eitaa logo
شمیم یار
1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امام رضا علیه السلام: 🔴هر یک از دوستان من که عارفانه به دیدار من آید، من خود در روز رستاخیز از او شفاعت کنم. 📚 امالی، شیخ صدوق، 119
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 》 🔹قسمت هفتم ........ من در یکی از اتاق های طبقه دوم خانه مان می خوابیدم. آن شب نیز، همچون شب های قبل، آرام و قرار نداشتم. تا دیر وقت خواب به چشمانم نیامد. از پنجره به حرکت آرام شاخه های نخل در زیر مهتاب چشم دوختم و تا سحرگاه نقشه کشیدم؛ اما هیچ فایده ای نداشت. بین من و ریحانه دیواری قرار داشت که هیچ دریچه در آن باز نمی شد. بارها صحنه ی آمدن ریحانه و مادرش را به مغازه مرور کردم. می خواستم بدانم چه چیزِ ریحانه مرا تحت تاثیر قرار داده بود. شبحی از چهره اش؟ نگاهمان‌که لحظه ای با هم تلاقی کرده بود؟ سکوت و وقارش؟ آهنگ صدایش؟ در آن لحظات، همه چیز بود و هیچ چیز نبود. امیدوار بودم پس از چند روز فراموشش کنم، ولی در این راه ذره ای موفق نشده بودم. مانند صیدی بودم که هرچه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر گرفتار حلقه های دام می شدم. آن شب تصمیم گرفتم صبح فردا سراغ ریحانه و مادرش بروم و هر آنچه در دل داشتم به آنها بگویم. ساعتی بعد مصمم شدم نزد ابوراجح بروم و با فریاد بگویم: آن مشتری که علاوه بر گوشواره، دل مرا هم با خود برد، دختر توست. به خواب التماس می کردم که بیاید و مرا با خود به سرزمین رویاها ببرد؛ اما خواب مانند خرگوشی گریزپا از من می گریخت. دلم می خواست لااقل او را در خواب ببینم و بگویم: تمام خاطره های گذشته ما با یک نگاه تو، در ذهن و دلم به رقص درآمده اند. آرزو داشتم در خواب با او کنار پل فرات قدم بزنم و درد دل کنم. اما حیف که درخواب نیز آرامش نداشتم. او را می دیدم که همراه با مسرور از من دور می شد. شبی در خواب دیدم که مسرور گوشواره های ریحانه را کند و از بالای پل، میان رود فرات پرتاب کرد. من که در کنار رودخانه، دزدانه مراقبشان بودم به زیر آب رفتم تا گوشواره ها را پیدا کنم. گوشواره ها را پیدا کردم؛ ولی هر کدام به قدری بزرگ شده بودند که با زحمت توانستم آنها را از جا بکنم و به سطح آب بیاورم. به بالای پل که نگاه کردم. هیچ کس آنجا نبود و سنگینی گوشواره ها مرا به زیر آب می کشید. آن شب نیز آنها را در قایقی پر از انگور دیدم. هرچه در آب دست و پا می زدم و شنا می کردم، قایق از من دورتر و دورتر می شد. صبح، موقع رفتن به مغازه، از پله ها به کندی پایین رفتم. پدر بزرگ روی تخت چوبی حیاط منتظرم نشسته بود. به او نزدیک شدم، ایستاد. شانه هایم را گرفت و خیره نگاهم کرد. --- چه شده هاشم؟ چرا رنگ پریده و بی حالی؟ چرا نیامدی صبحانه بخوری؟ گیج بودم و نمی توانستم روی پا بایستم. روی تخت نشستم. --- نمی دانم. دیشب بی خوابی به سرم زده بود. وقتی هم به خواب رفتم، مثل شب های دیگر، خواب های پریشان دیدم. دیگر وقتی شب می شود، وحشت می کنم. --- بهتر است امروز در خانه بمانی و استراحت کنی. فردا باید به دارالحکومه بروی. با این حال و قیافه که نمی توانی بروی. پدر بزرگ، خدمتکارمان را که پیرزن مهربانی بود صدا زد. --- ام حباب! ام حباب! ام حباب از آن سوی حیاط، سرش را از اتاقی بیرون آورد. --- بله آقا. --- این بچه مریض احوال است. امروز در خانه می ماند. باید حسابی تیمارش ( رسیدگی و مداوا )کنی. ظهر که آمدم، باید او را صحیح و سالم تحویلم بدهی. --- مطمئن باشید آقا. پدر بزرگ رو کرد به من و گفت: این حالت ها برایم آشناست. نگران کننده است. به ریحانه علاقه پیدا کرده ای. حدس زده بودم. حالا چه باید کرد؟ هیچ را حلی برای ازدواج تو با او به ذهنم نمی رسد. از طرف دیگر از رفتار دیروز قنواء این طور نتیجه گرفتم که شوهر آینده اش را پیدا کرده است. نتوانستم جلوی تعجبم را بگیرم. --- چه می گویید پدربزرگ؟ --- تو آن قدر خامی و آن قدر ریحانه، ذهن و دلت را پر کرده که متوجه آنچه در اطرافت می گذرد، نیستی. ایستادم. --- اگر این طور است هرگز به دارالحکومه نخواهم رفت. پدربزرگ مرا سرجایم نشاند. --- زود تصمیم نگیر. در مجموع، فکر میکنم به نفع توست که قنواء را به ریحانه ترجیح بدهی. مرجان صغیر ناصبی است و با شیعیان رابطه ی خوبی ندارد، اما وصلت با او افتخار بزرگی است. اگر پایت به دارالحکومه باز شود، خیلی زود ریحانه را فراموش خواهی کرد. سرم را میان دست هایم گرفتم. --- نه پدربزرگ، نه. آرام باش! --- شما مرا دوست دارید و از ثروتمندان این شهرید. به فکر آینده ام هستید؛ ولی نمی توانید آنچه را می خواهم به من بدهید. خستگی و بی حالی باعث شد که زود اشکم جاری شود و چند قطره از آن روی پیرهنم بچکد. پدربزرگ کنارم نشست و مرا در آغوش گرفت. --- جوانک دیوانه! اصلا" نمی دانستم که این قدر به آن دخترک فتنه انگیز علاقه پیدا کرده ای. تقصیر من است که تو را از کارگاهت بیرون کشیدم. اگر همان جا مانده بودی، این همه گرفتاری پیش نیامده بود. ادامه👇
ام حباب که چاق بود، سراسیمه و نفس زنان پیش آمد و گفت: خودم این قصاب از خدا بی خبر را خفه می کنم. ترد یدی ندارم که گوشت دیروزش فاسد بوده و این طفلک مسموم شده است. از غبغب آویزان و لرزان ام حباب خنده ام گرفت. لبخندم را که دید، نفس عمیقی کشید و گفت: آه! خدا را شکر! پس حالت چندان هم بد نیست. مرا بگو که می خواستم این قصاب بیچاره را خفه کنم. خدا از گناهم بگذرد! پدربزرگ که رفت، روی تخت دراز کشیدم. ام حباب خیلی زود برایم شربتی مقوی آورد که با خوردنش تا حدی حالم جا آمد. از فرصت استفاده کردم و همه ی آنچه را اتفاق افتاده بود، برای او باز گفتم. خیلی دلش برایم سوخت. از کودکی مرا بزرگ کرده بود و به من علاقه فراوانی داشت. به او گفتم که ریحانه به خانم ها قرآن و احکام می آموزد. نشانی خانه شان را دادم و خواهش کردم که برود و خبری از او بر ایم بیاورد. دو دیناری را که در جیبم بود بیرون آوردم و به طرفش گرفتم. اخم کرد و گفت؛ من تو را تر و خشک می کردم؛ حالا سکه هایت را به رخم می کشی می دانستم همین را می گوید. سکه ها را در جیبم گذاشتم و باز دراز کشیدم. --- باشد. فردا شاید رفتم. حیف از تو نیست که عاشفدختر یک حمامی بشوی؟ --- همین امروز باید بروی. تو که او را ندیده ای. --- شاید عصر رفتم.