#چالش_جمعه
نوشته صدیقه بادسار
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ما زنها باید هوای هم رو داشته باشید.
فرزانه زنی است که چند سالی،شوهرش فوت کرده و
مخارج خونه به عهده خودشه.
وقتی هم به خونه میاد به کارها میرسه واستراحت میکنه.
از آنجا که در شرکتهای خدماتی کار میکنه خجالت میکشه که دیگران بفهمند.
در حالی که زنان همسایه توی کوچه مینشینند به غیبت و
شایعه پراکنی پشت سر دیگران میپردازند.
که این تهمت زدنشون شامل حال فرزانه خانم هم میشد.
- زری جون فرزانه کجاست اصلا پیداش نیست .
- نمیدونم والا،اتفاقا دیروز براشون نذری بردم هر چی در زدم جواب ندادند.
- معلوم نیست کی میره،کی میاد.
در خونه باز شد فرزانه با یه زنبیل اومد بیرون.
- سلام،خوب هستین.
- سلام،کجایی،ناپیدایی ما رو قابل نمیدونی کنارمون بشینی.
- زیر سایه شما،والا سرم شلوغ بود کار داشتم.با اجازتون میرم خرید.
- باشه،برو به کارت برس.
- معلوم نیست به بهانه خرید کجا میره؟
- این دیگه کیه؟در خونه فرزانه در میزنه.
- آقا چه خبرته،در رو از جا کندی،کسی خونه نیست.
- نمی دونید کجاست.
- والا ما هم خبر نداریم،کجا میره،با کی میره؟
- مرد عصبانی رفت.
- به گوشی فرزانه زنگ زد وگفت:کجایی همین الان باید
ببینمت.
- دایی من تو مغازه میوه فروشی هستم،کنار همین پارک.
- دایی رفتم در خونه نبودی نگران شدم.
- همسایهها یه چیزایی پشت سرت میگن.
- چه چیزایی؟
- میگن معلوم نیست با کی میره،با کی میاد.
- حقیقتش چند وقتیه میرم سر کار،روم نمیشه بهشون بگم.
- مگه کارت چیه؟
- ناراحت نشی،شرکت خدماتی.
- چرا به خودم نگفتی،یه کار خوب برات پیدا میکردم.
- حالا پاشو بریم خونه،نمیخوای یه چای به داییت بدی.
- بله،حتما خوشحال میشم،چرا زن دایی رو نیوردی.
- وقت زیاده حالا یه بار میایم.
- چند لحظه صبر کن.
- دایی کجا میری؟
- خواهرای محترم تهمت زدن به دیگران کار خوبی نیست.
- این زن خودش تنها داره زندگیش رو میگذرونه،خودش هزار سختی و بدبختی داره،دیگه شما همسایهها مراعاتش کنید.
خودتون زن هستید اگه خدایی نکرده این اتفاق برا خودتون پیش بیاد دوست دارید اینطوری قضاوت بشین.
#شایعه
@shahrzade_dastan
غمگین ترین تروریست
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
زن گفت: تو کی هستی؟
مرد جواب داد شوهرت
زن خندید و در را به رویش بست و اضافه کرد: اگه یک بار دیگر مزاحم بشوی به پلیس زنگ میزنم. مرد تغییر چهره داده بود تا هیچ کسی نتواند شناسایی اش کند و در امان بماند. از شانس بد، دکترش خیلی ماهر بود.
📚مینیمالها
✍رسول یونان
@shahrzade_dastan
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴گفتگوی رادیویی در حوزه کسب و کارها و جوانان با حسن ایمانی "کارآفرین و دارای طلایی جهانی اختراعات" (۲۰ شهریور ۱۴۰۳ )
تبریک به استاد ایمانی عزیز. موفقیتتان روزافزون👏👏👏👏
⏳شمارش معکوس تا بازگشایی مدارس و دانشگاهها!🎒👩🏻🎓👨🏻🎓
❌دیر بجنبی فرصت رهایی از این مشکلات رو از دست دادی😱👇🏻
⚠️فرزند شما هم موقع درس خوندن باید یه مطلب رو چندبار بخونه تا بهخاطر بسپره؟؟؟🥴
🚫فرمولهای ریاضی و فیزیک یادش میره؟؟؟😵
⚠️نمیتونه کتاباشو موقع امتحانات تموم کنه و همش عقب میوفته؟🤕
🚫یه مطلب رو چـــندبار باید بهــش بگین تا یادبگیره؟😣
⚠️درساشـــــو میخونه اما نمــیتونه سرکلاس جواب بده؟؟؟😰
💟 اینجا علتها و راهکارش رو گفتم👇😱👇
https://eitaa.com/hoseini_tondkhani/4270
🛑به همراه راه حل مشکلات یادگیری👆
.
🟣 فراخوان، بخشهای سومین جشنواره ملی ذکر
🔹️شعر (در همه قالبها)
🔹️داستانک (حداکثر ۱۵۰ کلمه)
شاعران در این دو بخش میتوانند آثار خود را ارسال کنند.
🔸️موضوعات این جشنواره شامل نماز، ذکر و دعا، مسجد و محراب، آیه ۵۲ سوره حاقه و پروردگار است و محدودیتی در تعداد ارسال آثار وجود ندارد.
🔸️نویسندگان و شاعران علاقهمند به شرکت در جشنواره ملی «ذکر» میتوانند ضمن هماهنگی، آثار خود را در بخشهای یاد شده به شماره ۰۹۱۶۸۲۶۴۴۸۷ (در پیامرسان ایتا) ارسال کنند.
