دو سه سال بعد از شهادت سعید شاهدی، طبق رسم هرساله به مناسبت #نیمه_شعبان داشتیم خیابان شهید کلانتری را با دوستان قدیمی سعید (آقایان علی رجبی و محمد خطیبی) ریسه میکشیدیم. طبق معمول خیلی طول کشید و علی رجبی در همین حین یه خاطره از سعید نقل کرد و گفت؛
چند سال پیش، همین ایام که داشتیم ریسه میزدیم، از ظهر تا غروب فقط نصف خیابان را توانسته بودیم ریسه کشی کنیم.
یکدفعه سعید رسید و کلی به شوخی به ما توپید که؛ چیکار میکنید؟! یه ریسه میخواید بزنیدا ...
علی رجبی میگفت؛ خودش سریع رفت بالای نردبون، ریسه ها رو نصب کرد.
میگفت؛ سعید با دست، سر سیمها رو به هم وصل میکرد و من از پایین هی داد میزدم؛ سعیییییید !!! تو روخخخخدا نکن !! برق میگیریدت، من جواب باباتو نمیتونم بدم...
ولی سعید با خنده، کار خودشو ادامه داد و تا اذان مغرب تمام خیابون را ریسه زد.
راوی: آقای محمد #آقازاده
#خاطرات_سعید
______
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
36.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبارکباد ❤️
امشب مراسم جشن میلاد، در محله ابوذر( فلاح), خیابان شهید علمی، جنب پایگاه بسیج شهید دستغیب ( کانون ابوذر)
از ساعت ۱۸ الی ۲۲ برگزار میشود
@shalamchekojaboodi
یابن الحسن(عج)
در شب تار من ای ماه بیا
با من خسته دگر راه بیا
ای نگارم ز در لطف و کرم
دیدن من گَه و بیگاه بیا
چون گدایان سر راهت باشم
تو به چشمم دگر ای شاه بیا
در پی عشق تو مجنون شدهام
ای مرا لیلی دلخواه بیا
گر بود شرط وصالت مردن
برسان مرگم و آنگاه بیا
کی بگویی به من مهجورت
دیگر ای بنده به درگاه بیا
راه گم کردهام ای راهنما
بر نجاتِ من گمراه بیا
بس که تاریک شده دل گویا
عاشقت رفته ته چاه بیا
همچو زندان شده دنیا به برم
قفسم بشکن و آنگاه بیا
بشنو آوای دل خون بارم
از غم هجر تو صد آه بیا
#دستنوشته_سعید
#مناجات_با_امام_زمان (عج)
@shalamchekojaboodi
من و آقا سعید با هم در مسجد صاحب الزمان(عج) و بعد در پایگاه شهید مطهری آشنا شدیم. اوایل خب سنمون کم بود و با هم توی تکبیر گفتن نماز رقابت داشتیم، قدری که بزرگتر شدیم، توی بسیج و هیئت، انس و اخوتمان بیشتر شد.
ایشون مداحی رو خیلی قشنگ یاد گرفته بودن و در ایام محرم و مناسبتها و حتی در تشییع جنازه شهدا و یادبود شهدا مداحی می کردند و خدمات زیادی انجام می دادند.
حتی توی نیمه شعبان یکی از سالها ایشون خیلی زحمت کشید و با وصل کردن ریسه و لامپ مهتابی، کل خیابان شهید کلانتری و اطراف مسجد و داخل مسجد رو کوچه به کوچه تا مسجد نورپردازی کردند و پرچم زدند.
مهتابی ها خب وصل برقش با لامپهای دیگه فرق داره، اونا یه خورده استارت و تشکیلات داره، ولی آقا سعید چون در کار برق یک مهارتی داشت، سیم کشیها را دقیق و سریع انجام داد.
حتی ایشون هماهنگ کردند که وسط خیابان سه پایههایی را با آهن جوش دادیم و ما هم در حضور ایشون شاگردی کردیم. (در تمام خیابان هم پایه پرچم نصب کردند.)