هیچ دختری در حلّه، لیاقت خدمتکاری تو را ندارد. --- اگر واقعا" مرا دوست داری، همین حالا برو. من نمی توانم صبر کنم. --- حرفش را هم نزن. نمی دانم این عشق و عاشقی چه زهر ماری است که شما جوان های ابله را چنین ناتوان و بیچاره می کند. خوش به حال خودم که در زندگی ام خبری از این چیزها نبود. من شوهر خدا بیامرزم را دوست داشتم؛ او هم مرا دوست داشت؛ ولی وقتی به سفر می رفت، هیچ کدام دق مرگ نمی شدیم. ایستادم و وانمود کردم چشم هایم سیاهی می رود. --- راست می گویی. من حق ندارم تو را به زحمت بیندازم.خودم می روم. اگر شب شد و نیامدم نگران نشوید. ام حباب بال بال زنان گفت: بگیر بنشین. من نمی توانم جواب غرلندهای پدربزرگ بد اخلاقت را بدهم. چشمم کور می روم. اما اگر این دخترک بلاگرفته را همان جا خفه کردم، ناراحت نشو. از خو شحالی خواستم پرواز کنم. --- در باره ی او این طور صحبت نکن. او سرانجام به همین خانه می آید و در کارها به تو کمک می کند. آن وقت آن قدر از او خوشت می آید که دیگر یک روز نمی توانی بدون او زندگی کنی. --- به همین خیال باش. این را گفت و رفت تا آماده شود. هنگامی که با زنبیل خرید بیرون می رفت، گفت: از جایت نباید تکان بخوری. استراحت کن تا هوایی به مخ معیوبت بخورد. خوب فکر کن و ببین که جواب خدا را چه باید بدهی.من بیچاره با این پاهای دردناک باید تا آن طرف بازار بروم و بر گردم. --- یادت باشد. او نباید بفهمد تو کی هستی. --- فکر کرده ای من وقتم را به خاطر حرف زدن با او تلف می کنم؟ باید زود برگردم و ناهار را آماده کنم. ام حباب هنوز پنجاه قدم دور نشده بود که از خانه بیرون زدم. نمی توانستم در خانه تاب بیاورم. از طرفی باید ابوراجح را می دیدم............. پایان قسمت هفتم............. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلبت را آرام کن... یک وقت هایی بنشین و خلوت کن با روح درونت… بیشتر لمس و تجربه اش كن... نگاه كن به نعمت هایت... نگاه کن به اطرافت… به خوشبختى هایت… به کسانی که میدانی دوستت دارند… به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند… و از همه مهم تر به حضور خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت… گاهی یک جای دنج انتخاب کن… گاهی یک جای شلوغ… آرامش در حضور خدا را در هر دو پیدا کن… هم درکنار شلوغی آدم ها… هم درکنج خلوت تنهایی … دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن… باران را بی چتر بشناس… خوشحالی را فریاد بزن… و بدان که خدا همیشه با توست. 😊😊😊😊
✅تمام صفات و مناقبی که در وجود مبارک پیامبر اکرم و سایر ائمه علیهم السلام وجود دارد، در امام رضا علیه السلام هم وجود دارد، اما ایشان القابی دارند که ذکر این القاب ذکر فضایل آن امام همام نیز محسوب می‌شود. یکی از این القاب رضاست. از امام جواد(ع) در مورد این لقب سؤال شد، ایشان فرمودند: از آن جهت که خداوند، پیامبر و ائمه علیهم السلام از ایشان راضی بودند. سؤال شد مگر خدا و پیامبر از دیگر امامان راضی نبودند؟ فرمودند: آری راضی بودند، اما دشمنان از آنها راضی نبودند، سلوک و رفتار امام رضا(ع) به گونه‌ای بود که حتی دشمنان هم از ایشان راضی بودند. در ارتباط با موضوع رضایت از امام رضا(ع) یک نکته در صلوات خاصه حضرت وجود دارد؛ همانطور که معروف و مشهور است اگر کسی مریض داشت به امام کاظم(ع) متوسل شود، اگر قرض و بدهکاری داشت به امام جواد(ع) متوسل شود و اگر دشمن داشت به امیرالمؤمنین(ع) متوسل شود، در ارتباط با علی بن موسی الرضا(ع) نیز گفته‌اند که اگر کسی می‌خواهد موجودی را از خود راضی کند واسطه جلب رضایت امام رضا(ع) است یا امام رضا مادرت فاطمه الزهراء را از ما راضی کن با استغفار خودت ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
هر کدام ما ...از طرف امام رضا علیه السلام 1000 صلوات هدیه به فاطمه الزهراء میکنیم و از امام رضا علیه السلام تمنا میکنیم ما را با دعای خودش به مقام رضوان خدا برساند که همون رضایت امام رضا از ماست😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ 🔶 در مورد افزایش قدرت روحی باید به یه نکته خیلی مهم توجه کرد: ✅ واقعا مهم ترین کاری که ما باید در دنیا انجام بدیم همینه. این که "ظرفیت خودمون رو برای لذت بردن از خداوند متعال بیشتر کنیم". یه سوال؟ 🔹 مگه قرار نیست که خدا ما رو آخرش به بهشت ببره؟ خب چرا ما رو همون اول داخل بهشت خلق نکرد؟ که نخوایم انقدر توی دنیا رنج بکشیم؟🤔 👈🏼 تنها علتش اینه که ظرفیت انسان برای لذت بردن از پروردگار پایین هست و اگه بخواد ظرفیتش بالا بره هیچ راهی نیست جز اینکه در دنیا قرار بگیره و با مبارزه با نفس هایی که میکنه قدرت روحیش رو بالا ببره💥 👈🏼 تا در قیامت بتونه در بالاترین سطح ممکن از وجود و زیبایی های پروردگار عالم لذت ببره.💕🌷 ما مثل ظرف های کوچکی هستیم که اگه بخوان توش یه دریا آب بریزن باید اول بزرگش کنند... و بزرگ شدن انسان هم زمانی صورت میگیره که طبق برنامه پروردگار حکیمش با علاقه های سطحی خودش مخالفت کنه و سراغ دوست داشتنی های عمیق ترش بره. 🔵 بنابراین دقت کنید که سطح بحث افزایش قدرت روحی خیلی بالاتر از این حرفاست و هدف ما از این بحث در واقع رسیدن به اصلی ترین هدف خلقت ماست. ان شالله که با جدیت و تلاش بیشتر بتونیم طبق برنامه دین، ظرفیت روحی خودمون رو افزایش بدیم...🌹 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
۸ ❇️ گفته شد که انسان باید تلاش کنه که ظرفیت روحی خودش رو افزایش بده تا بتونه از وجود خداوند متعال در دنیا و آخرت لذت ببره.💕 💢 برای افزایش قدرت روحی، آدم باید "اهل پذیرش رنج" باشه و سختی های طبیعی زندگی دنیا رو بپذیره و تا اونجا که میشه غر نزنه. 👈🏼 حالا قدم عملیاتی اول برای اینکه قدرت روحی آدم افزایش پیدا کنه یه موضوعی هست به نام "مبارزه با راحت طلبی". ✅ در واقع قبل از اینکه به هر کسی بگی آدم خوبی باش، باید بهش بگی که اهل راحت طلبی نباش.☺️ خوب بودن با راحت طلب بودن امکان پذیر نیست! 🔸برای اینکه همگی عمیقا بتونیم دینداری کنیم و از دینداری کردنمون کاملا لذت ببریم، در قدم اول باید راحت طلبی مون رو بزنیم.👌🏻 💢 کلا آدم راحت طلب براش خیلی سخته که بخواد دینداری کنه و آدم واقعا خوبی بشه. راحت طلبی نقطه مقابل پذیرش رنج هست و کسی که راحت طلب باشه دینداری براش یه کار بسیار سخت خواهد بود... 🔸 حالا اینکه راحت طلبی چیه و چطور میشه باهاش مبارزه کرد، موضوعی هست که ان شالله در ادامه بهش خواهیم پرداخت. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 ظهور ناگهانی رخ میدهد 🔵 امام رضا علیه السلام فرمودند: 🌕 مَثَلُه مَثَلُ الساعَةِ التی لا یُجَلّیها لِوَقْتِها إلّا هو... لا یأتیکُم إلّا بَغْتَةً 🔸ظهور همچون قیامت است که آن را در زمان خاصّ خودش فقط خداوند ظاهر می سازد... جز این نیست که به طور ناگهانی برایتان رخ می دهد. 📚 کمال الدین باب ۳۵ ، ح ۶
