eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
303 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻خسته (شعری از ) ▪️خسته‌ایم من اما پای یک شمشاد روی یک نیمکت و تو شاید از تصویر پژمرده یک قاب از عکسی که دیگرنیست... دارد می‌رود پشت وانتی کهنه دردآگین‌ترین خیال باغ این تن خسته... ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تاریخ چیز غریبی است و تکرار نشدنی (یادداشت شفاهی بر اثر ) ▪️«...خبوشان تاریخ را می‌داند و دغدغۀ بازگو کردنش را دارد با کلامی قصه‌گو و روایت‌هایی از زبان راویانی تاریخی. نگاهی که سرسری و شتابکارانه نیست. طرز نگاه خبوشان، به تاریخ ایران و عراق در این داستان و روایت، بر ساخته با شناخت شهودی و تحقیق با زبان قصه و تخیلی است که با فرم دلخواه و قابل توجه شکل گرفته و ساخته شده است. علاقه وتوجه به تحولات ایران علاقه و توجهی است که نویسندۀ از پس آن داستانی ناراست و راست گردآورده و با توجه به دو کشور مهم منطقه آن را برساخته است. دو کشور هم مرز با تاریخی با هم تنیده و کهن. روایت‌های دلخواه، روایت درد و رنجی است که بر سر مردم بر اثر جنگ و بی‌اطلاعی و فشار سیاسی آمده است که یک طرفش روح‌الله خمینی ایستاده که با شجاعت و عشق عکسش دوخته می‌شود بر روی قلب‌ها و سوی دیگرش صدام حسین قیام کرده با تنفری مردمی و جهانی...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11671 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3 ☑️ @ShahrestanAdab
24.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در مراسم پیاده روی ، ، آبان ۱۳۹۶ (به مناسبت شب اول ماه ) 🔗 کتاب اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/واژگان-واژگون ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت سرکار خانم «اعظم سعادتمند» ▪️با نهایت تاسف با خبر شدیم سرکار خانم به سوگ از دست دادن مادر خویش نشسته است. موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، مصیبت وارده را به خانم سعادتمند صمیمانه تسلیت می‌گویند و از خداوند منان برای آن مادر گرامی و عزیزِ درگذشته، طلب رحمت و بخشش می‌کنند. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مولای عشق و حماسه (شعری از در پرونده ) ▪️من بی‌تو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم من بی‌تو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر در چشم یکتاپرست‌ات، مولای من! بی‌نشانم باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف! از شور فهمیدن تو، خالی‌ست جان و جهانم می‌گریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری می‌سوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم هیأت به هیأت دل من، از داغ تو می‌گدازد هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم همسایه‌ام در مُحرّم، با زخم‌های غیورت با حرف‌های زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم! می‌ترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم! آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻کجای مجلس نشسته‌اند (داستانی کوتاه از ، در پروندۀ از کتاب ) ▪️«"بی‌سعادت‌ها کجای مجلس نشسته‌اند؟" این را هیچ روضه‌خوانی نمی‌گفت اما من توی روضه‌ها همان‌جایی می‌نشستم که آن‌ها می‌نشینند و جای این که دلم را بدهم به صدای خش‌دار روضه‌خوان رابطۀ میان آدم‌ها و کلمه‌ها را رصد می‌کردم. رصد می‌کردم که چه کلمه‌هایی دل چه جنس آدم‌هایی را می‌برند. کدام کلمه به گریه‌ها اوج می‌دهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدم‌ها؟ اشک را چطور قسمت کرده‌اند؟ چرا آن خانمی که آن گوشه ردیف چهارم نشسته این‌جور از هق‌هق شانه‌هایش می‌لرزد ولی بغل‌دستی‌ام هنوز منتظر باران است؟ بعضی آدم‌ها اشک‌شان توی مشت‌شان است. همان‌ها که مثل خط‌شکن‌های جنگ، اول از همه سکوت مجلس را می‌شکنند. دوستم می‌گفت این فلسفه‌بافی‌ها مثل این است که به قول شریعتی گل سرخ را به اتاق تشریح برده باشی. برای دوستم یک محزون شنیدن کافی بود. به کلمه‌های بیشتر نیاز نداشت...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11680 🔗 «کاشوب» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻کهربای دین (بخشی از یک قصیدۀ در پروندۀ ) ▪️«...کهربای دین شده‌ستی، دانه را رد کرده‌ای کاه بربائی همی از دین به سان کهربا مبتلای درد عصیانی به طاعت باز گرد درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن کز هوا چیزی نژاد و هم نزاید جز عنا گر براندیشی بریده‌ستی رهی دور و دراز چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟ بی‌عصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ مر غریبان را همی جامه به درد بی‌عصا پاره کرده‌ستند جامهٔ دین بر تو بر، لاجرم آن سگان مست گشته روز حرب کربلا آن سگان کز خون فرزندانش می‌جویند جاه روز محشر سوی آن میمون و بی‌همتا نیا آن سگان که‌ت جان نگردد بی‌عوار از عیبشان تا نشوئی تن به آب دوستی‌ی اهل عبا چون به حب آل‌زهرا روی شستی روز حشر نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا» ☑️ @ShahrestanAdab
🔻رندان تشنه لب (یادداشتی در مناسبت شعر با علیه‌السلام، به قلم ) ▪️«...از این دست آیات و روایات زیادی وجود دارد که اشاره به تمامی آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد اما آن‌چه واضح است این است که حضرت حافظ به دلایلی که شاید به اقتضای زمانه یا شاید به دلیل تربیت قرآنی وی بوده است از آوردن عبارت‌های مستقیم امتناع می‌ورزد که همین امر دایره همذات پنداری را در اشعار او به طرز حیرت‌آوری گسترش می‌دهد تا جایی که تقریباً کسی را نمی‌توان یافت که غزلی از حضرتش را بخواند و بیتی متناسب با حال خویش در آن نیابد، و هم‌اینکه این به اشارت سخن گفتن و استعاری غزل سرودن شعر او را عمق بخشیده و گاهی معانی بسیار لطیف و والایی را در لایه‌ای چندم پنهان می‌کند که جز اهلش بدان دست نیابند. ردّ پای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و آموزه‌های آن حضرت در شعر حافظ در ابیات فراوانی دیده می‌شود. ما در این مقال برآنیم که به چند نمونه از این ابیات به همراه توضیحی کوتاه اشاره کنیم. کشف آنچه باقی می‌ماند به عهده خوانندگان و حافظ پژوهان عزیز...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11682 پرونده ☑️ @ShahrestanAdab
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان‌خوانی از کتاب (به مناسبت سالروز درگذشت ایشان) ☑️ @ShahrestanAdab
🔻روایت زنده‌یاد عمران صلاحی از هفده شهریورِ ۵۷ در کتابِ «هفدهم» «کتاب ... مربوط به وقایع است. منظومه‎ ای در ۵٠ صفحه. همه‎اش یک نفس ساخته شده است. وقایعی را که دیده بودم، شب و تحت‎تأثیر آن روز، رفتم پشت‎بام و تا صبح، یک‎نفس و گریه‎کنان نوشتم. کتاب عجیب و غریبی هم از کار درآمد. اصلا به فرم و زبان و این قضایا فکر نکردم. ولی جالب اینجاست که بعد از چاپ دیدم اتفاقا به فرم و زبان بها داده‎ام، بدون اینکه متوجهش باشم. چون هیچ قیدی برایش نگذاشته بودم، ناخودآگاه به سمتش رفته‎ام. شنیدم که به انگلیسی هم ترجمه شده است... آنچه خواندید اشاره‎ی خود مرحوم به کتابِ "هفدهم" بود...» یک ▪️مردم چقدر خوبند مردم چقدر ماهند مردم چقدر در فکر محوِ شاهند مردم چقدر معصوم و بی‎گناهند مردم چقدر همدیگر را می‎خواهند دو ▪️آتشفشانِ خاموش با انفجارِ بغضش از بالا، جاری شد خشم و خروشِ مردم بیداد کرد تهدیدها _این میوه‎های فاسد_ هی ماند و باد کرد! مشتِ بزرگِ مردم محکم شد صدها لباسِ خونی پرچم شد! 🔗 متن کامل این مطلب و باقی اشعار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/3874 ☑️ @ShahrestanAdab