🔻عید میلادت مبارک
(شعری از استاد #غلامرضا_سازگار به مناسبت میلاد #امام_حسن_عسکری علیهالسلام )
▪️«عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
ای گدایت را به خیل شهریاران سروری
خاک پایت زُهره و خورشید و ماه و مشتری
ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
ای چراغ تابناک حُسن حیّ ذوالجلال
یافته خورشید گردون از تجلاّیت کمال
تا ابد ماه ربیع الثّانیات محو جمال
ماه حُسنت بیقرین و مهر رویت بیزوال
آفتاب طلعتت را تا ابد روشنگری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
دل اگر سینا بود طور تجلایش تویی
موسی ار آوای حق بشنید آوایش تویی
کیستم من عبد، آن عبدی که مولایش تویی
آخرین دُرّ خدا مهدیست دریایش تویی
آنکه بر عیسی کند روز ظهورش سروری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
خط حسن، خالت حسن، خُلقت حسن، خویت حسن
پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن
کُنیهات ابنالرّضا و نام نیکویت حسن
موی و روی و قدّ و خدّ و چشم و ابرویت حسن
حُسنها گشتند در بازار حُسنت مشتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/9883
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سدا؛ روایت «شوقی» مادرانه
(یادداشت #آزاده_جهان_احمدی بر کتاب #سدا اثر #پری_رضوی)
▪️«رمان سدا روایتِ بخشی از زندگی یک زن و حکایت مادری اوست، در سنی که براساس عرف باید نوهدار شود. نویسندۀ سدا هم خودش یک بانوست، پس ما با روایتی زنانه از زندگی طرف هستیم. زنان، جهان و هرچه در آن رخ میدهد را زنانه میبینند و البته زنانگی امری بیش از مؤنث بودن است. زنانگی آن ساحت از وجود انسان (مرد یاد زن) است که با آن لطافت باران را درک میکند، شعر میگوید یا شعر را میفهمد، با صدای موسیقی آرام میشود، گریۀ یک کودک را تاب نمیآورد، عاشق میشود، اندوه را تجربه میکند، خلوت را ادراک میکند، معنا و باطن عالم توجهش را جلب میکند و دوست دارد بداند پشت پردۀ عالم چه خبر است، از جنگ و مرگ و قحطی گریزان است. شعر، داستان، موسیقی و... دستاوردهای زنانگی درون ماست. هرچند بر اساس الگوهای معاصر و ارزشهایی که مدرنیسم به زندگی ما تحمیل کرده است، عملاً بسیاری از دختران و زنان جوان ما زنانگی خود را از دست دادهاند و در تکاپوی دستیابی به دستاوردهایی مردانه در زندگی هستند تا به این وسیله احساس ارزشمندی کنند، اما ما در این رمان فرصت و شانس مواجهه با زندگی و تلاشهای زنی را داریم که براساس باورهای معاصر ما "سنتی" خوانده میشود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11284
☑️ @ShahrestanAdab
🔻غزلی راهی بیتالنور
(شعری از #حمیدرضا_برقعی به مناسبت وفات #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها)
▪️...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
باد یک نامهٔ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیتالنور» است
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود، به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
ماند تا آینهٔ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
صبح شب میشد و شب نیز سحر، هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر هفده روز
بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
روز و شب پلک ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضهٔ زینب میخواند
☑️ @ShahrestanAdab
🔻داستان انتخابها
(یادداشت #معصومه_خوانساری بر رمان #رمق نوشتۀ #مجید_اسطیری)
▪️ «..."رمق" در لغت به معنای نیرویی که باقی جان را نگه میدارد (فرهنگ عمید)، اطلاق میشود. ماجرایی که باعث شد شخصیت اصلی، سبک و روش زندگیش را بیابد. کتاب رمق "مجید اسطیری" از شهرستان ادب، ما را راهی امجدیه میکند تا تاریخ فوتبال آن سال را با یک رخداد تاریخی در ۱۹ اردیبهشت ۴۷ موازیسازی کنیم که بهواسطۀ آن مردم در آن روز به میدان آمدهاند. "رئوف" نقش مهمی در شکلگیری آن دارد.
