eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻به‌نام خداوند جان و خرد با قوت‌گرفتنِ احتمالِ از دسترس‌خارج‌شدنِ پیام‌رسان تلگرام، انتشار مطالب مربوط به شهرستان ادب را در پیام‌رسان‌های ایرانی (گپ، آی‌گپ، ایتا و سروش) از سر می‌گیریم. ☑️ @ShahrestanAdab
نیم‌نگاهی به شعر #محمدسعید_میرزایی - بخش سوم: ترکیبات انتزاعی؛ با نگاهی به «غزلی توحیدی در مکتب بیدل» | نوشتۀ #علیرضا_محمدعلی_بیگی
شهرستان ادب
نیم‌نگاهی به شعر #محمدسعید_میرزایی - بخش سوم: ترکیبات انتزاعی؛ با نگاهی به «غزلی توحیدی در مکتب بیدل
🔻 نیم‌نگاهی به شعر - بخش سوم: ترکیبات انتزاعی؛ با نگاهی به «غزلی توحیدی در مکتب بیدل» | نوشتۀ ▪️ «اگر شاعر، ترکیبات را به ‌‌شکلی بچیند که شمای کلی شعر، هارمونی منظمی پیدا کند، کمتر گرفتار ابهام‌‌گویی می‌‌شود. این ابهامِ رقیق، بسان زیباچهر‌‌ه‌‌ای است که از ورای پرده‌‌ای توری خودنمایی می‌‌کند؛ هم پیداست و هم پیدا نیست. مثلاً وقتی همین شعر میرزایی را اول‌‌بار می‌‌شنویم، شاید متوجه مقاصد ابیات‌‌اش نشویم؛ ولی فضای شورانگیز و هارمونی پرطنطنه‌‌اش ما را جذب خودش می‌‌کند. یعنی برعکس شعر تزریقی که اجزاء، معنی‌‌دار و کلیت اثر بی‌‌معنی است، در این‌‌جا اجزاء – چه با مفهوم ساده چه پیچیده- در کلیت و معیت یک‌‌دیگر مفهومی «جدید» و «رازآلود» را القاء می‌‌کنند. همان‌‌طورکه معانی حرفیه، مستقل نیستند و در کلام، معنا می‌‌یابند، ممکن است حتی ترکیبات نیز مستقلاً سرپا نباشند؛ ولی در بافتار کلام و ایجاد معنایی جدید، نقش مهمی ایفا کنند.» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/7927/ ☑️ @ShahrestanAdab
داستان کوتاه «فقط اومدم یه تلفن بکنم» اثر #گابریل_گارسیا مارکز در سایت شهرستان ادب منتشر شد.
شهرستان ادب
داستان کوتاه «فقط اومدم یه تلفن بکنم» اثر #گابریل_گارسیا مارکز در سایت شهرستان ادب منتشر شد.
🔻 داستان کوتاه «فقط اومدم یه تلفن بکنم» از : ▪️ «دوشنبۀ هفتۀ بعد، از شرکتی که اتومبیل را بیمه کرده بود تلفن شد و سراغ ماریا را گرفتند. ساتورنو گفت «من چیزی نمیدونم توی ساراگوسا دنبالش بگردین» و گوشی را گذاشت. یک هفته بعد افسر پلیسی به در خانه آمد و گزارش داد که اتومبیل اوراق شده توی جادۀ فرعی کادیس در فاصلۀ نهصد کیلومتری جایی که ماریا آن را رها کرده بود پیدا شده بود. افسر میخواست بداند که زن جزییات بیشتری پیرامون ارتباط با دزدی اتومبیل میداند یا نه. ساتورنو داشت گربهاش را غذا میداد و وقتی ماجرا را صادقانه برای پلیس تعریف میکرد سرش را هم بلند نکرد، گفت افسر نباید وقتش را تلف کند چون زنش او را ترک کرده و او خبر ندارد که کجا رفته و با چه کسی رفته. این حرفها را آنقدر با اطمینان بر زبان آورد که افسر ناراحت شد و از پرسشهایی که مطرح کرده بود پوزش خواست. پلیش پرونده را پایان یافته اعلام کرد.» متن کامل این داستان را در در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/8972 ☑️ @ShahrestanAdab