انواع شخصیت در داستان
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شخصیتپردازی را یکی از عناصر بنیادین داستان میدانند. شخصیت در داستان مشارکت میکند، معمولاً یک انسان است و هویت و ویژگیهای گوناگونی دارد که از بطن داستان برآمده است. گونههای مختلف شخصیتهای داستانی از این قرارند:
شخصیت راوی: شخصیتی است که مخاطب داستان را از زاویه دید او تجربه میکند، با او همدردی میکند و از او طرفداری میکند، از این رو شخصیت اصلی داستان است.
قهرمان: شخصیتی است که کنش داستان را پیش میبرد و انتظار میرود به هدف غایی داستان نائل شود. در شیوهٔ داستانگویی غربی، قهرمان عموماً شخصیت اصلی داستان است.
ضدقهرمان: شخصیتی است که در برابر قهرمان قد علم میکند.
شخصیت ایستا: شخصیتی است که در روند داستان دچار تغییر محسوسی نمیشود.
شخصیت پویا: شخصیتی است که در روند داستان دستخوش تغییرات شخصیتی میشود.
شخصیت متضاد: شخصیتی است که از نظر خصوصیات درست در نقطهٔ مقابل قهرمان قرار دارد و شخصیت و ویژگیهای قهرمان را آشکار میکند.
شخصیت مکمل: شخصیتی که در داستان نقشی ایفا میکند اما نقش او چندان عمده نیست.
شخصیت فرعی: شخصیتی است که نقش کوچکی در داستان دارد.
شیوههای پرداخت شخصیت:
ویژگیهای ظاهری: ظاهر بیرونی شخصیت توصیف میشود تا خواننده بتواند او را بشناسد.
گفتگوها: شخصیت چه میگوید و چطور میگوید.
کنشها: کارهایی که شخصیت انجام میدهد و چگونگی انجام آنها
واکنش دیگران: شخصیتهای دیگر او را چطور میبینند و با او چه رفتاری دارند.
📚عناصر داستان
جمال میرصادقی
@shahrzade_dastan
حکایت
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
طاووسی و زاغی در صحن باغی فراهم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: این موزه سرخ که در پای توست لایق اطلس زرکش و دیبای منقش من است همانا که در آن وقت که از شب تاریک عدم به روز روشن وجود می آمدیم در پوشیدن موزه غلط کرده ایم، من موزه کیمخت سیاه تو را پوشیده ام و تو موزه عدیم سرخ مرا!
زاغ گفت: حال بر خلاف این است اگر خطایی رفته است در پوششهای دیگر رفته است، باقی خلعتهای تو مناسب موزه من است غالبا در آن خواب آلودگی تو سر از گریبان من برزده ای و من سر از گریبان تو.
در آن نزدیکی کشفی سر به گریبان مراقبه فرو برده بود و آن مجادله و مقاوله را می شنود، سر برآورد که ای یاران عزیز و دوستان صاحب تمیز این مجادله بی حاصل را بگذارید و از این مقاوله بلا طایل دست بدارید، خدای تعالی همه چیز را به یک کس نداده است و زمام همه مرادات در کف یک کس ننهاده.
هیچ کس نیست که وی را خاصه ای نداده که دیگران را نداده است و در وی خاصیتی ننهاده که در دیگران ننهاده هر کسی را به داده خود خرسند باید بود و به یافته خود خوشنود.
بردن حسد از حال کسان طور خرد نیست
زنهار که از طور خرد دور نباشی
از خلق طمع همچو حسد مایه رنج است
بگسل طمع از خلق که رنجور نباشی
📚بهارستان_ جامی
@shahrzade_dastan
انواع کنش در داستان
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کنش صعودی:
عنصر روایی یک اثر داستانیست که از پس مقدمهچینی میآید و به نقطه اوج داستان میانجامد. کنش صعودی معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطهٔ اوج به کار میرود و نباید آن را با میانهٔ داستان اشتباه کرد. هر آنچه بعد از نقطهٔ اوج میآید را کنش فرودی مینامند.
در یک اثر داستانی، نقطهٔ اوج جایی است که قهرمان با جدیترن چالش خود مواجه میشود. چالشی که اجتناب ناپذیر است و بیم آن میرود که به شکست قهرمان بینجامد. نقطهٔ اوج برای مخاطب غافلگیرکننده است و او را وامیدارد داستان را با اشتیاق تا پایان دنبال کند. نقطهٔ اوج اغلب از سه بخش تشکل شدهاست. شخصیت دچار تغییر میشود، چیزی در مورد خودش یا یک شخصیت دیگر کشف میکند و مضمون داستان آشکار میشود.
کنش نزولی
کنش نزولی معمولاً در تراژدیها و داستانهای کوتاه دیده میشود. کنش نزولی پس از اوج میآید و تأثیرات آن را نمایش میدهد و در نهایت به پایانبندی یا عاقبت داستان (که گاه فاجعهبار است) میانجامد. داستان پایان مییابد و مخاطب اتفاقی که در اوج داستان رخ داده و پیامدهای آن را درک میکند.
