eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
59 ویدیو
232 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شماره ۳ مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی
مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دستانش میلرزید. چشمانش را بست و با انگشتانش شماره را گرفت. نیازی به دیدن نداشت ...اما دوباره افکار به مغزش یورش بردند...در کتابی خوانده بود: اگر می‌خواهید دوباره نمیرید دوباره نزد کسی که شما را ول کرد برنگردید...! دوباره تلفن را قطع کرد. با خودش گفت: ماهورا درسته یه سال بی‌خبر گذاشتت و رفت اما به خودت که نمیتونی دروغ بگی هنوز درگیرشی؟ تقه ای به شیشه خورد. ماهورا سرش را برگرداند. +خانم زودتر ما هم کارو زندگی داریم... _معذرت می‌خوام. خارج شدم. این بازهم نتوانستم... بار چندم بود؟! شاید بار بیستم بود. نمیدانستم. فقط این را میدانستم که هربارچیزی مانعم میشود.صدایی وحشتناک مرا به خود آورد. ناگهان او را دید.‌تنفس برایش سخت شد. ضربان قلبش کند شد... غرق در خون شده بود. صداها برایش گنگ شده بود. در بدنش احساس سرما می‌کرد. توان خود را از کف داد و نقش بر زمین شد. صدای شکستن استخوان ها در بدنش طنین انداز شد. چشمانش را به جهان تاریکی سپرد. & سه ماه خیلی کند اما گذشت... برخاستم خاک روی لباس های مشکی ام را تکاندم. نگاهی به آرامگاه ابدی‌اش انداختم. در وجودم چیزی غیر از حسرت وجود نداشت. تصمیم خود را گرفتم. خودم را به ان تلفن عمومی رساندم. اشک در چشم هایم هویدا بود. با دستانی لرزان وارد شدم نوشتم :بهش بگو دوسش داری... من نتوانستم اما اکنون لبریز از حسرتم ...تقدیر چنین شد که من آخر کار مهره ای سوخته در صفحه شطرنج شدم.🖤 @shahrzade_dastan
شماره ۳ داستانک خانم صفائی را خواندم. شخصیت عاشقی برای من مخاطب ملموس است و این صحنه خوب به تصویر کشیده شده است. شخصیت ماهورا در زنگ زدن به همسر سابقش تردید دارد. اما یک لحظه او را می‌بیند و بیهوش می‌شود. در ادامه می‌بینیم که همسرش فوت شده و او از نگفتن حرف دلش به او پشیمان است. راوی از دو زاویه دید برای روایت استفاده کرده است.‌به نظرم تنها استفاده از یک زاویه دید برای گفتن داستان کافی و بهتر بود. داستان به این روش دو تکه و نامنسجم شده‌ است‌. دیدن ناگهانی همسر قبلی شخصیت هم غیر منتظر و تصادفی است. باید حادثه ها برای خواننده باورپذیر باشد. این که یکباره چه اتفاقی برای همسرش افتاد معلوم نیست. در داستان باید همه چیز علت و معلول داشته باشد. اگر خواننده برای سوالهای درون ذهنش پاسخی پیدا نکند این ضعف پیرنگ داستان را نشان می‌دهد. ممنونم از خانم صفائی عزیز. 🙏 @shahrzade_dastan
شما دوستان نیز می‌توانید نقدهای خود درباره داستان‌های ارسالی را به آیدی زیر بفرستید. @Faran239 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚سمفونی مردگان نوشته عباس معروفی
📚معرفی کتاب سمفونی مردگان ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ سمفونی مردگان رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند.نوع روایت معروفی در سمفونی مردگان منحصر به فرد است. سمفونی مردگان داستان زندگی خانواده‌ی اورخانی است. پدر، جابر اورخانی یک تاجر موفق است که در کاروانسرا حجره‌ی آجیل‌فروشی دارد و با همسر و چهار فرزند خود در اردبیل زندگی می‌کند. شرایط اقلیمی سرد و شهری که در زیر برف سفید مدفون است با فضای سیاه و تاریک و آتش‌سوزی‌های موجود در داستان تضاد دیدنی‌ای را به تصویر می‌کشد.روایت در سمفونی مردگان روایت خطی نیست بلکه جریان سیال ذهن است و  زمان و مکان ، مدام در حال رفت و آمد است  و این خصوصیت چنان در بطن داستان حل شده که ممکن است در ابتدا کمی گیج کننده باشد .  سمفونی مردگان از پنج موومان ساخته شده که هر موومان از زبان یکی از شخصیت های داستان روایت می شود. راویان گاه از زبان شخصیت‌های کتاب هستند و گاه به سوم‌شخص بدل می‌شود. شخصیت‌پردازی‌های عباس معروفی در سمفونی مردگان واضح، صریح و ساده است و با استفاده از سایه‌روشن‌های خشن و تند و رنگی گویی یک پرتره را به تصویر کشیده است. اوج تکنیک یکّه زدن به خواننده زمانی در کتاب نمایان می‌شود که روایت از زبان سورملینا بیان می‌شود اما مشخص می‌شود که سورمه مرده است و همه‌ی این اتفاقات در ذهن آیدین رخ داده است که حکایت از عشق شدید این دو به هم دارد. راوی داستان چندین بار عوض می شود و هر بار داستان از دید یک شخص متفاوت بیان می شود. در هنگام خواندن متن کتاب سمفونی مردگان شاهد بازگشت به گذشته در زمان حال هستیم، شاهد عوض شدن مکان هستیم و مدام فضا عوض می شود و… در این کتاب به موضوعاتی چون برادرکشی فروپاشی خانواده،عشق، تاثیر مذهب اشاره شده است.سمفونی مردگان» حکایت جامعه‌ای غفلت‌زده است که روح روشن آیدین و فکر همیشه‌فعال او تنها بخش بیدار جامعه است که در زیر برف و سرما مرده است. ❄️برشی از کتاب _آدمیزاد باید بگوید آب، و بخورد. بگوید نفس، و بکشد. وگرنه مرده است. _عشق را باید با تمام گستردگی اش پذیرفت، تنها در جسم نمی توان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدن ها انگار به ریه می رود، و آدم مدام احساس می کند که دارد بزرگ می شود. 📚سمفونی مردگان ✍عباس معروفی @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته داستان شماره ۳ مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی
👆👆👆 یاد داشتی بر داستان مهره سوخته ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دو خطی داستان این است که آقایی بدون اینکه دلیلش را بدانیم، زنش را یک سال تمام ترک کرده است. دلتنگی و عشقی که هنوز در درون زن نمرده است، کشمکشی در دل او انداخته است:《آیا به مرد زندگی ام زنگ بزنم یا نه؟》 نویسنده تصویر دیگری را نشان ما می دهد. زن در لحظه ای که از باجه تلفن، نا امید از بر قراری تماس خارج می شود، همسرش را می بیند که جلو چشمهای او تصادف می کند و همان جا از دنیا می رود. اینکه دوباره سه ماه بعداز فوت شوهر به باجه تلفن می رود و چیزی برای پشیمانی خود از ابراز عشق به همسرش می نویسد، تو باور مخاطب نمی گنجد. این جا قسمت خام داستان هست. که باید پخته گردد. دو پاراگراف آخر نیاز به باز نویسی دارد، چرا که به سمت دل نوشته رفته است. همچنین جمله ای از کتاب که در خدمت داستان نبود. و این هم داستان را به سمت رکود می برد. این نوشته را برشی از یک داستان دیدم. نه از راوی این داستان و نه از روند زندگی و آشنایی این زن و شوهر اطلاعی به ما نداده بود. قشنگی سوژه پشت نثر ضعیف و انتخاب کلمات ناهناهنگ با موضوع، گم می شود. عشق و جدایی باحسرت، از بهترین سوژه‌ های داستانی هست. که نیازمند دقت بیشتر و ظرافت قلم نویسنده می باشد. کتاب خواندن غذای روح است. با این کار ناخود آگاه به سمت داستانی نوشتن خواهیم رفت. آرزوی موفقیت بیشتر در نوشته های بعدی فاطمه سادات صفائی را دارم. ارسالی خانم رویا علیزاده @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شازده کوچولو-اگزوپری ۴.m4a
6.32M
داستان شازده کوچولو نویسنده دوسنت اگزوپری اجرا و خوانش: توران قربانی صادق قسمت چهارم @shahrzade_dastan
هنوز یکم وقت مونده نوشته فاطمه تقوی داستان شماره ۴