🔻 آیا پروین اعتصامی زن بود؟
(یادداشت #حسن_صنوبری دربررسی نسبت زنانگی در شعر #پروین_اعتصامی در سالروز درگذشت این بانوی شاعر)
▪️«...استاد من آن روز گفت شعر زنان با فروغ فرخزاد آغاز میشود. استاد گفت ما در تاریخ ادبیاتمان قبل از فروغ چیزی به نام شعر زنان و زنی که شاعر باشد و شعرش زنانه باشد نداریم. در پاسخ سخن ایشان وقتی شاگرد _که من باشم_ از پروین اعتصامی سخن گفت، استاد برآشفت و تصریح کرد: پروین اصلا زن نبود، مرد بود؛ چون شعرش مردانه بود و نتوانسته بود از سایۀ شعر مردان روزگار خود و همچنین تاریخ بیان مردانه در ادبیات کهن بیرون بیاید...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10402
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نفرین قنات حاج میرزا میر
(اینروزها که همهجا صحبت از سیل و مسئله آب است، مجموعه داستان گروهی #ویلای_کاکایی_ها بیشتر از قبل خواندنی شده است. مخصوصا داستانی که آقای #مهدی_کفاش در این مجموعه نوشتهاند و اختصاصا درباره همین موضوع است. تازهترین مطلب ستون داستان سایت شهرستان ادب را به این داستان خواندنی اختصاص میدهیم)
▪️«...نماز صبح که تمام شدهبود یکی از خدام حرم رفتهبود پشت بلندگو و از کسانی که ماشینشان را در رودخانه گذاشتهبودند؛ خواهش کردهبود که ماشینها را به سرعت از مسیر رودخانه خارج کنند. گفتهبود بارندگی زیاد است و احتمال سیل وجود دارد. همه به هم نگاه کردهبودند اما رودخانه قم با آن دیوارهای بلند و کف آسفالت همیشه خشکش را نمیتوانستند با آب خروشان و سیل تصور کنند. تا اینکه پیرمردی بلند شدهبود و گفته بود: «خدا رحمت کند آقا مرعشی نجفی را. یادش بخیر یکبار توی مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام نماز خواند تا آب رودخانه قم که طغیان کردهبود، وارد شهر نشود. هرچه کیسه سنگ و شن میگذاشتند لب رودخانه، آب بالاتر میآمد. جماعت تا این حرف پیرمرد را شنیدند همه انگار یاد چیزی افتاده باشند بلند شدند و آرام راه افتادند به سمت در خروجی شبستان. ناگهان مردی بلند شد و به سمت در شبستان دوید. جمعیت انگار دنبال بهانهای برای شروع مسابقه باشند به سمت در دویدند...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10404
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻#کاروان_شاعران_و_نویسندگان_جهادی (فراخوان شهرستان ادب برای اعزام شاعران و نویسندگان به مناطق سیلزد
▪️فراخوان اردوی جهادی شاعران و نویسندگان جهت اعزام به مناطق سیلزدۀ غرب کشور توسط موسسه شهرستان ادب منتشر شد.
متن این فراخوان به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ
به اطلاع شاعران و نویسندگان گرامی و همچنین اعضای محترم دورههای آموزشی «آفتابگردانها» و «مدرسۀ رمان» میرساند، نظر به مصیبت وارده بر بخشی از هموطنان گرامی و صبورمان در مناطق غرب کشور و نیاز مبرم این عزیزان به همیاری همۀ گروههای اجتماعی، مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب بنا دارد اقدام به راهاندازی کاروانی جهادی از شاعران و نویسندگان کشور نماید.
بدین منظور از همۀ شاعران، نویسندگان و اهالی ادبیات که علاقهمندی و آمادگی کار جهادی و انجام فعالیتهای خدماتی جهت گلروبی و پاکسازی منازل و کمک به مناطق سیلزدۀ غرب کشور را دارند، دعوت میشود تا با حضور در این کاروان و با یاری همدیگر، باری کوچک از دوش زخمی هموطنان سیلزدهمان برداریم.
شرایط حضور در اردو به شرح زیر است:
۱. زمان اردو پنج الی هفت روز و از هفتۀ جاری خواهد بود.
۲. این اردو در مرحلۀ نخست صرفاً مختص آقایان است. شرایط مراحل بعدی متعاقباً اعلام خواهد شد.
۳. در این مرحله اولویت با افرادی است که سابقۀ حضور در اردوهای جهادی را داشته باشند.
۴. برنامۀ اردو در این مرحله صرفاً انجام امور خدماتی و کارهای یدی و در هماهنگی با گروههای جهادی مستقر در منطقه است.
لطفا در صورت آمادگی برای حضور با شمارۀ ۰۲۱۷۷۵۳۱۸۶۶ (داخلی یک) تماس حاصل فرمایید یا از طریق پیامرسانهای با شمارۀ ۰۹۱۹۰۰۲۲۱۹۴ در ارتباط باشید. اخبار و جزئیات بیشتر در این زمینه از طریق سایت شهرستان ادب به نشانی ShahrestanAdab.com اطلاعرسانی خواهند شد.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 رجب بیرون شد و شعبان درآمد
(ماه رجب جای خود را به ماه #شعبان داد، ماهی سراسر سرور و شادی و ماه اعیاد اهل بیت. ضمن تبریک این ماه برای شما دوستان عزیز، ابیاتی میخوانیم از جناب #مولوی به مناسبت شروع شعبان و پایان رجب.)
