پایان بندی داستان
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
پایان بندی معکوس نقض دقیق آن چیزی است که در آغاز داستان تصویر می.شود اگر دختر و پسری از هم بدشان میآید و باهم در ستیزند، کارشان به عشق و عاشقی میکشد اگر آدم بدذاتی ابتدا به پیروزی یی میرسد در پایان شکست میخورد و الی آخر.
همۀ داستانهای شخصیتی چنین پایانی دارند و ویژگیهای شخصیتی جهان ،بینی حال وهوا و عقیده شخصیت در آنها تغییر می.کند. بزرگترین خطر بدیهی بودن موضوع است اگر به یک شخصیت اصلی خسیس و ضد اجتماعی مانند ابنزر اسکروج بپردازید که پولها را روی هم میچیند و از انسانیت نهفته در کریسمس متنفر است احتمالاً از یک پایان بندی معکوس استفاده خواهید کرد. چرایی و چگونگی تغییر او باعث به وجود آمدن تعلیق خواهد شد. اگر قهرمانی در یک مجله مذهبی داستان را با عملی ملحدانه شروع کند شما در می یابید که یک پایان بندی معکوس در انتظارتان است. از آنجا که خوانندهٔ شما دنبال آن چیزی میگردد که تا به حال ندیده باید به او عمل ،داستانی درون مایه شخصیت و حادثهٔ بکری را نشان دهید این را هم به یاد داشته باشید که شخصیت پردازی خوب رنگهای تروتازه و درون مایه جدید جلو آهستگی و بدیهی و کمجان بودن پایان بندی معکوس را می گیرد.
پایان بندی فریب دهنده از یک ،شی ،کلمه اندیشه یا هر ابزار مشخص دیگری به عنوان یک فریب استفاده می.کند. معمولاً هم نویسنده پیش از نوشتن داستان همین فریب را طرح ریزی میکند و مینویسد تقریباً هر خرده اطلاعی میتواند مورد استفاده قرار بگیرد مشروط به این که به درستی روی پیرنگ و شخصیتها تأثیر بگذارد و در خلال داستان ساخته و پرداخته شود، نه این که صرفاً به پایان داستان سنجاق شود. به عبارت دیگر این عامل مؤثر باید به شکلی ساخته و پرداخته شود که وجود داستان بدون آن امکان پذیر نباشد.
چنین پایان بندیهایی در همه انواع داستان از داستانهای عامه پسند گرفته تا داستانهای ممتاز مورد استفاده قرار میگیرند.
در داستان جایگاه یک زن زن مطلقهای که راوی داستان است به مارتا تای ، که به تازگی از شوهرش جدا شده و غرق شادی است غبطه میخورد او تا پایان داستان به این خوشحالی خوش دلانه رشک میبرد تا این که مارتا میگفت چه خوشبختی یی است که آدم به رختخواب برود و لازم نباشد که نگران حال وهوا يا عادت شوهرش باشد ناگهان نگاه من به بالشی کوچک بین بالشهای بزرگ روی تخت خوابش افتاد. بالش کتان کوچک و سفیدی و روی آن نواری به رنگ آبی کمرنگ بود. با این نوشته من گریه نمیکنم.
پایان بندی داستانتان هر چه ،باشد نباید نحیف باشد نباید درکش برای خواننده مشکل ،باشد، نباید اطلاعات جدید و توصیفهای جزئی در خودش داشته باشد و نباید روی شخصیتهای فرعی تمرکز .کند روابط شخصیت ها را مثل اول داستان نگه ندارید راه حل را قبل آن که به طور کامل ادا شود، رها نکنید حواستان به این هم باشد بعد باز شدن گره ،اصلی داستان را بی هدف و بیدلیل ادامه ندهید. هر داستانی پایان بندیهای ممکن متعددی دارد. آن پایان بندی یی را انتخاب کنید که لذت بخش است و برای حال وهوا و ذات موضوع داستان مناسب و تأثیرگذار، و براساس شخصیت پردازی منطقی است و به ذهن خواننده پیامی را متبادر می.کند پایان بندی مناسب باید همه پایان بندیهای بی ربط را کنار بزند و بتواند همۀ بذرهای هیجانی و عاطفی یی را که در آغاز داستان کاشته اید و در میانه داستان آبیاری کرده اید، درو کند.
