو آسمونها وزمین جشن وسروره
غار حرا پر شده از نور خدایی
به به ازین عید بزرگ مصطفایی
محمدا، محمدا، یا سول ا...
_________________________________-
اقرأ بِاِسمک، برلب احمد
ذکر تموم عرش اعلا، یا محمد
کرده خدا از دین آخر رونمایی
غار حرا شده مکان با صفایی
محمدا....
____________________________________
بر سر احمد، تاج رسالت
گشته پیمبرخدا، روح عدالت
به حکم حق خاتم کل انبیا شد
دین محمد آخرين دین خدا شد
محمدا...
____________________________________
این عید باشد، عید نبوت
قلب همه مسلمونا، غرق مسرت
کف بزنید، شادی کنید شد عید بعثت
حضرت زهرا(س) می کنه عیدی
salam-farmandeh-1-.mp3
3.45M
سرود فرمانده
عالیه،عالی،حتما گوش بدید👌
تشکر🌹
خدا برکت بده و زیادش کنه