❇️ حدیث ثقلین و اثبات غیبت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ☑️ آیت الله بهجت (عج): 🔸 «حدیث ثقلین» از ادله اثبات غیبت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است؛ زیرا در آن حدیث می‌فرماید: 📜 «إِنهُما لَنْ یفْتَرِقا؛ 📃 قرآن و عترت از هم جدا نمی‌شوند». (۱) 🔸 یعنی چه حاضر باشند یا غایب. اگر کسی این حدیث را تحقیق و معنای آن را تحصیل کند، مسئله غیبت خیلی برای او واضح خواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت، 📜 لزِمَ الْإِنْفِکاک بَینَ الْقُرْآنِ وَ الْعِتْرَهِ 📃 (لازمه آن جدایی بین قرآن و عترت خواهد بود). ( طبق این حدیث تا دنیا هست، قرآن و امام معصوم هم در دنیا وجود خواهند داشت ) ⬅️ در محضر بهجت، جلد ۱، صفحه ۶۹ (۱). اصل حدیث به این صورت از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل شده است: «إِنی تارِک فیکمُ الثقْلَین، أَحَدُهُما أَکبَرُ مِنَ الآخَرِ کتابَ الله حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السماءِ إِلَی الأَرْضِ وَ عِتْرَتی اهل‌بیتی وَ إِنهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتی یرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ من دو چیز سنگین و گران‌بها در میان شما به یادگار می‌گذارم که یکی از دیگر بزرگ‌تر است: یکی کتاب خدا، که ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است و دیگری بستگان و خاندانم. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا اینکه در [کنار] حوض [کوثر] بر من وارد شوند. (مسند احمد، ج۳، ص۱۴. نیز ر.ک: مسند احمد، ج۳، ۲۷ و ۵۹؛ مجمع‌الزوائد هیثمی، ج۹، ص۱۶۳؛ مسند ابن‌جعد، ص۳۹۷، منتخب مسند عبد‌بن‌حمید، ص۱۰۸؛ و... ). 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السّلام علیک یاصاحب‌العصروالزّمان🥀 توصیه‌ی مجرّب از مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی برای کسانی که دنبال کنترل نفس خود هستند. تعجیل در مولا اَللّھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِ وَآل مُحَمَّــد بحق زینب سلام‌الله‌🌹
🔰امام صادق علیه‌السلام: ✍اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ وَ دَعْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ. 🔴از خدا اندکى هم که باشد، پروا کنید؛ و میان خود و خدا پرده‌‏اى، هرچند نازک، بگذارید. 📚تحف‌العقول، ص۳۶۱
⭕️ 🔥سخنرانی استاد درباره شهادت امام زمان(عج) توسط ‼️ 😳😳😱😱😱 ♨️کلیپ شبیه‌سازی شده حضرت مهدی (عج) رو دیدین چقدر هیجان داره⁉️ فیلم تجربه نزدیک به رهبر معظم انقلاب از زبان ایشان😱😱 ♨️ رهبر انقلاب تایید شد⁉️ ♨️همین الان کلیپ‌ها در کانال زیر سنجاق شده بیا ببین تا پاک نکردیم‼️👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1515257888Cd50aa9c698 کپی از بنر و کلیپ‌ها ممنوع⛔️
⭕️چرا کلمه لااله‌الاالله باعث رفع تشنگی میشه⁉️ 👈 مشاهده کنید ⭕️چرا مرکز جهان کعبه است⁉️👈 مشاهده کنید ⭕️چرا عزاداری آقا امام (ع) از اول محرم شروع میشود⁉️ 👈 مشاهده کنید ⭕️معنی چیسـت⁉️ 👈 مشاهده کنید ⭕️منظور از دابه الارض کیست⁉️ 👈مشاهده کنید ⭕️پیشبینی قرآن کریم در مورد پرواز انسانها و هواپیماها در قرآن‼️👈 مشاهده کنید ❌جواب همه سوالها در کانال زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1515257888Cd50aa9c698
۹ ☢ امام صادق علیه السلام در روایت زیبایی میفرماید: تفسیر عبودیت این هست که تمام وجودت را در اختیار پروردگار عالم قرار دهی و راه این کار منع هوای نفس از خواهش های اوست و وادار کردن نفس به کارهایی که دوست ندارد و کلید مخالفت با هوای نفس، "ترک راحتی" است.... 🔹 مصباح الشریعه ص ۷ 🌹این روایت امام صادق علیه السلام به خوبی مسیر زندگی ما رو روشن خواهد کرد. 🔶 همین که انسان بخواد یه زندگی درست و حسابی رو شروع کنه باید با خواهش های سطحی خودش مخالفت کنه و شروع این مخالفت ها با "ترک راحت طلبی" خواهد بود.... 🔴 در حقیقت اگه کسی رو دیدید که ظاهرا آدم مذهبی هست ولی حتی حالش رو نداره از سر تنبلی یه لیوان آب برای خودش بریزه، معلومه که دینداریش سطحی هست و فایده ای نخواهد داشت.🙄 هر یک از ما باید ببینیم که درون وجود خودمون چقدر راحت طلبی داریم و برای از بین بردنش برنامه ریزی و تلاش کنیم. ان شالله به کمک همدیگه غول بزرگ راحت طلبی رو شکست خواهیم داد... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
۱۰ ⭕️ راحت طلبی موضوعی هست که از اول زندگی و در اولین روز تولد انسان باهاش متولد میشه و تا اخر هم باقی خواهد موند و در هر کسی درجه ای از راحت طلبی وجود داره. 💢راحت طلبی یعنی من دوست ندارم هیییچ چیزی راحتی منو بهم بزنه.😤 💢در حالی که اتفاقا دنیا جوری طراحی شده که حتما راحتی انسان رو بهم میزنه. وجود قوانین محکم و سنت های الهی و رنج هایی مثل مرگ و بیماری و زمان و فقر و ظلم و... همگی مواردی هست که راحتی انسان رو بهم میزنه. ✅ در هر صورت آدم عاقل جوری زندگی میکنه که اصلا انتظار زندگی راحت رو در دنیا نخواهد داشت. 👌بله اگه جایی به آدم راحتی هم برسه که خیلی خوبه. نووووش جونش! ولی اینکه آدم خوشخیالانه فکر کنه میشه جوری در دنیا زندگی کرد که کاااملا راحت باشیم، نه! واقعا چنین چیزی نیست. ✅ همین که آدم خیال زندگی راحت طلبانه رو از سرش بیرون کنه یه قدم بزرگ در زندگی خودش برداشته. از این جلسه تمرین کنیم و خودمون رو برای یه زندگی غیر راحت طلبانه آماده کنیم.☺️ ☢ هر رفتاری که در طول روز دیدید بوی راحت طلبی داد رو سعی کنید کنار بذارید.😊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 》 🔹قسمت هشتم ......... ابوراجح در حمام نبود. قوها روی آب بی حرکت بودند و مسرور، درون اتاقک چوبی، مشغول شمردن سکه ها بود. وقتی پرسیدم ابوراجح کجاست، شانه هایش را بالا انداخت و وانمود کرد اگر شمردن سکه ها را قطع کند، شماره آنها از دستش در خواهد رفت. صبر کردم تا کارش را تمام کند. در آن لحظه فهمیدم که اگر ابوراجح نباشد، حمام غیر قابل تحمل و بی روح است. عاقبت شمارش سکه ها به پایان رسید. --- حالا بگو ابوراجح کجاست؟ سکه ها را با خونسردی توی کیسه ای چرمی ریخت و در صندوقچه ی کنارش گذاشت. --- به من نگفت کجا می رود. شاید برای عبادت به مقام حضرت مهدی(عج) رفته باشد. می خواستم بروم که گفت: میدانی که ابوراجح تحت نظر است؟ به او نزدیک شدم. --- منظورت چیست؟ نتوانست به چشم هایم نگاه کند. نگاهش را متوجه مردی کرد که روی سکو به فرزندش لباس می پوشاند. --- خودت که شاهد برخورد وزیر با او بودی. دارالحکومه از ابوراجح خوشش نمی آید. به نفع توست که از او کناره بگیری. خود او هم راضی نیست که تو خودت را بی جهت گرفتار کنی. با پوزخند گفتم: از اینکه به فکر من هستی، متشکرم. از حمام بیرون آمدم و از راه کوچه پس کوچه ها، به سوی مقام حضرت مهدی(عج) شروع به دویدن کردم. شیعیان معتقد بودند که آخرین پیشوای آنها به فرمان خدا از دید مردم پنهان شده است و در زمانی که تنها خدا می داند، ظهور خواهد کرد. قبرستان شیعیان، کنار آن مقام بود. معروف بود که پیشوای آنها در آنجا خود را نشان داده است. پدربزرگ می گفت: چطور ممکن است که یک انسان، صدها سال عمر کند؟ از زمان ناپدید شدن پیشوای آنها نزدیک به پانصد سال می گذشت. از ابوراجح در تعجب بودم که چگونه باور داشت هنوز آن پیشوا زنده است. مقام، زیارتگاه ساده ای بود. شایع شده بود که مرجان صغیر تصمیم دارد آنجا را خراب کند. چند نفری از شیعیان، در آن مقام، مشغول عبادت و گریه و زاری بودند. یکی از آنها با اشک روان، از پیشوای خود می خواست که از خدا آزادی کسانی را که در سیاهچال های مرجان صغیر بودند، بخواهد. ابوراجح آنجا نبود. وارد قبرستان که شدم، او را دیدم کنار قبری نشسته بود و فاتحه می خواند. پیش رفتم و کنارش نشستم. با دیدنم لبخند زد. چشم هایش قرمز شده بود. معلوم بود که پیش از این، در مقام، مشغول راز و نیاز بوده است. من هم فاتحه ای خواندم. جای خلوت و خوبی بود. --- اینجا چه کار میکنی هاشم؟ --- معلوم است؛ دنبال شما می گردم. امروز حالم خوش نبود، پدربزرگ گفت در خانه بمانم و استراحت کنم؛ اما نتوانستم آنجا بند شوم.خیلی دلم گرفته بود. --- اکنون حالت چطور است؟ --- خیلی بهترم. دیشب خوابم نمی برد. همه اش در فکر آن دختر شیعه بودم. از وقتی به عشق او گرفتار شده ام، برنامه هر شبم همین است. شب که نزدیک می شود، وحشت می کنم. کاش می توانستم شب ها را، مانند دانه های پلاسیده و تیره یک شاخه انگور، بِکَنم و دور بریزم. ابوراجح خندید. گفتم: چطور می توانید بخندید؟ اگر وضع به همین منوال بگذرد، من از دست می روم. شما چگونه دوستی هستید؟ من دارم نابود می شوم و شما کمکم نمی کنید. فکر می کنم بخاطر اینکه مانند شما شیعه نیستم، از من بیزارید. ابوراجح سری به عنوان تاسف تکان داد و گفت: من تو را مانند دخترم ریحانه، دوست دارم. امروز در این مکان مقدس برای تو هم دعا کردم. با شنیدن نام ریحانه، چشمانم سیاهی رفت. پرسیدم: راستی ریحانه حالش چطور است؟ --- خوب است. --- خدا را شکر! یاد کودکی به خیر! هنوز ازدواج نکرده؟ --- هنوز نه‌ دلم را به دریا زده بودم. --- شنیده ام‌حافظ قرآن است و به زنان، احکام و تفسیر می آموزد. چنین دختری بی گمان خواستگاران زیادی دارد. خدا حفظش کند! در کودکی که بسیار مهربان بود. خودم را کنترل کردم تا اشک در چشمانم جمع نشود. --- حق با توست خواستگاران زیادی دارد. مسرور هم در این رابطه با من حرف زده. نزدیک بود بی هوش شوم. به دیواره کوتاه قبر تکیه زدم تا روی زمین پهن نشوم. چه جوابی داده اید؟ --- ریحانه می گوید در خواب، شوهر آینده اش را به او نشان داده اند. می گوید تنها به خواستگاری او جواب مثبت خواهد داد. نفس راحتی کشیدم. --- البته هنوز موضوع خواستگاری مسرور را به او نگفته ام. بعید نیست که خواب مسرور را دیده باشد؛ ولی رویش نمی شود نام او را بر زبان بیاورد. دلم به سختی در هم فشرده شد. احساس کردم قبرستان با تمامی قبرها و درختان نخل اطرافش به دور سرم می چرخد. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
--- هر چه مادرش اسرار کرده که او بگوید چه کسی را در خواب دیده، حرفی نمی زند. شاید هم او را نمی شناسد. تنها گفته که آن جوان، دست او را در دست داشته و من هم هر دو را در آغوش داشته ام، در حالی که جوان و زیبا بوده ام. نمی دانم چنین خوابی، رویای صادق است یا نه. به هر حال یک سال به ریحانه فرصت داده ام. اگر خبر ی نشد، باید با خواستگار مناسبی ازدواج کند. --- او چه گفت؟ --- گفت اگر خواست خدا چنین است، آن جوان در این یک سال به خواستگاری اش خواهد رفت. --- از آن یک سال چقدر باقی مانده؟ --- دو- سه هفته. نم دهانم خشک شد. همه چیز علیه من بود. آرزو کردم کاش یازده ماه و سی روز باقی مانده بود. در آن صورت، برای مدتی خیالم راحت می ماند. نمی توانستم تردید داشته باشم که آن کسی که ریحانه خواب دیده بود از شیعیان است. دیگر چیزی نپرسیدم. می ترسیدم ابوراجح بویی از قضیه ببرد. امید وار بودم که در آن لحظه، ام‌حباب پیش ریحانه باشد و بتواند خبرهای جالبی برایم بیاورد. متوجه قبر شدم و برای آنکه موضوع صحبت را عوض کنم، پرسیدم: صاحب این قبر کیست؟ آهی کشید و گفت: اسماعیل هرقلی. --- به نظر نمی رسد به تازگی در گذشته باشد. اسمش به نظرم آشنا نیست. --- بیش از پنجاه سال از درگذشتش می گذرد‌. این مرد قصه جالب و شیرینی دارد. می خو اهی برایت تعریف کنم؟ هرچند ترجیح می دادم ابو راجح از ریحانه حرف بزند. اما کنجکاو شده بودم که قصه را بشنوم. بی شک آن قصه مهم بود که ابوراجح چنین ارادتی به اسماعیل هرقلی داشت و چند دقیقه ای کنار قبرش ایستاده بود. --- آنچه می خواهید بگویید بی حکمت نیست. پس با کمال میل گوش می دهم. من و ابوراجح در سایه چند نخل نشسته بودیم و خورشید می رفت که بر فراز آنها، خود را به ما نشان بدهد........... پایان قسمت هشتم........ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
🔰دعای امام رضا برای حضرت مهدی علیهماالسلام: ✍اللّٰهُمَّ ... وَأَعِذْنا مِنَ السَّأْمَةِ وَالْكَسَلِ وَالْفَتْرَةِ (فی امره) 🔴خداوندا، ما را از خستگی و تنبلی و سستی (در مسیر یاری حضرت مهدی علیه السلام) پناه بده. 📚 مفاتیح الجنان
⭕️ 🔥سخنرانی استاد درباره شهادت امام زمان(عج) توسط ‼️ 😳😳😱😱😱 ♨️کلیپ شبیه‌سازی شده حضرت مهدی (عج) رو دیدین چقدر هیجان داره⁉️ فیلم تجربه نزدیک به رهبر معظم انقلاب از زبان ایشان😱😱 ♨️ رهبر انقلاب تایید شد⁉️ ♨️همین الان کلیپ‌ها در کانال زیر سنجاق شده بیا ببین تا پاک نکردیم‼️👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1515257888Cd50aa9c698 کپی از بنر و کلیپ‌ها ممنوع⛔️