شهرستان ادب
🔻 گشایش پرونده کتاب «شاهکشُی» در سایت شهرستان ادب
▪️ از جمله پروندههای سایت شهرستان ادب، پروندهکتابها هستند که به بررسی یکی از آثار یک نویسنده (در حوزۀ شعر یا داستان) میپردازند. تاکنون نیز در سایت شهرستان ادب 9 پروندهکتاب منتشر شده است و اکنون در آستانۀ گشایش دهمین پروندهکتاب هستیم که اختصاص دارد به اثر #ابراهیم_اکبری_دیزگاه با نام #شاه_کشی.
کتاب «شاهکشی» نوشتۀ ابراهیم اکبری دیزگاه ما را سراغ پدیدهای میبرد که سالهای اخیر به دفعات پیش چشم ما آمده یا خبرش را شنیدهایم؛ ترور. اما آقای دیزگاه زمان را به دهۀ پنجاه منتقل کرده و روی تروری درون نظام سیاسی متمرکز شده تا بتواند به واکاوی ریشههای روی آوردن انسان ایرانی معاصر به ترور بپردازد. نویسندهای که در کتاب قبلی، به سراغ داستان تبلیغ یک طلبه در روستایی دورافتاده رفته بود، این بار شیراز و جشن 2500 ساله را برای نوشتن رمان انتخاب کرد.
این کتاب که به همت انتشارات شهرستان ادب در سال 95 منتشر شده است، مورد توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدین قرار گرفته است و با وجود پرداختن به مقطع خاص دهۀ پنجاه، حرفهای زیادی برای جامعۀ امروز ما دارد. در دهمین پرونده کتاب سایت شهرستان ادب، یادداشتهایی متنوع از نویسندگان مختلف، ابعاد گوناگون کتاب «شاهکشی» را مورد بررسی قرار داده و از حیث فرمی و محتوایی به آن پرداختهاند.
همچنین برای مطالعۀ مطالب مربوط به این پرونده، میتوانید به صفحۀ اختصاصی آن مراجعه کنید:
🔗 www.shahrestanadab.com/رمان-شاه-کشی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻شیشه عطریم
(روز گذشته در یازدهمین جلسهی #ماه_شعر #آفتابگردان_ها مجموعه شعر #از_عشق_برگشته سرودهی #حسین_زحمتکش با حضور «محمدسعید میرزایی» و «میلاد عرفانپور» نقد و بررسی شد. در تازهترین مطلب ستون شعر شهرستان ادب شما را به خواندن غزلی زیبا از این کتاب دعوت میکنیم)
▪️شیشه عطریم و در افسوس بوی رفته را
باز برگردان به ما این آب جوی رفته را
منت رسواییات را بر سرم نگذار عشق
تا به سر خاکی بریزم آبروی رفته را!
یوسفم را گرگ بُرد و دیدن پیراهنش
پس نخواهد داد نور چشم و سوی رفته را
زندگی فرسوده ما را، آه ای آیینه آه!
هی به روی ما نیاور، رنگ و روی رفته را
سالها در خواب میخواندم نماز و ماندهام
کِی قضا خواهند کرد از ما وضوی رفته را؟
مایهی ننگ است و اسباب شکست ای پادشاه
سوی میدان برنگردان جنگجوی رفته را
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻روایت انتقام
(یادداشتی از #الهام_استرابی بر شاه کُشی در پرونده کتاب #شاه_کشی)
▪️«...شاهکشی روایت یک انتقام است؛ خون پدر که باید بازپس گرفته شود. روایتی که به لایههای درونی راوی و خانوادهاش رسوخ میکند.
هرسهفرزند خانواده، قدم در راه مبارزه میگذارند و اتفاقاً منفعلترینشان دست به عمل جدی میزند.