اگر از همان اولین جرقه تروتازه ای که به ذهنتان خطور کرده برای طراحی پایان بندی داستانتان استفاده کنید، به نتیجه بهتری میرسید در این صورت میشود گفت مثل بسیاری از نویسندههای حرفه ای کار میکنید که پیش از شروع ،داستان تکلیفشان را با پایان داستان معلوم میکنند.
📚حرفه؛ داستان نویس ۴
✍فرانک دی ایکسون/ ساندرا اسمیت
@shahrzade_dastan
بهناماو
«مردم ایران سرشان درد میکند...»
چند روزی هست سرم درد میکند، درد مزمنی که همهاش دنبالم میآید؛ در خوشیها، در ناراحتیها، در مسافرتها، در امتحانها، در مهمانی و...
توی آینه نگاه میکنم و میگویم:
«فاطمه سرت درد میکنهها...»
◽◽◽
مردم ایران سرشان درد میکند، برای جهاد، برای مبارزه؛ هرکدام به قد خودشان اهل مبارزهاند؛ اهل جهادند، اهل ادبیات... آنوقت تلفیق این دو، عجیب قشنگ میشود.
تلویزیون چند روزی است کرمانی شده؛ همهاش، جاده قشنگ پر از درخت منتهی به گلزار شهداء را نشان میدهد؛ جمعیت موج میزند؛ دلشان هوای سردار را کرده... پیر و جوان ندارد، همه آمدهاند، از کاپشنصورتیها گرفته تا کاپشنآبیها... پیرمرد با کمرِ افتاده، عصاچرخان به سمت گلزار میرود؛ موکبها خانوادگی برای زوار حاج قاسم خدمت میکنند. ؛ بچهها شور عجیبی دارند؛ میخوانند، بازی میکنند، گاهی هم دعوا، دعوایشان هم قشنگ است.
حالا بیا بگو خانهتان آباد! پارسال را یادتان رفته؟ کم عزیز دادید؟ اصلاً چرا شما از چیزی نمیترسید؟
نه یادشان نرفته، شهید هم دادهاند، دلشان هم شکسته، یکی رفتهاند و دوتا برگشتهاند...
کاپشن صورتی رفته، امسال با موکب برگشته و کلی دختر همسنوسال خودش...
▫️▫️▫️
مردم ما نجیباند، مهرباناند، دلیرند.
بیا برای همه مردم دنیا تعریف کن، در این زمان و مکان، در این روز تاریخی، در این موقعیت جغرافیایی، سال گذشته چه اتفاقی افتادهگ است و بعد حضور مردم را وصف کن؛ در باورشان میگنجد؟
مردم ایران ایستادهاند! در صف اول مبارزه، مقاومت و جهاد؛ مردم ایران سرشان درد میکند برای مبارزه با صهیونیستها.
آنان سربازان آن آمدنیِ وعدهداده شدهاند.
کرمان برف میآید، اما از جمعیت کم نمیشود. سرمای استخوانسوز زمستان کرمان به گرمای دل مردمانش در!
بیچارهاند دولتهایی که چنین ملتی ندارند...
آیا من هم مثل آنان سرم درد میکند؟...
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
جشنواره ی ناداستان پلک، با محوریت پوشش اجتماعی، حریم و حیا، از طرف حوزه ی هنری و روایت خانه ی اصفهان برگزار میشود. در دو بخش روایت نویسی(برای نویسندگان) و تجربه نگاری(برای عموم)
یک نگاه روایت گونه، آیینه وار و بدون قضاوت به مسئله ی پوشش، حریم و حیا در جامعه هست.
همانطور که گفته شد، برای شرکت در ابن جشنواره هم لازم نیست نویسنده باشند حتما.
دو بخش روایت نویسی و تجربه نگاری دارد.
در تجربه نگاری، هر کسی می تواند تجربه ی خودش را در این باره بنویسد و بفرستد.
علاوه بر اینکه جایزه داره، فرصت خوبی ارتباط و آشنایی با فعالان فرهنگی و ادبی هست و میتونه ارتباطات مفیدی را شکل بدهد.