eitaa logo
✎✐ݜـــ😍ـــھࢪ ڪٺاٻـ📚✐✎
69 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
102 ویدیو
50 فایل
یه کانال مخصوص کتاب خورها 🤓📖 (ورود کتابخونا الزامیه 😉) اتاق پی دی اف @otaghpdf اینم از آیدی ادمین جهت تبادل و پیشنهاد 😊👇 @Fatemeh5gh 150 .......🚶‍♀️.........140 مطالعه ی كتاب يعنی تبديل ساعت های ملامت بار به ساعات لذت بخش شهر کتاب 📚 ✍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همراه شما هستیم با مطالب امروز 🤩😍
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 📚(آرامش در میان دزدان) گلستان سعدی سعدی می گوید: درویش کهنه پوشی، در کاروان سفر به سرزمین حجاز، همراه ما بود. ناگهان در میان راه، کاروان، مورد حمله راهزنان قرار گرفت و همه اموال کاروانیان غارت شد! بازرگانانی که در کاروان بودند، گریه و زاری کردند بلکه دل راهزنان به حالشان بسوزد و بخشی از اموالشان را برایشان به جا بگذارند؛ اما التماسها و زاری های آنها بر دل سنگ راهزنان اثری نداشت. پس از آن که همه اموال کاروان، به دست دزدان، غارت شد، آنها سوار بر اسبان خود شدند و گریختند. در این میان، چیزی که برای من جالب بود، آن بود که بین تمام غارت شدگان، تنها مردی که محکم و استوار ایستاده بود و هیچ تغییری در حالش ایجاد نشده بود، همان درویش کهنه پوش بود! به او گفتم: "مگر دزدان اموال تو را غارت نکردند؟" گفت: «چرا» گفتم: "ولی من هیچ ناراحتی‌ای در تو نمی‌بینم؛ انگار نه انگار که تمام مالت دزدیده شده است؟" گفت: "این به آن خاطر است که من هیچ دلبستگی ای به آنها نداشتم بنابراین با از دست دادن آنها ، چنان زار و پریشان نشدم." 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال شهر کتاب 📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @shahreketaab
همراه شما هستیم با مطالب امروز 🤩😍
مشخصان کتاب: 📙نویسنده : آر . جی . پالاسیو 📔مترجم: پروین علی پور 📚انتشارات: نشر افق @shahreketaab
می‌دانم یک پسر ده ساله‌ی عادی نیستم. خب، البته کارهایم عادی ومعمولی‌اند. بستنی می‌خورم. دوچرخه سواری می‌کنم. توپ بازی می‌کنم و یک ایکس باکس (۲) دارم. ظاهرا این جور کارها باید از من بچه‌ای عادی بسازند؛ به خصوص که از نظر شخصیتی هم شبیه بچه های عادی هستم. با وجود این، می‌دانم که هیچ بچه‌ی عادی‌ای باعث نمی‌شود که سایر بچه‌های عادی توی زمین بازی، به محض دیدنش جیغ بکشند و فرار کنند. می دانم که هیچ بچه‌ی عادی‌ای، هرجا که پا می گذارد، سایر بچه های عادی چهارچشمی به او خیره نمی‌شوند. اگر یک چراغ جادو گیر می‌آوردم که می توانست فقط یک آرزویم را برآورده کند، آرزو می‌کردم قیافه‌ای عادی داشته باشم، تا دیگر هیچ کس به من زل نزند! آرزو می‌کردم بتوانم توی خیابان راه بروم، بی آنکه مردم با دیدنم روی شان را برگردانند! به هرحال، فکر می‌کنم من فقط به این دلیل عادی نیستم که هیچ کس مرا عادی نمی‌بیند. ولی حالا دیگر کم وبیش به این چیزها عادت کرده‌ام. یاد گرفته‌ام وانمود کنم که نمی‌بینم مردم با دیدنم چه قیافه‌هایی می گیرند. حالا دیگر همه مان، من، مامان، بابام و خواهرم، ویا(۳)، خیلی خوب با این رفتارها کنار می‌آییم. خب... بهتر است بگویم، جز ويا! چون او هنوز که هنوز است، نمی تواند بی‌خیال برخورد دیگران شود و هروقت رفتار بی ادبانه‌ای می بیند، واقعا جوش می‌آورد. مثلا یک بار در زمین بازی، چندتا بچه‌ی بزرگ‌تر از من، سروصدا راه انداختند. من حتی نمی‌دانم سرو صدای شان سر چه چیزی بود؛ چون اصلا چیزی نشنیدم. ولی ویا شنید و درجا، سرشان هوار کشید! خب دیگر، ویا این طوری است و من این طوری نیستم.  @shahreketaab
سلام دوستان 😃 حالا وقت اعلام نتیجه است 🤩🤩 نتیجه چی؟ نتیجه نظر سنجی 😄 دوستان با توجه به اینکه ۹۰ درصد گفته اند که برنامه جدید بهتر است 📔با همین برنامه پیش میریم‌🤩🤩 @shahreketaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ هر همچون گل های آفتابگردان🌻 رو به سمت چشم می گشاییم و با سلام✋ بر آستان جان می گیریم ... این خورشیـ☀️ـد حضور شماست که گرممان می کند نور بارانمان می نماید و می بخشد ... شکر خدا که شما را داریم😍🤲 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahreketaab