eitaa logo
✎✐ݜـــ😍ـــھࢪ ڪٺاٻـ📚✐✎
69 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
102 ویدیو
50 فایل
یه کانال مخصوص کتاب خورها 🤓📖 (ورود کتابخونا الزامیه 😉) اتاق پی دی اف @otaghpdf اینم از آیدی ادمین جهت تبادل و پیشنهاد 😊👇 @Fatemeh5gh 150 .......🚶‍♀️.........140 مطالعه ی كتاب يعنی تبديل ساعت های ملامت بار به ساعات لذت بخش شهر کتاب 📚 ✍
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ حکایت خواندنی 📜 روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند. در این موقع، چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی! همین که حرفش تمام شد، گردویی از درخت بر سرش افتاد. مرد، بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم؛ چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی، الان چه بلایی به سر من آمده بود!!! 🌹🍃🌹🍃 @shahreketaab
صبحتون به نیکی وعافیت عشق و‌ زیبایی طبیعت گوارای وجودتان باد گذر ثانیه های عمرتان توام با آرامش،عشق و شادی صبح یکشنبه تون بخیر @shahreketaab
❣️ ❣️ 🌨او حاضرو ما پنهانیم هرچند که از غیبت خود☝️میخوانیم 🌨با این همه ای روشنی💫جاویدان تا فجر فرج می مانیم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahreketaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ✋ امروزم اومدم تا با یه مطلب و یه حکایت دیگه مهمونتون کنم 😍📚 بخونید و لذت ببرید 🌸🍃🍁 🌹🍃🌹🍃 @shahreketaab
فارسی تنها زبانی است که برای این موجود یک اسم خاص دارد! 😎 در زبان انگلیسی به بوقلمون «ترکیه» میگویند در ترکیه به آن «مرغ هندی» در هند به آن «پرو» در عربی «مرغ یونانی» در یونان «مرغ فرانسوی» و در فرانسه به آن «مرغ هندی» میگویند! 🌹🍃🌹🍃 @shahreketaab
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 داستان معروفی است از بوذرجمهر و پادشاه معاصرش انوشیروان. می گویند بوذرجمهر همیشه این پادشاه را به سحرخیزی نصیحت می کرد و خودش هم صبح زود می آمد؛ شاه هم خوشش نمی آمد که به این زودی بیاید؛ آخرش گفت من یک نقشه ای می کشم که این دیگر مزاحم نشود. به افرادش گفت هنگام سحر که او از خانه اش بیرون می آید و حرکت می کند، شما بروید تمام لباس های او را و هرچه دارد از وی بگیرید که او دیگر این کار را نکند. همین کار را کردند. بین راه، هنوز هوا تاریک بود، او را گرفتند، لختش کردند، پول ها و لباس هایش را گرفتند و رهایش کردند. مجبور شد به خانه برگردد، لباس دیگر بپوشد، آماده بشود و بیاید. آن روز دیرتر از روزهای دیگر آمد. شاه از او پرسید تو چرا امروز دیر آمدی؟ گفت: امروز حادثه ای برایم پیش آمد. حادثه چیست؟ من با دزد برخورد کردم و دزد مانع شد، چنین و چنان کرد، رفتم خانه و بالأخره یک ساعت تأخیر شد. گفت جنابعالی که می گفتید: «سحرخیز باش تا کامروا باشی!»، چطور شد؟ بوذرجمهر در پاسخ گفت: دزد از من سحرخیزتر بود! 📚منبع : استاد مطهری، پانزده گفتار، ص۱۰۶-۱۰۵ 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال شهر کتاب 📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @shahreketaab