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته سلام دوستان شهرزادی. در چالش این هفته قرار است برای عکس بالا داستان یا داستانکی بنویسیم
منتظر داستانهای زیبای شما برای شرکت در چالش این هفته کانال هستم. 👆👆
بال رویا
نوشته ملیحه جوریزی
#چالش_هفته
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
چشمان آبی رنگش را، از پشت پنجره ماشین به پدر دوخته بود. پدر با لبخندی بر لب وارد مغازه شد ،تا برای یاسین مقداری خوراکی تهیه کند.او دل توی دلش نبود تا هرچه زودتر همراه پدر به دفتر روزنامه برود و محل کار پدرش را از نزدیک ببیند .او داشت در رویاهایش به آینده فکر میکرد که دوست دارد نویسنده ای بزرگ شود و کتابی با نام فلسطین مظلوم به چاپ برساند و تمام وقایع جنگ را در آن بنویسد .هنوز بال آرزوهایش را نگشوده بود که ترکشی از بمب های دشمن به ماشین اصابت کرد و به چشمان دریایی یاسین فرو رفت و او برای همیشه بال پرواز به سوی آسمان باز کرد .
ولی هزاران یاسین دیگر باقی ماندند تا کتاب او را بنویسند.
@shahrzade_dastan
داستان عاشقانه
نوشته الهه نودهی
قسمت اول
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
برگشتم که درِ حیاط را ببندم. اما "نگاهم" لای در ماند، و درد عجیبی تمام وجودم را احاطه کرد!. حس میکردم نفسهایم در سینه حبس شدهاند و زمان رو به عقب برگشته تا ثانیههایم را به سکته دهد. عرق سردی روی پیشانیام نشسته بود و صدای قلبم را میشنیدم که فریاد میکشید و میگفت؛《در و ببند و نگاهتو از لای در بکش بیرون ، نزار احساس گذشته جون بگیره و بشه خنجری برای من ، دیگه شکستهتر از اونم که بخوام تحمل یک درد تازه رو داشته باشم.》اما دیگر کار از کار گذشته بود ، و دلم هم قدم در کوچهی خیال با تصویری که سالهاست در ذهنم تداعی میکردم همراه شده و کسی نمیتوانست سد راهش بشود. میان نبضهایی که پی در پی بر سینه واژههای ذهنم میکوبیدند یک واژه بیدار شده بود و میخواست به پرواز در بیاید! تا آهنگی بشود به گوش رهگذری که از کوچهی خیال من به واقعیت میگذشت.افسوس که دهانم خشک شده و لکنت زبان گرفته بودم ، دلم میخواست با صدایی بلند حرفی که سالهاست ، چون آتشی زیر خاکستر مرا از درون میسوزاند ، به فریاد میکشیدم تا شاید این احساس گُر گرفتهام رو به سمت خاموشی میرفت.با هر قدمی که از من دور میشد آهنگ دلتنگی به ساز غزلهایم خودش را نزدیک میکرد و مرگ تدریجی رؤیاهایم را به چشمم میدیدم.آهی کشیدم تا شاید بغضی که چون استکانی تَرَک خورده بود ، بیهوا میشکست و اشک مرهمی میشد بر زخمی که در ضمیر ناخودآگاهم جا خوش کرده بود....
ادامه دارد
@shahrzade_dastan
زاویه دید بیرونی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زاویه دید بیرونی، در حوزه «عقل کل » یا «دانای کل » قرار گرفته است . به عبارت دیگر، فکری برتر از خارج، شخصیت های داستان را رهبری می کند، و از نزدیک شاهد اعمال و افکار آن هاست و در حکم خدایی است که از گذشته و حال و آینده آگاه است و از افکار و احساسات پنهان همه شخصیت های خود، باخبر است . هرگز نیازی نمی بیند که به خواننده حساب پس بدهد که چطور از چنین اطلاعاتی آگاه شده است . گوش هایش می تواند صدای شخصیت ها را بشنود، پیش از آن که آن ها شروع به صحبت کنند، و چشم هایش می تواند از میان درهای بسته و پرده تاریک ببینند .
اشکال عمده زاویه دید بیرونی که چون عقل کل عمل می کند، این است که احساس نزدیکی به واقعه و شخصیت های داستان را از دست می دهد و روشنی و وضوح داستان قربانی می شود و صمیمیت داستان غالبا از دست می رود . برای برطرف کردن چنین اشکالی، معمولا نیروهای عقل کل را محدود می کنند . این محدودیت گاهی از دید یکی از شخصیت های داستان اعمال می شود . یعنی راوی داستان تنها در قالب یکی از شخصیت های داستان می رود و از دید و روایت اوست که نسبت به حوادث و شخصیت های دیگر داستان داوری می شود . به عبارت روشن تر، نویسنده تنها یکی از شخصیت های داستان را انتخاب می کند و از بیرون، افکار و اعمال او را راهبر می شود . در حقیقت، این شخصیت نماینده نویسنده در داستان است و نویسنده خود را در پشت سر او پنهان کرده است و جنبه بی طرفانه ای به داستان داده است . چنین زاویه دیدی اغلب مزایای کامل زاویه دید درونی و در عین حال، بسیاری از مزایای زاویه دید دانای کل را داراست .
@shahrzade_dastan