یک قاچ کتاب📚📚📚
_گاهی بعضیها وقتی نمیدانند چه جواب بدهند، میخندند که مرموز جلوه کنند.
__باران هنگامه کرده بود. باد چنگ مىانداخت و مىخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صداى شیون زنى که زجر مىکشید، مىآمد. غرش باد آوازهاى خاموشى را افسار گسیخته کرده بود.
آرامش خاطر او از روزی بود که متوجه شد عشق و دلبستگی او به دخترش معنی و هدفی در زندگی برایش فراهم ساخته.
_ قرص روشن روی دیوار میترسید. میترسید که دستش را از روی صورتش بردارد، میترسید، نه برای اینکه نفرت داشت از اینکه صورتش را در آینه ببیند و از چشمهای ریز و دماغ کوفته و لبهای گرد و بیتناسب و چانه پخ و سالکی که نصف صورتش را برده بود، زشتی خودش را احساس کند، نه، این را میدانست و یقین هم داشت که پس از هفده هجده سال که به بدگلی خودش خو گرفته بود، پیری هم کار خودش را کرده است. وحشتش بیشتر از این بود که در آینه گذشته خودش را ببیند.
_اقدس خانم خیلی چیزها داشت بگوید، اما بلد نبود. شرم، دودلی، میراث فشاری که چندین قرن اختیار زنها را ربوده، اینها مانع بود که حوادث را بفهمد، به ماهیت اشخاص پی ببرد. اما احساسی رگ و پی او را میافروخت که دارد قدم بزرگی در زندگی خودش برمیدارد. به جای اینکه دلش را بریزد بیرون تمام شب بیخوابی کشید، چندین روز خودش را خورد و تصمیمش را گرفت.
📚گیله مرد
✍بزرگ علوی
@shahrzade_dastan
شما دوستان میتوانید داستان گیله مرد را از لینک زیر بخوانید👇👇👇👇
https://shahrestanadab.com/Content/ID/11792/%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%B9%D9%84%D9%88%DB%8C
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته ریحانه علاقبندی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
اصلا فکرشم نمیکردم ب اینجا برسم. ب کجا ؟؟؟ ب همین جا دیگه .ب اینجا ک تو قفسه بشینم و ی گوشه خاک بخورم .ماهها بگذره و کسی بهم دست نزنه و بغلم نکنه.
هی یادش بخیر چ روزهایی بود. روزهای خیلی دوری هم نیست. همین چند سال پیش ک هنوز مردم از این ماس ماسکها تو دستشون نبود ومعتاد اون ،چیه ؟؟آهان فضای مجازی نشده بودن. آره اون وقتا روزی ی بار هم که شده یکی بغلم میکرد و من و ورق میزد.
آخ ک چقدر حال خوبی داشتم وقتی ی نفر با عشق و علاقه ورقهای من و رد میکرد و با دقت کلماتم رو میخوند. چه حس خوبی داشتم چقدر کیف داشت وقتی یکی من و کادو میکرد و ب دوستش هدیه میداد.
اون خوشحالی و ذوقی ک از دیدن من میکرد چقدر شیرین و لذت بخش بود.
کاش اون روزا دوباره برمیگشت و من بازم یار و همدم آدما میشدم.تو تنهاییهاو ناراحتی ها کنارشون مینشستم و دلداریشون میدادم.
ن اینکه ی گوشه بشینم و هی درو دیوار و نگاه کنم.اینم شد زندگی آخه ؟؟
همه اش ی جا نشسته باشی و سالی ی بار بیان گرد وخاکت و بگیرن ،یا توی جعبه روی هم بچیننت و بچپونن تو انباری
یا که کنار خیابون پخش و پلات کنن و ب قیمت خیلی پائین بفروشنت. مگه من یار مهربون نبودم؟ دانا و خوش زبون نبودم ؟؟چی شد پس ؟؟
حیف قدر من و نمیدونن این آدما و گرنه با من اینطوری رفتار نمیکردن.
من که از اول ازل کنار این بشر بودم و این همه بشون خدمت کردم همه ی پیشرفت و علم و آگاهی شو نو مدیون من هستن. حالا باید اینقدر بیرحمانه باهام رفتار کنن؟
بشکنه این دست ک نمک نداره خودم ادما رو ب این همه علم و فناوری رسوندم.
اگه من نبودم چطور درس میخوندن وپیشرفت میکردن ؟!
اصلا ببینم اگه من نبودم و آدما من و نمیخوندن ک نمیتونستن ب این همه چیزای جدید برسن و اختراع کنن.
همین چیزا رو هم چطوری بدون من میساختن ؟؟همین گوشی و لپ تا و .....با کمک من ساختن و حالا من و گذاشتن کنار.
اصلا تقصیر خودمه ک بشر و ب این درجه از علم و آگاهی رسوندم. اما شدن بلای جون خودم و گذاشتنم خاک بخورم.
باشه عیب نداره منم نردبون شدم برای بشر که هی بالاتر بره. ولی از آدما نمیگذرم ک من و زیر پا گذاشتن و بالا رفتن حالا باهام بد رفتاری میکنن و احترام مو نگه نمیدارن. 😔😔😔😔
@shahrzade_dastan
🍀نکاتی در بارهٔ طرز نوشتن همزه
۱- اگر همزه در اول کلمههای عربی بیاید، همیشه به صورت «الف» نوشته میشود. مانند: اسم، اعظم، ایمان و غیره.
۲- اگر همزهٔ ساکن در وسط کلمه بیاید به حرکت قبل از آن باید دقت کرد، اگر حرف پیش از همزه، مفتوح باشد، همزه روی کرسی «ا» نوشته میشود، مانند: تأسی، مأخذ، مأوا وغیره.
۳- در صورتی که پس از همزهٔ ما قبل مفتوح، مصوت «ای» و «او» و «ــِ» باشد، همزه روی کرسی «ی» نوشته میشود. مانند: رئیس، رئوف، مطمئن وغیره.
🍀منبع انجمن ویراستاری ایران
@shahrzade_dastan
https://eitaa.com/joinchat/2754281789Cab5a3e9eb2
استیکرسرای هدهد کتابخوان👆👆👆👆
دوستان خود را به کانال دعوت کنید.