-لَا تَقنَطُوا مِنْ رَحمَةِاللهِ إِنَّاللهَ
يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُالرَّحِيمُ-
اگر در گناه افراط کردی، از رحمتِ خدا
ناامید نشو؛ که امید به مغفرت،
زمینه آمرزش است..!🌱
-سوره زمر/ آیه۵۳-
#امام_حسین
#محرم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@shamime_yaar
#در_محضر_معصومین
🔰 رسول خدا صلی الله عليه و آله:
✍باکروا طَـلَبَ الرِّزقِ وَ الحَوائِجِ فَاِنَّ الغُدُوَّ بَرَکةٌ وَ نَجاح.
⚫️در پى روزى و نيازها، سحر خيز باشيد؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مايه] بركت و پيروزى است.
📚المعجم الاوسط، ج۷ ص۱۹۴
#حدیث_روز
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
4_265388460171329771.mp3
1.21M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⛅️
✨
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🟢 از دایرۀ عهد مهدوی خارج نشویم
🔹 در واقعه عاشورا برخی از اصحاب وقتی که می خواستند شهید شوند؛ از امام حسین علیه السلام می پرسیدند که آیا به آن عهدی که با شما بستم وفادار بودم یا نه؟
🔹 کسانی که هر صبح با خواندن دعای عهد روز خود را مهدوی و معنوی می کنند نیز باید از خود بپرسند که در عهدی که امروز با امام زمان خود می بندم ، آیا وفادار خواهم ماند؟
🔹 اگر در طول روز تلاشی منتظرانه داشته باشیم که از دایرۀ عهدی که با امام زمانمان بسته ایم خارج نشویم، روزی امام زمان پسندانه را برای خود رقم زده ایم.
#مهدویت
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
#قسمت_یازدهم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
رفتم توی حیاط....
ریه ها مو پر از هوای معشوقم کردم.حالا که عشقمو جار زده بودم حال خوشی داشتم.
بازهم کلاس داشتم...
ولی روی نیمکت نشستم و بالبخند ذکر میگفتم.
موقع اذان ظهر رفتم مسجد دانشگاه.وضو داشتم،سعی میکردم #همیشه_باوضو باشم.
تو حال و هوای خودم بودم و کاری به اطرافیانم نداشتم.
عصر هم کلاس داشتم.
تا عصر توی مسجد بودم.حالم تقریبا عادی شده بود.کلاس عصرم رو رفتم.
ولی از نگاه دانشجوهای کلاس و حیاط و راهرو معلوم بود خبرها زود میپیچه.
مذهبی ترها لبخند میزدن،..
بعضیها سؤالی نگاهم میکردن،بعضیها با تأسف و تمسخر سر تکان میدادن.
هرجور بود کلاسم تموم شد و رفتم خونه.مامان تا چشمش به من افتاد گفت:
_هیچ معلوم هست کجایی؟
-سلام.آره،دانشگاه بودم دیگه.
-علیک سلام.چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
-سایلنته.یادم رفت از سکوت درش بیارم.حالا چیشده مگه؟!
-مگه تو با محمد قرار نداشتی؟
-آخ،تازه یادم افتاد.
-چند بار زنگ زده بهت،جواب ندادی،زنگش
بزن.
گوشیمو از کیفم درآوردم...
سیزده تا تماس بی پاسخ.پنج تاپیام. اوه..چه خبره....
پنج تماس ازمحمد،سه تماس از خانم رسولی،سه تماس از حانیه،دو تماس از یه شماره ناشناس.دو پیام از محمد.
پیامهاشو بازمیکنم:
کجایی خواهرمن؟جواب بده.جوون مردم منتظره.
با سهیل قرار گذاشتم برای امشب،خوبه؟
سه پیام از حانیه و خانم رسولی:
دانشگاه رو ترکوندی.
کجایی؟
خبری ازت نیست؟
دو پیام از شماره های ناشناس.یکیش نوشته بود:
سلام سهیل هستم.روی کمک شما حساب کرده بودم.آقا محمد میگه قرار امشب کنسله.میشه قرارو بهم نزنید لطفا؟
یکی دیگه ش نوشته بود:
سلام خانم روشن.رضاپور هستم. متأسفم که مجبور شدم سکوت کنم و شما صحبت کنید.دلیل قانع کننده ای داشتم.حتما خواست خدا بوده،چون جواب شما مثل همیشه عالی بود.موفق باشید..
شماره ی محمد رو گرفتم.
-چه عجب!خانوم!افتخار دادید تماس گرفتید،سعادت نصیب ماشد که صداتون رو بشنویم.
-خب حالا...سلام
-علیک سلام.معلوم هست کجایی؟
-بهت گفتم که تا عصر کلاس دارم.توی کلاس گوشیم رو سایلنته آقا.
-ولی قرار بود منتظر خبر من باشی.اینجوری؟
-قرار کنسل شد؟
-همین الان با سهیل صحبت کردم،گفت هنوز هم دیر نشده.تو چی میگی؟
-الان کجایی؟ تا بیای دنبالم دیر نمیشه؟
-اگه زود آماده بشی نه.جلوی در خونه هستیم.
-خونه ی ما؟! اینجا؟!
-بعله.بامریم و ضحی.سریع آماده شو.
سوار ماشین محمد شدم...
-کجا قرار گذاشتین؟
-دربند خوبه؟
بالبخند گفتم:...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@shamime_yaar