لحن و لحن پردازی
قسمت سوم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
لحن کلماتی که نویسنده انتخاب میکند به همان اندازه که بیانگر جنبههای تصویری و استدلالی هستند ممکن است بازگو کننده حسی یا حالتی یا حال و هوایی خاص باشند که بر طبق آن باید قطعه یا جملهای خوانده شود. یعنی حالت خشم آلود، التماس آلود، ملال آور، شبهه انگیز تکبرآمیز. بذله گو و دیگر جنبههای رفتار. بنابراین لحن مفهومی موشکافانه است که معنای تلویحیش این است که آثار ادبی همچون گفتار به گوینده و شنوندهای نیاز دارد.
لحن طرز تلقی و نگرشی است که نویسنده میخواهد به شنونده بدهد. از این رو برای درک کامل اثری تشخیص لحن آن یا برد و دامنه لحنهای آن ضروری است. هرچند که ممکن است این کار دشوار باشد. مثلاً در اثر ریشخند آمیز منظور نویسنده آن چیزی نیست که به ظاهر میگوید. بلکه به یاری لحن اثر میتوان منظور واقعی او را دریابیم.
لحن با همه عناصر سبک یعنی زبان معنیشناسی و موسیقی سروکار دارد. نویسنده از همه آنها و ایجاد لحن در داستان استفاده میکند. مثلاً در تنظیم و ترکیب کلمات و جملهها در انتخاب لغات و آهنگ ساختمان جملهها و تشبیهات و استعارهها و نمادها و نشانهها عبارتهای ادبی و تاریخی. هیچکس تاکنون نتوانسته است از همه منابعی که نویسندگان صاحب سبک در آثارشان استفاده کردند فهرست جامعه فراهم کند. اما یکی از مسائلی که همیشه در مورد میشود هماهنگی و تناسب لحن با موضوع آن است. بوفون طبیعیدان و عالم فرانسوی نیز به این موضوع اشاره میکند:
لحن سبک نیز چیزی جز تناسب آن با طبیعت موضوع نیست و هرگز نباید به تصنع و تکلف لحنی به نوشته داد. این امر طبعاً از مایع موضوع زاییده میشود و از نظر عمومیت داشتن نیز به راهی که فکر در آن سیر میکند بسیار مربوط است.
بعضی اوقات نویسنده لحن داستان را بر عناصر دیگران مسلط میکند و به همین جهت صحنه پیرنگ و غیره تحتالشعاع لحن قرار میگیرند. مثلاً داستان گلدستهها فلک آل احمد چنین خصوصیاتی دارد و لحن نویسنده اشکال پیرنگی داستان و چشم خواننده میپوشاند و او را مجذوب خود میکند. نویسنده کوشیده است که در سراسر داستان لحن یکنواخت و ثابت بماند چه در متن داستان و چه در گفتگوها.
در اغلب داستانهای موفقی که به شیوه زاویه دید اول شخص روایت میشود این یکپارچگی و ثبات لحن میان متن داستان و گفتگوی شخصیتهای داستان ضروری به نظر میرسد. چنین نیست که متن داستان سنگین و جدی باشد و گفتگوها خندهآور و طنز آمیز خاصی در میان باشد و نویسنده با آگاهی دست به چنین کاری بزند. یا همانطور که گفته شد موضوع داستان تغییر پیدا کند و آهنگ با لحن داستان نیز دگرگون شود.
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
@shahrzade_dastan
سلام دوستان
ضمن تسلیت شهادت رئیس جمهور و همراهانش، هر کسی به گونهای خودش را با این حادثه تسکین میدهد و نویسنده همیشه با نوشتن و قلم زدن آرام میشود. بیایید با رسالت همیشگی خود یعنی نوشتن
برای تصویر بالا داستان یا داستانک بنویسیم. لطفا داستانها را به آیدی زیر برایم بفرستید تا در کانال به اشتراک بگذارم.
@Faran239
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
ضامن
حسین مجرد
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
هميشه دلم می خواست گنبد طلایی را از نزدیک ببینم، آرزو داشتم حداقل یک بار نزدیک آن گنبد شوم، اما تنها چیزی که نصیبم بود دیدن از فاصله دور و از پشت همین پنجره بود.
یک روز صاحب خانه برای گرفتن چند کبوتر غریبه که به پشت بام آمده بودند رفت. وقتی برگشت یک کبوتر در دستش بود و چهره اش خیلی خندان بود، بال های کبوتر را چید تا فکر فرار نکند هر چند از ترس اینکه برویم و برنگردیم هیچ وقت نمی گذاشت در آسمان پرواز کنیم.
کبوتر غریبه از کنار گنبد طلایی آمده بود، می گفت : کبوتر حرم بوده. آنجا همه چیز مهیاست، آقا بی نهایت مهربان است. مردم آقا را به امام رئوف می شناسند حتی می گویند یک روز ضمانت جان آهو را نیز کرده است و بعضی از مردم به او ضامن آهو بی گویند.