▪️ رجب بیرون شد و شعبان درآمد
برون شد جان ز تن، جانان درآمد
دم جهل و دم غفلت برون شد
دم عشق و دم غفران درآمد
بروید دل، گل و نسرین و ریحان
چو از ابر کرم باران درآمد
دهان جمله غمگینان بخندد
بدین قندی که در دندان درآمد
چو خورشیدآدمی زربفت پوشد
چو آن مهروی زرافشان درآمد،
بزن دست و بگو ای مطرب عشق!
که آن سرفتنه پاکوبان درآمد
همه عمر گذشته بازآید
چو این اقبال جاویدان درآمد
چو در کشتی نوحی مست خفته
چه غم داری اگر طوفان درآمد
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 ایران من! تو کشتی نوحی
(شعری از #علیرضا_قزوه در همدردی با سیلزدگان کشورمان)
▪️ بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
شیراز ماند و حافظ و سعدیه و ارم
شیراز ماند و شاهچراغ منورش
سعدی! سلام بر تو و اندیشههای تو
قربان کشوری که تو باشی سخنورش
سیلی رسید و دشت گلستان فرو نشست
دریا شد، ایستاد ببین در برابرش
هر هفتسین سفرۀ ما سیل شد دریغ
هر میوه زهر بود که کردیم نوبرش
کارون خروش کرد و دز و کرخه پر کشید
پلدختری شکست و جدا شد ز مادرش
دزفول و شوش و خاک حمیدیه غرق آب
گویی دوباره یورش بعث است و لشکرش
هر کس نبست دور دلش سد آهنین
سیلاب شد سکندر و زد تیغ بر سرش
بیتوشه هر کسی که به ره زد، ز راه ماند
سیل ایستاد ناگاه اندر برابرش
هر کس که خانه کرد به پا در مسیر سیل
جز سختی و دریغ نگردد میسرش
سیل آمدهست، اینهمه اسباب را بهل
جان را بگیر بر کف و دل را برون برش
بیچاره آن که کودک و زن را رها کند
بهر نجات استر و گوساله و خرش
بیچارهتر کسی که نفهمید و خواب ماند
سیل آمد و شبانه فرا رفت از سرش
سی سال سیل آمد و سی سال زلزله
بیچاره آن که درد و بلا نیست باورش
سیلاب امتحان بلا بود، دوستان!
آب است و رحمت است به سیلاب و جوهرش
سیلاب مثل نفس حرامیست، سرکش است
ما را نصیبه زهر شد آوخ ز شکرش
سیلاب مثل ماریست پر زهر و پر خطر
زهرش گرفت باید و بشکست چنبرش
هر کس که چشم بست بر این، عمر او حرام
هر کس که فکر خویش کند خاک بر سرش
چونان سپند سوخته ماندیم و سوختیم
در آتش گداخته و سرخ مجمرش
دزدی ز حد گذشته و هر کس که دیدهام
یا دزد بوده است خودش یا برادرش
شاعر! به زخمهای وطن، زخم نو مزن!
شعری بخوان چنان که نسازی مکدرش
با سرد و گرم و خشکی و اندوه ساختیم
مثل گون که ساخت به رزق مقدرش
چیزی به جا نمانده، ز دنیا مبند دل
بر قصر قیصریه و بر قصر قیصرش
بر حلم و علم، ای وطن من سلام کن!
ایران من چو کشتی و صبر است لنگرش
ایران من چو کاوۀ آهنگر است با
نخل و بلوط و کاج و کنار و صنوبرش
ایران من! تو کشتی نوحی که ماندهای
در اینهمه بلایا سخت است باورش
فیروزۀ نجابت و یاقوت اعتقاد!
دنیاست حلقهای و تویی گوهر و درش
دنیاست مجمری و تویی شعلۀ امید
با عود و کندری که تو کردی معطرش
بادا هماره قسمت این کشتگان بهشت
بادا همیشه روزیشان حوض کوثرش
یاد آیدم ز لالهرخان شهید عشق
هر صبح وقت دیدن گلهای پرپرش
یاد آیدم از آن همه سر روی نیزهها
وقت شفق که خون چکد از کاسۀ سرش
نام حسین(ع) و نام علی(ع) آورم به لب
فردا چو سر برآورم از خاک محشرش
دستور آبهای جهان دست فاطمهست
فرمان خاک با اسدالله حیدرش
مانند شیر در نفسی رام میشود
بر سیل اگر اشاره کند خواجه قنبرش
در گرمگاه حادثه دل را رها مکن
بسپار دل به زادۀ موسیبنجعفرش
☑️ @ShahrestanAdab
🔻از تهران تا فرانکفورت
(یادداشت #آزاده_جهان_احمدی بر کتاب #کافه_خیابان_گوته در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی)
▪️«...یکی از مهمترین مسائل در روایتگری داستان، نقطۀ آغازین و گرهگشایی در پایان کتاب است. نویسنده در ابتدای داستان با ارائۀ سرنخهایی مناسب، مخاطب را جذب داستان میکند. گرهگشایی که در فصل آخر کتاب بهوقوع پیوسته، حرفهای و هنرمندانه است بهگونهای که مخاطب در پایان کتاب به پاسخ بسیاری از معماهای ایجاد شده در ذهنش دست پیدا میکند. اگرچه بهلحاظ محتوا پایان کتاب تلخ است و به شکل غریبی کیانوش مستوفی از خودش انتقام میگیرد، اما از نظر تکنیک روایت و گرهگشایی، قابل قبول است. همچنین باید به عدم روایت خطی داستان اشاره کنیم. در اینکتاب با یکروایت عادی روبهرو نیستیم اینچنین که داستان و حوادث از نقطۀ الف شروع بشود و بعد به نقطۀ ب برسد و سپس مرحلهبهمرحله براساس توالی زمانی، داستان بازگو شود. در اینکتاب همواره با شکست زمان روبهرو هستیم...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10413
☑️ @ShahrestanAdab