eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
301 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻 دیوارهای سفارت ( در ادامه‌ی پرونده‌ی شهرستان ادب، شعری می‌خوانیم از آقای که در دومین شب شعر بزرگ خوانده شد) ▪️ آجرهای دیوار سفارت آمریکا جاسوس‌های خیابان طالقانی بودند آجرهای دیوار که از اسپری‌های رنگ می‌ترسیدند اسپری رنگ‌ها که ورد زبانشان مرگ بر آمریکا بود مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا اول یک دهان گفت مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا بعد دهان‌های دیگر اضافه شدند بعد صدای یک ملت بلند شد تا دیوارهای سفارت کوتاه آمدند و ابرهای روشن جماران جای پروازهای تهران - نیویورک را در آسمان گرفت ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزارش صداوسیما از دومین شب شعر ▪️دومین «هرچه فریاد» (شب شعر شهرستان ادب) دوازدهم آبان ماه 1397 در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد. خبرنگاران صداوسیما هم برای انعکاس این رویداد ادبی و گفتگو با شاعران حاضر در این برنامه شرکت کردند. www.aparat.com/v/GZSsx ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻پیکادون روی سر هیروشیما (یادداشت بر رمان ویژۀ پرونده ادبیات ) ▪️«...آکیرا کوروساوا کارگردان بزرگ ژاپنی در یکی از اپیزودهای فیلم سینمایی (رؤیاها) - که آخرین ساخته‌اش بود – کره‌ی زمین را در وضعیت بعد از بزرگ‌ترین جنگ اتمی تاریخ نشان می‌دهد. از نژاد بشر چیزی باقی نمانده جز مشتی وحشی برهنه که در کنار آبگیر تاریک و کثیفی گرد آمده‌اند و مدام سردرد دارند و نعره می‌کشند و با هم می‌جنگند. این تصویر یعنی تصویر اگزوتیک تکان‌دهنده. ایبوسه اصلاً دنبال نشان دادن این تصاویر نیست. در آن اپیزود فیلم کوروساوا می‌بیند گل‌هایی روییده اند که قدشان از قد انسان‌ها بلندتر است! قاصدک‌هایی با ساقه‌ی دو متری! من فکر می‌کردم این تصویر که شبیه نقاشی‌های سوررئالیستی رنه ماگریت است، احتمالاً زاییده‌ی ذهن خلاق کارگردان است، اما وقتی در رمان (باران سیاه) خواندم که گل‌ها و گیاهانی که آن نور عجیب انفجار بمب اتمی هیروشیما بر آن‌ها تابیده بود رشد بیشتری پیدا کرده بودند، بهتر فهمیدم این ایده از کجا در ذهن کوروساوا شکل گرفته است...» متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/9684 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻پیام تسلیت موسسه شهرستان ادب به خانم‌ها شکوفه رضایی و زهرا علیشاهی ▪️با نهایت تأسف و تأثراز مصیبتی که بر دو شاعر آفتابگردانی، خانم‌ها شکوفه رضایی و ، وارد آمده است مطلع شدیم. موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، با اندوه و دریغ فراوان، درگذشت مادرمحترم سرکارخانم شکوفه رضایی را به ایشان تسلیت عرض نموده و برای آن عزیز از خداوند متعال طلب آمرزش الهی می‌کند. همچنین، شهرستان ادب درگذشت دخترعموی خانم زهرا علیشاهی و خانواده‌ی محترم ایشان را که در مسیر بازگشت از کربلا دچار سانحه شدند، تسلیت عرض نموده و امیدوار است زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) دادرس همه‌ی رفتگان، به‌خصوص این خانواده‌ی عزیز، باشد. ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻داغ ناگهان (ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سال‌روز رحلت جانگداز پیامبر عظیم الشان اسلام مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم شعری از جناب آقای در سوگ ایشان بخوانید) ▪️شبی که نور زلال تو در جهان گم شد سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خنده‌ی شیرین باغبان گم شد ترانه از لب معصوم « یاکریم» افتاد نسیم معجزه‌ی گل، ز بوستان گم شد شکست قلب صبور فرشتگان از غم شبی که قبله‌ی توحید عاشقان گم شد رسید حضرت روح‌الامین و بر سر زد کشید صیحه ز دل، گفت : بوی جان گم شد نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبه‌ی جان، قبله‌ی‌ جهان گم شد غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد ستاره‌ای بدرخشید و ...، تسلیت ای عشق! ز چشم زخم شب فتنه، ناگهان گم شد به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست قلـم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق! شبیه حضرت عطار، می‌توان گم شد به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم ز شوق وصل تو، فریاد «الامان» گم شد از آن دمی که دلم خوش‌نشین داغت شد به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻نویسنده‌ای، این‌سوی خط مرزی (یادداشت در پرونده کتاب ) ▪️«...خط مرزی، ، مرز ما را با جنگ برداشته و یا بهتر است بگویم مرز زندگی و جنگ را از سال 67 به 96 آورده است. همۀ قهرمان‌های داستان‌های این کتاب، اسلحه به‌دست نیستند. گاهی در کوچه می‌پلکند و گاهی در خیابان‌ها پرسه می‌زنند. اصلاً گاهی قهرمانی، وجود ندارد و همه گیج‌ومنگ‌اند؛ مثل مردمی که برای اولین‌بار با بمباران شهرشان مواجه می‌شوند. آدم‌هایی که از بمب می‌ترسند و از گلوله فرار می‌کنند؛ اما هنوز نمی‌دانند چه سایۀ شومی بر سرشان کشیده شده است. همۀ این‌ها وجود دارد و درعین‌حال، موضع و ژست «ضدجنگ بودن» ندارد. بسیاری از همان‌ها که می‌ترسند، دل به خطر می‌زنند و اسلحه دست می‌گیرند. اساساً اسلحه‌های این‌ مجموعه‌داستان، یک شیء اضافی تحمیلی به داستان‌ها نیست که وقتی در دست شخصیت‌ها قرار می‌گیرد، نویسنده را هول کند و به «چه کنم؟ چه کنم؟» بیندازد که مجبور شود شعارزده، شلیکش کند یا شعارزده کنارش بیندازد و به خاطر جنگ به زمین‌وزمان فحش بدهد...» ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/9678 ☑️@ShahrestanAdab