کبوتر غریبه آنقدر از مهربانی آقا حرف زد که دل بی قرارم بی قرار تر شد. در تاریکی شب به گنبد طلایی که زیبایی اش چند برابر می شد خیره شدم و با خودم گفتم : کاش آقا ضامن کبوتر هم بود.
با صدای مردی که داشت با صاحب خانه برای خرید همه کبوتر ها حرف می زد بیدار شدم. او خادم آقا بود.
@shahrzade_dastan
#روایت
مهربانو (زینب مرادی گردویی)
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
سید ابراهیم نه ابراهیم طور است نه یوسف مصر. تنها یک خادم مخلص و دلسوز است که چندین سال برای مردم ملتش جانفشانی کرده است.فقط یک شبانه روز است که بشریت از حال و روزش بی اطلاع هستند.دلهای دوستدارانش بیتاب و بی قرار، تمام شب را احیا گرفته اند ودست بر دعا ،مضطرب و عاجزانه بازگشتش را از خداوند طلب میکنند......
مهدی جان،یوسف غریب فاطمه!چقدر غم غریب بودنت، روی شانه های زمین و زمان سنگینی میکند.
۱۴۴۵ سال است که بشر هرگز اینگونه برای نبودن وبی خبری و آمدنت مضطرب نبوده است.
مهدی جان! تو از حسین ع هم غریب تر و تنها تر هستی.
کی ،کجا و چگونه اینگونه دلها برای آمدنت بی قرار ، شب را به صبح و صبح را به شب میرسانند!
آقا جان!
این دلهای دنیا دوست هنوز لذت دوستی با شما را نچشیده است.مولا جان ما گم شده ایم... مثل ابراهیم در دل کوه .
هنوز دلهای تاریکمان برای آمدنت به اضطرار نرسیده است.
مهدی جان من از تاریکی این شبهای ظلمانی میترسم ....
این گم شدن برایمان روزمره شده .کسی برای پیدا کردن راه مضطرب نیست ،تو برای پیدا شدن ما دعا کن. این دلها، زنگار دنیا گرفته است. بارانی طوفانی میطلبد.
اللهم عجل لولیک الفرج.🙏😭
@shahrzade_dastan
✅سفرهای استانی داستانک های جمال و جلال🤣🤣مسابقه داستان نویسی ۱۰۰ کلمه ای داریم چه مسابقه ای😅👆👆👆👆 هیات داوران هم هر سه از شهر ادیب پرور اردبیل🌺🌺🌺🌺 خانم ها و اساتید:👈توران قربانی صادق_ فرانک انصاری_ مبینا خلیل زاده مقدم... (داستانک ها میره اردبیل و چه شود... حواستون باشه قوی بنویسید. اونا سختگیرن ها) سفر بعدی داستان ها برای قضاوت سپرده میشه به داوران مشهدی و داوران شیرازی و داوران یزدی و داوران جاهای دیگه ایران عزیزمون... 🌺🌺🌺
حکایت
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
شنیدم که به روزگار خسرو در وقت وزارت بزرجمهر حکیم رسولی آمد از روم، کسری بنشست چنانک رسم ملوک عجم بود و رسول را بار داد و پادشاه را با رسول بارنامه میبایست کی کند به بزرجمهر، یعنی که مرا چنین وزیریست؛ پیش رسول با بزرجمهر گفت: ای فلان همه چیز که در عالم است تو دانی و خواست که او گوید دانم. بزرجمهر گفت: نه ای خدایگان. خسرو از آن طیره شد و از رسول خجل شد، پرسید که همه چیز که داند؟ گفت: همه چیز همگنان دانند و همگنان هنوز از مادر نزادهاند.
پس ای پسر تو خود را از جمع داناتران مدان که چون خود را نادان دانستی دانا گشتی و سخت دانا کسی باشد که بداند که نادان است.
📚قابوس نامه
@shahrzade_dastan
تقویم ایران این گونه رقم خورد 🌹
#روایت
نوشته توران قربانی صادق
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
دیروز شیفت اول قرار بود در یکی از صحن ها دو ساعت خادم افتخاری بایستند و برای زائران خدمت رسانی کنند . گمشده ها را راهنمایی کنند ، کفشداری را نشان بدهند ؛ مانند یک سرباز در محضر فرمانده چون شمشاد بایستند و در دلشان آرزو کنند " آن دو ساعت کاش دو قرن بگذرد برای سربازی " آخر سر هم غبار دل پای ضریح بریزند و از آقا طلب توفیق خدمت بیشتر برای مردم بکنند ؛ که آقا خود آمدند و فرمودند : سید ابراهیم بیا به نزد ما که امروز حرم ما پر از خادم گریان است ؛ بیا که مادرمان در انتظارتان است و می خواهد به روز میلاد فرزندش تو را دیدار کند .
@shahrzade_dastan