حکایت
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
شیخ علی بن سهل صوفی اصفهانی، تهی دستان و صوفیان را انفاق و احسان همی کرد. قضا را روزی گروهی از ایشان بنزد وی شدند و او را مالی نبود.
بنزد دوستی رفت و از او مالی خواست که صرف ایشان کند. مرد درهمی چند بوی داد و عذر خواست که مشغول ساختن بنائی ام که مخارج فراوان دارد. مرا معذور دار.
شیخ وی را گفت: مخارج بنایت چند است؟ گفت: شاید بپانصد درهم رسد. شیخ گفت: آن وجه بمن ده تا صرف تهیدستان کنم و در عوض خانه ای به تو در بهشت تسلیم کنم. در این باره با تو پیمان همی کنم و همی نویسم.
مرد گفت: ای ابوالحسن: من هرگز تو خلاف و دروغ نشنیده ام. این است که اگر ضمانت آنچه گفتی بر عهده گیری آن کنم که تو گوئی. گفت: کنم و سپس بنوشت که خانه ای در بهشت بسود او برعهده ی وی است.
مرد پانصد درهم را بداد و خط بستد و وصیت کرد که هرگاه بمیرد آن نوشته در کفنش نهند. مرد همان سال بمرد و نزدیکانش بوصیتش عمل کردند.
تا این که شیخ روزی به مسجد شد تا نماز بامداد بگذارد. آن نامه را در محراب یافت که بر پشتش با خطی سبز رنگ نوشته بودند ضمانت از عهده ی تو برداشتیم و خانه را به بهشت به صاحبش تسلیم کردیم آن نامه مدتی نزد شیخ بود و با آن بیماران اصفهان و جز آنجا را شفا همی بخشید.
تا این که صندوق کتب شیخ که آن نامه در آن بود، دزدیده شد. در پاره ای از تواریخ مورد اعتماد دیده ام که شیخ علی بن سهل از معاصران جنید و شاگردان شیخ محمد بن یوسف بنا بود.
📚کشکول شیخ بهایی
@shahrzade_dastan
حادثه و تصادف در داستان
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
حادثه وسیله ای است برای افشاء کردن شخصیتها، برای باز کردن مشت آنها و گرفتن مچ آنها در حین عمل. به همین دلیل از نظر قصه ،نویس فکر و یا احساس گفته شده چندان ارزشی نباید داشته باشد افکار و احساسها باید در چارچوب حوادث هیأت اعمال را به خود ،گیرند به دلیل اینکه خود زندگی نیز از افکار و احساسهای جدا شده از عمل تشکیل نشده است. زندگی از اعمال ترکیب یافته است و باید قصه نیز - که انعکاس واقعی زندگی است . از حوادث تشکیل یابد ولی تمام حوادث زندگی به درد قصه نویس نمیخورند. قصه نویس حوادث خود را انتخاب میکند و بدانها شکل هنری می.بخشد حوادثی هستند که به گفتن نمی ارزند. قصه نویس آنها را کنار میگذارد و به روایت حوادثی میپردازد که از نظر داستان و طرح و توطئه قصه دارای مفهوم و معنای مشخصی هستند اگر حادثه ای - ولو خیلی مهم - به پیشرفت قصه و روشن شدن ماهیت شخصیتها کمکی نکند، دلیلی ندارد که قصه نویس به روایت آن بپردازد هر قصه نویس باید حوادث پا در هوا را در شمار زوائد قصه به شمار بیاورد و آنها را بی رحمانه کنار بگذارد.
دلیل اینکه ،قصه عیناً مثل ارکستری است که از همکاری سازهای گوناگون ساخته شده است و اگر دسته ای از سازها آهنگی جدا از روال عمومی ارکستر بنوازد و یا عاطل و باطل در گوشه ای قرار داده شود بدون آنکه وظیفه ای را تعهد کرده ،باشد هماهنگی عاطفی لازم بین سازها پدیدار نخواهد شد و ارکستر از یکپارچگی خاصی که نیازمند آن است برخوردار نخواهد شد.
اغلب اتفاق میافتد که یک ،حادثه نخستین تصویر قصه نویس از یک قصه باشد و بعد او از این حادثه به سوی حوادث دیگر به حرکت درآید و طرح و توطئه قصه خود را در کالبد شخصیتها بدمد و قصه خود را به سوی کمال براند. سه تن از بزرگترین قصه نویسهای دنیا، در یادداشتهای روزانه ای که از خود به یادگار گذاشته اند نشان میدهند که اغلب قصههای خود را به صورت یک حادثه کوچک در ذهن خود تصویر کرده بعد آن را به سوی کمال رانده، قصه هایی بزرگ ساخته اند در یادداشتهای هنری جیمز» ، نطفه بسیاری از حوادثی که در قصه های تصویر یک زن و
«سفرا» وسایر رمانها آمدهاند دیده میشود.
قصه،نویس گاهی از طریق حوادث و گاهی از طریق اسکلت طرح و توطئه و زمانی با طرحی از یک شخصیت نخستین تصور خود را از قصه هایی که باید بنویسد بر روی کاغذ یادداشت کرده است. یادداشتهای این نویسنده که آثارش تأثیر عمیقی روی نویسندگان قرن بیستم گذاشته است، پر است از جملاتی از قبیل زنی با این مشخصات در مقابل مردی با مشخصات دیگر زن فکر میکند، شوهر اولش مرده است و زن مردی دیگر میگردد ولی روزی، سر و کله شوهر سابق پیدا میشود ، که نطفه های اساسی بزرگترین داستانهای اواخر قرن نوزدهم هستند.
📚قصه نویسی
✍رضا براهنی
@shahrzade_dastan