توالی رخدادها و وقایع در جهان داستان رمق، منظم است و طرح بهطورمستقیم پیش میرود. داستان، خوشخوان و سرراست نقل میشود. زبان ساده و نوجوانپسند کتاب برمیگردد به فضا و انتخابهایی که "رئوف" شخصیت اصلی با توجه به سنش دارد. اطلاعاتی که نویسنده از همان پاراگرافهای ابتدایی بهصورت قطرهچکانی به مخاطبش میدهد، باورپذیری و علت و معلولی اثر را میسازد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11286
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای اعتراضآمیز و انسانمدار
(یادداشت #حسنا_محمدزاده بر مجموعهشعر #دارم_خجالت_میکشم_از_این_که_انسانم سرودۀ #مرتضی_امیری_اسفندقه)
▪️«...درواقع شعر، فرصتی برای به موسیقی رساندن زبان است. یکی از هنرمندیهایی که در این اشعار به وفور به کار رفته، همنشینی هدفمند صامتها و مصوتها و همآواییشان برای رسیدن به غنای موسیقی درونی است؛ نوعی همنشینی که بر پایۀ "تکرار" استوار است و بسامد آن در مصوتها، صامتها، واژگان و حتی تکرار جمله، به غنای موسیقیایی اثر میانجامد و علاوه بر آن میتواند تداعیگر صدا، تصویر و یا صحنهای در ذهن مخاطب باشد و آواها (واجها) در کنار دیگر عناصر شعر میتوانند در انتقال مفهوم و احساس شاعر مؤثر باشند، مانند تکرار صامت "ک" و زایش مستمر زبان در بازی با کلماتی مانند: "کشته، کشاکش، که، کشتار، کلافه، کلمات، سبک" که صداهای حاصل از ضرب و شتم و به عبارتی "کیوکیو"ی میدان جنگ را در ذهن تداعی میکنند:
که کشته داد و شما در کشاکش کشتار/ کلافۀ کلماتی که تازهتر باشند/ و کشتهمردۀ سبک و سیاق نو بودید...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11281
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻فرار مغزها
(شعر طنزی از کتاب #دانشگاه_نامه سرودۀ #عباس_احمدی به مناسبت #روز_دانشجو)
▪️الهی جانِ ما را روشنی ده
تنی از جنس آدم آهنی ده
مبادا مغزمان آکبند ماند
لب احساس، بیلبخند ماند
*
شنیدستم که یک تن از بزرگون
چنین فرموده پشت یک تریبون:
«جوان گر صاحب یک مغز باشد،
تماماً حرف و فعلش نغز باشد
فرار از میهن خود کی نماید؟
رهِ بیغیرتی کی طی نماید؟
مرو خارج که مشحون از فساد است
تمام آرزوهایت به باد است
ره عشق و صفا بر خود نبندی
به ما داخلنشینان هی نخندی
در ایران باشی و بیکار باشی
به از آن خوار استکبار باشی
در ایران باشی و معتاد باشی
شرف دارد که دشمنشاد باشی
نرو جانم به هاروارد و ام.آی.تی
سر جایت نشین، ای بچه قرتی!
چقدر آخر نمکنشناس و پستی
نمک خوردی، نمکدان را شکستی!
چرا دور سر کشور نگردی؟
برو خارج، الهی برنگردی!»
خلاصه توپ آن استاد پر بود
ولی مغز خودش یک ذره قُر بود
نمیدانست آن تخم دو زرده
در ایران رایگان تحصیل کرده
بسی صرفش شده خرج و مخارج
مواجب میرود در جیب خارج
به مفتی میرود از دست کشور
بَرد کیف ورا بیگانۀ خر
بسی از رتبههای تاپ کنکور
شدند از موطن و اصحاب خود دور
به عشق پیشرفت کار و تحصیل
به لندن رفت بچۀ ناف منجیل
جوان مستعدّ اهل طالش
گرفته از تورنتو یک پذیرش
ز ترس قحطسال آب و دانه
پریده کفتر جلدی ز خانه
سؤالی لاجرم در ذهن بنده است
که شاید گفتنش اسباب خنده است:
«نمیشد اینهمه مخ گر فراری
چه بُد تکلیف کار و بار، باری؟
اگر بودند مخها توی ایران
چه پستی میگرفتند آن بزرگان؟»
تشکر میکنم از خارجیها
که کردند اشتغالی را مهیا!
خلاصه، ملک ایران است اینجا
فرار مغز، آسان است اینجا
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«آلونکهای غمانگیز» به روایت #ایزابل_آلنده | از کتاب #عاشق_ژاپنی
(سیوششمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب ویژۀ شانزدهم آذر در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
▪️«خانوادۀ فوکودا پنجره هایشان را پوشاندند و پشت در مشرف به خیابانشان قفل گذاشتند. ماه مارس بود و آنها کرایۀ یک سال را پرداخته بودند و همینطور بیعانۀ خرید یک خانه که به محض این که چارلز به سن قانونی رسید، خانه را بخرند. آنها هرچه را نمیتوانستند با خود ببرند یا به فروش نمیرسید، انداختند دور؛ چون دلالهای فرصتطلب چیزهای آنها را بیست برابر زیر قیمت میخریدند. فقط چند روز وقت داشتند که ترتیب اموال خود را بدهند. هرچه را میتوانستند در چمدان جا دادند و سوار اتوبوسهای شرم شدند. مجبور شده بودند این توقیف را بپذیرند؛ در غیر این صورت، باید دستگیر میشدند و با عواقب خیانت در جنگ روبهرو میشدند...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11288
🔗 همچنین برای خواندن مطالب دیگر پروندۀ ادبیات ضدآمریکایی به صفحه مخصوص آن در سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید:
shahrestanadab.com/ادبیات-ضدآمریکایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عشق در سالهای جنگ
(یادداشت #پرستو_علی_عسگرنجاد بر رمان #وضعیت_بی_عاری اثر #حامد_جلالی)
▪️«...برای خوانندهای که وضعیت بیعاری را نخوانده و میخواهد از خلال اینیادداشت به محتوای آن پی ببرد، هر اشارهای به طرح رمان، ظلمی است در حق نویسندهاش که روزها زحمت کشیده تا اینداستانهای تودرتو را در دل شخصیتهای متعددش، بتند و زندگی آنها را با هم پیوند بدهد. اما به رسم وظیفۀ هر یادداشت نقدی، باید بگویم درونمایۀ وضعیت بیعاری، "عشق" است؛ عشق با تمام ملحقات آن همچون فراق، رنج، شوریدگی، تعالی و در متعالیترین وجه آن، شهادت. طرح اولیۀ اثر، روایت عشق دختری مسلمان به نام "حلیمه" است به پسری صبّی به نام "رام" از روزگار نوجوانی ایندو تا واپسینسالهای زندگیشان با و بی هم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11291
☑️ @ShahrestanAdab