شهرستان ادب
🔻پیام تسلیت شهرستان ادب در پی درگذشت #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
▪️با نهایت تأسف و تأثر مطلع شدیم ابوالفضل زرویی نصرآباد، شب گذشته دار فانی را وداع گفته است. شاعر، نویسنده، محقق و طنزپرداز برجستهای که او را «عبید زاکانی» معاصر خوانده بودند.
زرویی نصرآباد علاوه بر فعالیتهای طنز در روزنامهها و مجلات مطرحی چون گلآقا، همشهری، جام جم و... ، کتب متعددی تألیف کرده بود که تذکرهالمقامات، رفوزهها، یک بغل کاکتوس و غیره از جملۀ آنهاست.
او اگرچه در حوزۀ طنز از پیشروان بود، اما فعالیتهای ادبیاش به این حوزه منحصر نمیشد؛ کتاب «ماه به روایت آه» که درسال 94 کتاب سال عاشورا شناخته شد، کتابی در حوزۀ ادبیات عاشورایی از این شخصیت ادبی بود. پیش از این نیز شعر ابوالفضل زرویی نصرآباد برای حضرت عباس در پروندۀ ادبیات عاشورایی شهرستان ادب منتشر شده بود.
مؤسسۀ فرهنگی هنری شهرستان ادب این ضایعه را به خانوادۀ محترم زرویی نصرآباد و جامعۀ ادبی کشور تسلیت عرض میکند.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻قربون شکل ماه هرچی مرده
(در پی درگذشت #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد، شاعر و طنزپرداز مطرح، به بازخوانی بخشهایی از مثنوی معروفی از او میپردازیم؛ این مثنوی از آثار شاخص زرویی است که در این مطلب تنها ابیاتی از آن را گزیده و در اختیار شما خوانندگان قرار دادهایم)
▪️ای جماعت! چطوره حالاتتون؟
قربون اون فهم و کمالاتتون
تا که میفته دندونای شیری
روی سرت میشینه برف پیری
کمیسیون مرگ میشه تشکیل
درو میشن بزرگترای فامیل
از جمع بچهها، بیرون باید رفت
مجلس ختم این و اون باید رفت
یه دفعه، همکلاسیها پیر میشن
همبازیها پیر و زمینگیر میشن
چطور شد؟ تموم شد، کجا رفت؟
مثل پرنده پر زد و هوا رفت
سرزده آفتاب از پشت بوم
ما موندیم و یه قصه ناتموم
قربون دورهای که خوشبینی بود
تار سبیلها چک تضمینی بود
مردای ناب و اهل دل نداره
شهری که بوی کاهگل نداره
بوی خوش کباب و نون سنگک
عطر اقاقیا و یاس و پیچک
بوی سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه، رقص هندوونه
بوی خوش کتابهای کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی
قدم زدن تو مرز خواب و رؤیا
خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا!
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دلشکسته
قربون اون دستای پینهبسته
مردای ده، مردای کاه و گندم
مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت کوه، مثل خورشید
تودلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و کمنظیر و کمیاب
کیسه چپقها به پرشالشون
لشکر بچهها به دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه براق
قلیونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا میشن از رختخواب
یکسره روپان تا غروب آفتاب
چارتای رستمن به قدوقامت
هیکلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غیرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روکلاشون
کلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بیریا
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 فکاهههای غمانگیز
(کمتر از دو روز از فوت مرد طناز شعر ایران، #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد، گذشته است. شاعری که همگان به صدق و صفای شعر و شخصیت او گواه بودند و اکنون در سوگ او نشستهاند. دکتر #محمد_مرادی، شاعر مجموعهشعر #به_رنگ_درنگ در انتشارات شهرستان ادب، غزلی در مرثیۀ ابوالفضل زرویی نصرآباد سروده است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.)
▪️پس از تو گریۀ خونریز را چه باید کرد؟
غروب شنبۀ پاییز را چه باید کرد؟
پس از تو ای همه جوشش، پس از تو ای همه شعر
فکاهههای غمانگیز را چه باید کرد؟
پس از تو ای همه سرمستی و شکوه و جلال
هجوم لشکر چنگیز را چه باید کرد؟
معاشران! دور از رند جمع طنازان
خمار بادۀ سرریز را چه باید کرد؟
به شیخ روم بگویید بعد غیبت شمس
غبار جادۀ تبریز را چه باید کرد؟
به خواب رفتۀ من! امشب از «عبید» بپرس
ریای گربۀ پرهیز را چه باید کرد؟
بخند تا به هوای تو خنده گریه کنیم
پس از تو خندۀ غمخیز را چه باید کرد؟
پس از تو خیل «مقامات» را چه باید گفت؟
«رفوزههای پس ِ میز» را چه باید کرد؟
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻مرثیهٔ قهوهچی
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری به یاد استاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد سرودهٔ #حسن_صنوبری تازه میکنیم)
▪️بدون قلیون و چُپُق، قهوهچی
نشسته بیحال و عُنُق قهوهچی
براش نداره آسمون قشنگی
چاییِ زعفرون نداره رنگی
خیالش از زیاد و کم خالیه
تختِ کنار حوض هم خالیه
گم شده از تو سینیا قندونش
اون لبای شبانهروز خندونش
به چشمِ حوصلهاش هوا برفیه
قُلقُلِ آبِ جوش، پرحرفیه
زنگمیزنن، نمیشنفه صدارو
نمیشنفه زنگ پیامکارو
خسته شده، دیگه نداره اصلا
حالِ جوابدادن به مشتی حسن
دلِ لیوانای حصیری خونه
تلخه شبیه قهوه، قهوهخونه
درنمیاد صدایی از قناری
نمیخونه رادیو افتخاری
سوارِ تختا نشدن مشتیا
به هم دیگه تکیهدادن پُشتیا
تعطیله قهوهخونه وقت ناهار
ترمز دستیو کشیده انگار
چه گردوخاکی چه آت و آشغالی
نِشسته روی پردۀ نقالی
مایتابه چرک، استکانا نَشُسته
اینهمه بینظمی آخه درسته؟
مغازه رو تعزیه کردی که چی؟
بگو چته؟! چه مرگته قهوهچی؟!
***
نشسته بیحال و عُنُق قوهچی
بدون قلیون و چُپُق، قهوهچی
براش تموم آسمون بیرنگه
حنای چای زعفرون بیرنگه
نگاش به دیواره و محو رویاست
دودوزنون، میونِ قابِ عکساست
دنبالِ یه جای قشنگ و نازه
برا یهدونه قابِ عکسِ تازه
🔸گفتنیست این شعر با توجه به یکی از شعرهای زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد در مجموعۀ «گفتوگوهای تنهایی» سروده شده که با این مطلع شروع میشود:
منگ و شکستهبستهام، قهوهچی
خرد و خمیر و خستهام، قهوهچی
☑️ @ShahrestanAdab