نویسنده در شخصیتپردازی با اعضای خانواده، تیپهای مختلف را میسازد. مادر تبدیل میشود به نمایندۀ مذهبیون، دایی یک سلطنتطلب دوآتیشه است، مهسا نمایندۀ روشنفکران و برادر، چریک میشود. سهراب اما خودش هم نمیداند در کدام دسته قرار دارد. نه دلش مبارزه میخواهد و نه نشستن و تماشای امور، یک بلاتکلیف تمامعیار است و این بلاتکلیفی تا پایان روایت همراهش است حتی وقتی ماشه میچکاند. نویسنده با ترتیبدادن تمام اتفاقهای شب قبل، او را مصمم و عزمش را راسخ نمیکند بلکه هراتفاق بیش از پیش خسته و کلافهاش میکند تا آنجاکه از سر کلافگی، دودلی را کنار میگذارد...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9745
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻با سایهای یگانه
(در سالروز درگذشت، زندهیاد #منوچهر_آتشی شاعر، روزنامهنگار و مترجم توانمند، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری این شاعر نوگرای معاصر بهروز میکنیم)
▪️کنارعکس پیری من
عکس جوانی پدرم افتادهاست
-از اتفاق-
این دلپذیرترین مصراعیاست
که خواندهام -از آن همه خروار حرف
این سطرِ از دو واژه ناهمخوان
-اما همخون-
در چرخش مکّرر رویایی دور
معنای بینهایت خود را
در طیفهای رنگی غمناکی
بر نخل روبرویم
-در آفتاب-
یگانه کردهاند
اینگونه نیست
که سایههای زرد پریروز
در آبهای آبی امروز
ترصیع می شود؟
و ماه بدر
در خالیِ هلال شب اول جا خوش کردهاست؟
اینگونه نیست
که صبح از خلال خیال پریشان شب میآید
و برّه با چراغ زنگوله
بوهای سبز را رد میگیرد؟
از اتفاق
عکس جوانیِ پدرم
کنار عکس پیری من افتاده
و روی بینهایتِ این مصراع نورانی
دو عابر غریب
با سایهای بلند و یگانه
آرام دور میشوند.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻چرا آتشی آتشی نماند
(یادداشتی از #حسن_صنوبری به مناسبت سالروز درگذشت زندهیاد #منوچهر_آتشی)
▪️«...آتشی با مجموعهشعر "آهنگ دیگر"ش که در سال 1339 منتشر شد واقعا آهنگی دیگر را در روزگار خود نواخت. مخصوصا با شعری که به همین نام در مجموعه او بود:
"شعرم سرود پاك مرغان چمن نیست
تا بشكفد از لای زنبقهای شاداب
یا بشكند چون ساقههای سبز و سیراب
یا چون پر فواره ریزد روی گلها
خوشخوان باغ شعر من زاغ غریب است
نفرینی شعر خداوندان گفتار
فوارهی گلهای من مار است و هر صبح
گلبرگها را میكند از زهر سرشار..."
شعری که در عین صلابت و جذابیت و رنگ و لعابی تازه شاید آنقدرها هم بدیع نبود و در راستای صدای غالب شعر نوی آنروزگار و شعر بعضی دیگر از پیشکسوتان و همکسوتان شاعر بود. از جمله شعر معروف نصرت رحمانی که پنج سال قبل از مجموعه آتشی در دفتر شعر «کوچ و کویر» منتشر شده بود:
"شاعر نشدم در دل این ظلمت جاوید
تا شعر مرا دختر همسایه بخواند
شاعر نشدم تا دل استاد اگر خواست
احسنت مرا گوید و استاد بداند..."
و یا آنجا که آتشی سعدی را هدف تیرهای آتشین خود قرار میدهد طبیعتا یاد سطرهایی از فسانه نیما میافتیم...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9754
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بلند شو پدر
(در ادامۀ پروندۀ #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس و در تازهترین مطلب ستون شعر سایت شهرستان ادب شعری میخوانیم از #شهریار_شفیعی)
▪️تو می توانستی
در آصلاندوز یا ترکمنچای
اسبت را زین کرده
با کلاهی پشمی
پشت عباس میرزا باشی
شکست هم خورده بودی اگر
نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی شد.
یا می توانستی چوپانی باشی
عشقت را به رود می سپردی اگر
پیغمبر قبیله ات می شدی.
امّا تو سربازی خاکی بودی
با لهجه ی سرد آذری
و داغ دیده از آفتاب جنوب
و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می خندند
چون تو سیمرغ شان بودی.
خنده دار است که این روزها
قرص ها
حرف های زیر زبانت را می کِشند
و نامه ات روی میز اداره ها گم می شود
امان از چرخ های ویلچر
که دیگر تاول دست هایت از شیمیایی نیست.
بلند شو پدر
خاک لباست را بتکان
دستی به موهایت بکش
و راحت بمیر
تو گمنام شدی
تا بزرگی نامت، کمر سنگ مزار را نشکند.
☑️ @ShahrestanAdab