هدایت شده از زنگـــ🔔 ھنـــ🎨ـــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نماهنگ «حالا اومدی؟!» 😭
🥀 شهادت حضرت رقیه علیه السلام 🥀
#حضرت_رقیه
@zangehonar
هدایت شده از زنگـــ🔔 ھنـــ🎨ـــر
🔹 متن نماهنگ «حالا اومدی؟!» 😭
🥀 حالا اومدی...
🥀 حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
🥀 حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
🥀 عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی
🥀 بابایی...
🥀 خیال کردی قهرم حالا اومدی با سر آشتی
🥀 نمی گی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی
🥀 عزیزم...
🥀 بابایی... بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی...
🥀 بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی...
🥀 بابایی...
🥀 از غصه پرم...
🥀 خیلی از نبودن داداش علی اصغر دلخورم
🥀 عمو عباسم نباشه من همش سیلی می خورم
🥀 افتادم روی زمین ولی نیفتاده چادرم
🥀 بابایی...
🥀 رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده
🥀 مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده
🥀 عزیزم...
🥀 بابایی... بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی...
🥀 بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی...
🥀 بابایی...
#حضرت_رقیه
@zangehonar
" مشخصات کتاب "
📝 نویسنده : به همت بابک نیک طلب
📚 انتشارات : افق
🌹🍃🌹🍃
@shahreketaab
🌸 به نام خداوند بخشنده مهربان 🌸
🍃 پیش از اینها فکر می کردم خدا ... 🍃
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره ، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان ، نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی ، هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود ، از خدا
از زمین ، از آسمان ، از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او ، کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ، سنگت می کند
کج نهادی پای لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم ، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ...
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت: اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟
گفت: آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا ...
🌹🍃🌹🍃
@shahreketaab
سلامممممممم 😃😃😃😃
توجه توجه 📣📣
کتاب خورها به خط شین🤗🤗
تعجب نکن کتاب خور یعنی کسی که کتابشو می خوره 😱
اینقدر می خوندشون 🤓🤓
حالا یک کانال که خیلی به درد کتاب خور ها می خوره دارم
می پرسی چه فعالیت های داره بفرمایید ! 📚📚📚📚
مثلا ...
📘معرفی کتاب
📕معرفی نویسندگان
📙پی دی اف کتاب ها
📗کتاب های صوتی
📚تیکه کتاب
و......
حتی اگر کتاب خور نباشی و وارد این کانال بشی قطعا خودتو تو کتاب غرق می کنی 📘📘
مدیر کانال خودش یک کتاب خور حرفه ای است مثل اگر بگویم از اول تعطیلات تا به حال 45!!!!تا کتاب خونده باور نمی کنی 😍😍😍
پس بدو🏃♀🏃♀
اینم لینکش
منتظرما !!!! @shahreketaab
📘📙📗📕📘📙📗📕📘📙
به گونهای زندگی کنید که پنج سال بعد با افسوس به پنج سال گذشتهی خود نگاه نکنید.
کتاب دروغگویی روی مبل
تیکه کتاب 📚
تنها یک چیز است که دسترسی به امید را غیرممکن میسازد: ترس از باخت.
کتاب کیمیاگر
تیکه کتاب 📚
هرچه بیشتر میآموزی، کمتر میهراسی. «آموختن» نه به مفهوم تحصیل دانشگاهی، بلکه به معنای شناختن عملی زندگی.
رمان درک یک پایان
تیکه کتاب 📚
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
@shahreketaab
📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️ 📚 ✏️
مشخصات کتاب :
📔 نام کتاب : ماتیلدا
✍ نویسنده : رولد دال
🖼 تصویرگر : کوئنتین بلیک
📝 ترجمه: پروین علی پور
📚 ناشر : کتاب های افق ( واحد کودک موئسسه ی نشر افق )
🌹🍃🌹🍃
@shahreketaab
🌷به نام خدا 🌷
این کتاب درباره ی دختری است مادر و پدرش از او خوششان نمی آید و اگر هم قرار است به فرزندانشان توجه کنند به برادر ماتیلدا توجه می کنند.
ماتیلدا از سن بسیار کم شروع به خواندن کتاب می کند و خواندن را خودش یاد می گیرد و آنقدر کتاب می خواند که به کتاب های بزرگسالان می رسد؛ آن هم قبل از سن مدرسه.
ماتیلدا را به کلاس اول فرستادند در حالی که او تمام درس ها را بلد است. پس معلم او که بسیار دوستش می دارد به او اجازه می دهد هر کتابی که دوست دارد بخواند. در آن مدرسه خانم مدیری است که بسیار بسیار بسیار خشن و سخت گیر است، طوری که همه خطر مرگ را هم حس می کردند!
در این قسمت قضیه از جایی آغاز می شود که مدیر سر کلاس آمد و سوال هایی کرد و بسیار عصبانی شد. ماتیلدا که سر جایش نشسته بود به ظرف آبی که روی میز بود با چشمش نگاه کرد تا جایی که حس کرد هزاران دست نامرئی کمکش کردند و او توانست با چشمانش لیوان را روی میز برگرداند.
@shahreketaab
در این داستان، ماهان یک ایرانی است که برای شفای چشم های کور فرزندش شهر به شهر در پی طبیب میگردد. به او خبر میرسد که در مدینه پیامبری از جانب خدا نازل شده و اعجاز میکند. او به قصد شفای چشمان فرزندش به مدینه میرود و در آخر فرزند او شفا پیدا میکند. ماهان که حین طول سفرش در جریان واقعه غدیر خم قرار گرافته بود، شروع به نوشتن تاریخ سفر خود و همچنین آخرین حج رسول خدا و ماجرای غدیر خم میکند. ماهان راهی ایران میشود تا ایرانیان را از واقعه غدیر آگاه سازد اما در بین راه بصورت اتفاقی متوجه توطئه کفار برای ترور پیامبر اکرم میشود. کفار که در صدد از میان برداشتن ماهان، و جلوگیری از رسیدن خبر غدیر خم به ایران، بر میآیند به تعقیب او می پردازند…
رمان “کتاب مخفی”، نوشته مجید پورولی کلشتری در 108 صفحه از انتشارات جمکران، با موضوع واقعه تاریخی غدیر و توطئه قتل پیامبر (ص) منتشر شده است.
@shahreketaab