راوی؛ آقای حسن #ادیبی (جانباز روشندل)
#خاطرات_سعید
________________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای منشا تمام خیرات دوستت دارم❤️
#ارسالی_اعضا
دیشب دوباره شعری خواندم از سعید
باز دلم گشت سعیدستان و پرشد از سعید
این خاطرات ما را میبرد به سالیان دور اما نزدیکِ سعید
حالا که دارد میشود عید نیمه شعبان و عید سعید
اینها همهاند دعوت و از جذبههای سعید
که میکشد مغناطیس او ما را بسمت و سوی سعید
امسال قرار است که شود ۵۵ ساله
که انگار دو قلب است وارونه و ویرانه
یکی برای مخاطب است و دیگری برای سعید
قیام و قعود و صیام و صعود همه را
میشود دید از دو چشم زیبای سعید
دائم مینگارم از یارم بدور از چشم سعید
نه مگر میشود نباشی در چشم گیرای سعید
چشمگیر نیست اشعارم ولی میگویم از او
هر چه بادا بادا فقط به عشق سعید❤
@shalamchekojaboodi
21.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من صاحب دارم، مولا دارم، آقا دارم ...
مولودی #نیمه_شعبان
@shalamchekojaboodi
سالهای اولیه تشکیل هیئت عشاق بود. قبل از نیمه شعبان تصمیم گرفتهشد برای اولین بار یک مراسم جشن بزرگ و باشکوهی در کانون ابوذر برگزار شود... ⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
سالهای اولیه تشکیل هیئت عشاق بود. قبل از نیمه شعبان تصمیم گرفتهشد برای اولین بار یک مراسم جشن بزرگ و باشکوهی در کانون ابوذر برگزار شود.
هنوز جشنها و هیئتهای بزرگ اینچنینی باب نشده بود و سعید تلاش میکرد اینگونه مراسمات و مجالس رو در منطقه جابندازه
آقاسعید یکی از پرکارترین نفرات بود. در همه زمینههایی که میتونست تلاش و فعالیت خودش رو به حداعلاء انجام میداد.
حتی یادمه برای تزئین و فضاسازی اطراف کانون، علاوه بر پلاکاردها و پرچمهای مناسبتی، مهتابیهای عمودی هم روی درختهای خیابون ابوذر نصب کردیم.
شب برگزاری مراسم هم همگی از جمله آقاسعید در حال تلاش و رفت و آمد بودیم.
آخرای کار یه دفعه حالت سعید نظرمو جلب کرد. دیدم پشت به ما و رو به مجلس تکیه داده به دیوار و سرش هم کج کرده بسمت راست، یه حالت خاصی بود که تعجب کردم و رفتم جلو ببینم چیشده که آقا سعید پُرکار، یه دفعه اینطور کِز کرده و ساکت شده
نزدیکش شدم و صداش کردم، برگشت دیدم چشماش اشکآلودِ و داره گریه میکنه، گفتم آقاسعید مراسم جشنه، مداح هم که داره مولودی میخونه
دیگه چرا گریه میکنی؟!
گفت نگاه کن ببین دارن چکار میکنن، بعضیها انتهای مجلس سوت میزنن، حتی کوچکترها پا میشدن حرکات موزون هم میزدند و ...
سعید از دیدن این وضعیت پس از اون همه خستگی و تلاش چندروزه، حسابی دلش بدرد اومده بود.
در ادامه با چندتا تذکر مجلس جمع شد ولی اونشب مطمئن بودم هیئت به دل آقاسعید ننشست، بلکه کلی هم دلشو شکوند.
قربون اون ارادتش به اهلبیت(ع) برم که اینقدر عاشق امامزمانش بود.❤
راوی؛ آقای محمود #برزه
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
🌸در روز ولادت امام زمان عج #شهدای عزیز و گرانقدرمان را با ذکر نورانی #صلوات یاد ڪنیم و یقین داشته باشیم یادمان خواهند کرد.🌸
#ارسالی_اعضا
@shalamchekojaboodi