•.🌱
از خستگی خودمو رو تخت انداختم امروز امتحان سختی داشتم بعدشم که عین خر خونا کتاب خوندم
پلکام رو روی هم گزاشتم
دیدم که دارم تو یه جای قشنگ راه میرم مثل جنگل های شمال بود نه از اونجا قشنگ تر بود یه دفعه یه مردی داره به سمتم میاد چقدر شبیه به زینبه بهم گفت شما دل خواهر منو شکوندی کارت درست نیست جواب حرفتو تو آخرای کتاب میگیری
از خواب پاشدم این چه خوابی بود دیدم کابوس بود یا رویا
نگاه به ساعت انداختم ساعت پنج بود صدای الله اکبر گفتن مامانمو شنیدم در اتاقمو باز کردم رفتم تا دم در اتاقشون از لایه در دیدم داشت نماز می خوند
به دلم زد منم بخونم
آخرین بار که....
ادامه دارد.....
🌿https://eitaa.com/joinchat/3803709493C6beb995fcf
در کانال عطر چادر ولایٺ
رمان در باره ی شهداۍامنیتهم هست
.•
ڪار چهار تا دختر نوجون انقلابۍ🕊
بسٺ هایۍ سیاسۍ😎✌️🏿
طنز هاے جبهہ🙃
خاطرات شهدا🥀
برنامه های تابستانہ
رمان های شہدایۍ
و.....
♥️https://eitaa.com/joinchat/3803709493C6beb995fcf
ڪانالۍ با دست خط خودٺ داشتہ باش✍🏻
تیکه کتاب 🌸باید یاد بگیریم دوستیمونو با آدمها تا موقعی که زندهن نشون بدیم، نه بعد از مردنشون. بعد از مردنشون، روال من اینه که بذارمشون به حال خودشون.
*برشی از کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتزجرالد