♨️اهمیت دعا برای ظهور امام زمان علیه السلام
🔸سید بن طاووس رحمه الله در وجوب و اهمیت دعا برای امام زمان علیه السلام میفرماید:
«أن الدعاء له من مهمات أهل الإسلام و الإیمان»
یعنی: «دعا برای #امام_زمان علیه السلام از تکالیف مهم اسلام و ایمان می باشد. »
🔸سپس در جای دیگر میفرماید:
«یجب أن تقدم حوائجه على حوائجك و مراده على مرادك»
یعنی: «واجب است مقدم بداری حوائج آن حضرت را بر حوائج خودت و مُراد آن حضرت را بر مُراد خودت. »
🔸پر واضح و مبرهن است که بزرگترین و مهم ترین حاجت آن حضرت فرج و ظهورشان میباشد پس به این فتوای سید بن طاووس رحمه الله واجب است برای ظهور آن حضرت دعا کنیم.
📚جمال الاسبوع، ص ۵۰۵ و ۵۳۰
برگرفته از واجب فراموش شده،ص۱۸۳
#امام_زمان
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 ذکری مجرب برای دیدار امام زمان علیه السلام
🔵 علامه تهرانی می فرمودند:
🌕 مرحوم حضرت حداد قدس الله نفسه الزکیه به من فرمودند: اگر میخواهی امام زمان علیه السلام را ببینی من یک دستورالعمل به تو میدهم بعد از ده روز حضرت را میبینی و با ایشان صحبت میکنی و دستورالعمل این است.
به من دستورالعمل را دادند، ولی فرمودند: اگر طالب دیدار باطن هستی و میخواهی به آن حقیقت و ولایت برسی دنبال دیدن ظاهر و اینها نباید باشی ولی اگر میخواهی دستورالعمل هم همین است.
و من آن دستوالعمل را انجام ندادم !!
چرا؟
🔺 چون این دیدن ظاهر این دیدن نفس است خوشم میآید که من امام را دیده باشم خوشم میآید که من حضرت را بروم ببینیم خوش میآید!
اگر من حضرت را ببینم و حضرت بگویند: برای چه خواستی ما را ببینی؟ حالا دیدی و خیالت راحت شد؟
آیا به دستورات من عمل کردی؟ آیا آن چه که مورد رضایت من است انجام دادی؟ خلاصه اگر از من پرسیدند که تو در برون چه کردی که در درون خانه آیی؟جواب چه داری؟!
🔹 این مرام و مکتب اولیا و بزرگان بود اولیا و بزرگان خود را معطل ظهور امام زمان نکردند امام زمان را در هر حالی در کنار خودشان مشاهده کردند. الان امام زمان در همین مجلس حضور دارد. امام زمان علیه السلام در تک تک منازل من و شما حضور دارد. امام زمان علیه السلام با تمام سراسر وجود ما و شما مصاحبت و مجالست دارد …
📚 مکتب شیعه. برگرفته از سخنان علامه طهرانی
#مهدویت
#در_محضر_معصومین
🔰امام رضا علیه السلام:
✍نَزَلَت بِکم شِدَّةٌ فاستَعینوا بِنا عَلَی اللّهِ.
🔴هر گاه سختی ای به شما رسید، به واسطه ما از خدا کمک بجویید.
📚تفسیر العیاشی، ج2،ص176
#حدیث_روز
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان#نیمه_شبی_در_حلّه
《اثر مظفر سالاری》
🔹 قسمت چهارم (بخش دوم)
.....ظرف انگور را کنار گذاشتم و ایستادم. حرف هایمان به جای حساسی رسیده بود. حدس زده بودم که این موضوع، از دید ابوراجح، مشکلی اساسی و جدی باشد. شاید مسرور ترجیح داده بود که در اتاقک بماند و از ماجرا سر در بیاورد.
بعید نبود که از آخرین حرف ابوراجح، فکر کرده باشد در باره ریحانه صحبت می کنیم.
به لبه سکو نزدیک شدم. چون صدا در فضای زیر گنبد می پیچید، آهسته گفتم: من از همان کودکی متوجه فاصله هایی که میان شیعیان و دیگر مسلمانان وجود دارد، شده ام. چرا وقتی همه مسلمانیم و خدا و پیامبر و کتابمان یکی است باز هم باید فاصله هایی بین ما باشد؟
ابوراجح برگشت، با لبخند به من نگاه کرد و گفت: سوال خیلی مهمی است.
پس از چند لحظه ایستاد و آمد لبه سکو نشست.
--- و مهم تر این است که جواب درستی برای این سوال پیدا کنی.
کنارش نشستم.
--- شما به کسی که محتاج کمک باشد یاری می کنید. به من هم کمک کنید تا بفهمم چرا این گونه است.
--- البته فاصله هایی هست؛ اما نه آن گونه که تبلیغ می کنند. حکومت، شخص پلیدی مانند مرجان صغیر را حاکم این شهر قرار داده که ناصبی( دشمن ائمه اطهار-ع- و شیعیان) است.
سیاهچال های دارالحکومه اش انباشته از شیعیان بی گناه است. قبل از این، همه با هم در صلح و صفا زندگی می کردیم؛ ولی اکنون می خواهند وضعیت را به گونه ای در آورند که تو فکر کنی من دشمن تو هستم. برخوردی که با ما دارند با یهودی و مسیحی ندارند. می بینی که ما از این فاصله انداختن ها بیشتر از شما رنج می بریم.
--- در زمان پیامبر، این همه مذهب های متعدد نبود. حالا چرا باید باشد؟
شاید مرجان صغیر می خواهد کاری کند که همه دوباره یکی شویم.
--- من خیلی دوست دارم در این باره حرف بزنم تا حقیقت آشکار شود؛ ولی شنیده ام که دارالحکومه مرا زیر نظر دارد و از ساده ترین حرفهایی هم که می زنم ناراضی است.
به مسرور نگاه کردم. با قاشقی چوبی از توی دو کیسه، سدر و حنا بر می داشت و در کاسه هایی کوچک می ریخت.
--- یعنی چه کسی خبر می برد؟
--- نمی دانم. ممکن است کسانی با ظاهر مشتری بیایند و بروند و به نقل از من حرف های نامربوطی بزنند.
مشتری محترمی از صحن بیرون آمد. ابوراجح سه قطیفه گلدار و اعلا را به او داد تا دور کمر ببندد و روی شانه و سرش بیندازد. او سرش را تراشیده و ریش انبوهش را خضاب( حنا گذاشتن) کرده بود.
ابوراجح شانه و بازوهای اورا مالش داد. در همین فاصله مسرور، ظرف انگور را مرتب کرد و جلوی آن مرد گذاشت و بعد کمک کرد تا لباس بپوشد. توجهم به مسرور جلب شد و فکری ناراحت کننده ، ذهنم را مشغول کرد.
شاید ابوراجح قصد داشت ریحانه را به مسرور بدهد. لابد اگر مسرور ریحانه را خواستگاری می کرد، ابوراجح به او جواب رد نمی داد.از کودکی نزدش کار کرده بود و ابوراجح به او اطمینان داشت.
بارها دیده بودم که مسرور، مانند شیعیان، با دست های افتاده نماز می خواند. با خود فکر کردم که بی گمان ابوراجح نیز ترجیح می دهد دخترش را به مسرور بدهد تا زمانی که ضعف و پیری او را از پا می اندازد، دامادش به اداره حمام بپردازد و سر انجام نوه هایش وارث حمام شوند.
همه چیز علیه من بود؛ گویی زمین و آسمان دست به دست هم داده بودند تا ریحانه را از من دور کنند.
آن مشتری محترم، موقع رفتن، مدتی به قوها نگاه کرد و انعام خوبی به مسرور داد. مسرور با خوشحالی کفش های او را جلوی پایش جفت کرد و چند قدمی هم او را همراهی کرد و باز گشت. از مسرور شنیده بودم که پدربزرگ زمینگیری دارد.
ابوراجح هوای او را هم داشت و کمک هایی به او می کرد. گاهی هم در نبود مسرور، ریحانه و همسرش را به خانه شان می فرستاد تا آنجا را خوب تمیز کنند.
یک بار هم شاهد بودم که ابوراجح نیمی از غذایی را که ریحانه آورده بود کنار گذاشت تا مسرور به خانه ببرد. بی تردید مسرور در انتظار روزی بود که ریحانه را بانوی خانه شان ببیند.
مسرور ظرف انگور را دوباره آورد و کنار من گذاشت. سعی کرد لبخند بزند. از بازی روزگار شگفت زده شدم. روزی ریحانه هم بازی من بود و مسرور به من حسادت می کرد و اینک مسرور، ریحانه را در چنگ خود می دید و من به او رشک می بردم.
ابوراجح آمد کنارم نشست و مسرور ظرف های سدر و حنا را روی طبقی چید تا در دسترس مشتری ها باشد. ابوراجح بوی مشک می داد. برای اولین بار از بوی آن بدم آمد و احساس کردم نمی توانم، مانند گذشته، ابوراجح را دوست داشته باشم.
میخواستم از آنجا بروم. بوی حمام که همیشه برایم لذت بخش بود، سنگین و خفه کننده شده بود. شاید مسرور ریحانه را خواستگاری کرده و ابوراجح پذیرفته بود. با خود فکر کردم که باید همین طور باشد. آن گوشواره ها را هم لابد برای عروسی خریداری کردند.
.....ادامه👇👇👇
مسرور با دیدن گوشواره ها خوشحال می شد و ریحانه برایش زیباتر به نظر می رسید و هرگز ه
م کسی نمی گفت که من آن را ساخته ام.
شاید هم ریحانه ماجرای خرید آن را برای مسرور تعریف می کرد و مسرور به ریش من و پدربزرگ می خندید. قوها از هم فاصله گرفته بودند. یکی با نوکش پرهایش را مرتب می کرد و دیگری بی حرکت بود و موج آرامی که از ریزش فواره ایجاد می شد او را به کُندی به دور خودش می چرخاند.
ابوراجح گوشه ی بینی ام را خاراند. به خودم آمدم و لبخند زدم. گفت: خودت را به امواج فکر و خیال نسپار. به خدا توکل کن و از او یاری بخواه.شاید همسری که در طالع توست همین است. شاید هم دیگری باشد. اگر همین است که به او خواهی رسید و اگر دیگری است، دعا می کنم صد برابر از این یکی بهتر باشد و در کنارش سعادتمتد شوی. کسی با موقعیت تو حتی می تواند دختر حاکم را خواستگاری کند.
یکی از قوها به جفتش پشت کرده بود و به دانه های انگوری که در پاشویه بود نوک می زد. برای پس زدن عذابی که آزارم می داد. سعی کردم منطقی فکر کنم. من ثروتمند و زیبا بودم. چرا باید خودم را آن قدر کوچک و ضعیف نشان می دادم که دختر یک حمامی بتواند به آن راحتی مرا به بازی بگیرد؟
مسرور بیشتر از من به درد ابوراجح می خورد.اگر ریحانه دلش می خواست با مسرور زندگی کند. باید می پذیرفتم که لیاقت او همین است. با تلخی سعی کردم به خودم بقبولانم که ریحانه و مادرش تنها به این قصد به مغازه ما آمده بودند که تخفیف خوبی بگیرند.
حدس آنها هم درست بود. با دادن دو دینار، هشت دینار تخفیف گرفته بودند. خودشان هم باور نمی کردند. دست در جیب بردم و دینارها را لمس کردم. دیگر تپشی در خود نداشتند. سرد و خشک بودند.
دوست داشتم آنها را در حوض پرتاب کنم. آن وقت ابوراجح، با تعجب می پرسید که این کار چه معنایی دارد و من در حال رفتن، نگاهی به عقب می انداختم و می گفتم: بهتر است معنایش را از دخترت بپرسی.
سکه ها را در مشت فشردم و برخاستم خودم را از آن محیط عذاب آور آزاد کنم. شاید اگر کنار فرات می رفتم و قدری شنا می کردم، حالم بهتر می شد.
ابوراجح دستم را گرفت و گفت: باید فردا بیایی تا در اتاق کناری بنشینیم و صحبت کنیم.
به چشم های مهربانش نگاه کردم. در یک لحظه از آن همه خیال های عجیب و غریبی که به دل راه داده بودم، خجالت کشیدم. چطور توانسته بودم در باره ریحانه آن گونه خیال بافی کنم؟ چهره ی نجیب و شرمگین او را به یاد آوردم که همچون فرشتگان، بی آلایش بود.
ناگهان صدای گام هایی سنگین در راهرو حمام، که با عجله نزدیک می شد. رشته افکارم را پاره نمود.
چند لحظه بعد مردی در لباس سربازان دارالحکومه، پرده ورودی را به یکباره کنار زد و گفت: جناب وزیر تشریف فرما می شوند. برای ادای احترام آماده باشید!...........
پایان قسمت چهارم.........
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#شما_هم_رسانه_باشید
#نشر_حداکثری
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@shamime_yaar
4_265388460171329771.mp3
1.21M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⛅️
✨
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱
📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین"
🎤 سید هادی گرسویی
#امام_زمان
#زیارت_آل_یاسین
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السلام علیک فی آنآء لیلک و اطراف نهارک...
🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب تیرهی غیبت، همه از تو نور می جویند؛
و در روز ظهورت، همه با آفتاب تو راه بندگی را میپویند.
سلام بر تو و بر روز ظهورت🌱
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «ویژگی دولتمردان امام زمان»
استاد #شجاعی👤
[ در حکومت ائمه و امام زمان پارتیبازی وجود نداره ...]
#امام_زمان
حدیث مهدوی🍃
🍃 امام صادق علیه السلام فرمودند:
▫️ المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَرَ کَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ یَذُبُّ عَنهُ
▫️منتظر ظهور امام دوازدهم مانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا شمشیر کشیده است و از ایشان دفاع می کند.
📚 کمال الدین شیخ صدوق ص ۶۴۷
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 طبق روایات #ذی_طوی محلی است که قبل از ظهور #امام_زمان عج با ۳۱۳یار خود ملاقات میکند
این مکان در مکه به خرابه ای تبدیل شده است!
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 فقط کافیه راست بگی‼️
🌺 بقیهاش رو امام زمان عجل الله درست میکنن ...
استاد#پناهیان
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 چگونه از یاوران امام عصر ارواحنافداه بشویم؟
🔵 پاسخ را از لسان امام صادق علیه السلام می شنویم:
🌕 امام صادق علیه السلام فرمودند :
🔹 مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ اَلْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ اِنْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا اَلْعِصَابَةُ اَلْمَرْحُومَةُ.
🔺 هر کس دوست می دارد که از یاران امام زمان ارواحنا فدا باشد پس باید منتظر باشد و با ورع و محاسن اخلاقی عمل کند و اگر در حالی که منتظر است از دنیا برود و امام زمان ارواحنا فدا بعد از او ظهور فرماید، اجر او مثل کسی است که حضرت را درک کرده.پس مجدانه و با تلاش منتظر باشید، گوارا باد بر شما ای گروهی که مشمول رحمت خدا هستید.
📚 غیبت نعمانی ج ۱ ص ۲۰۰
#معنویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام شیخ جعفر ناصری
🔸کلیپ زیبای «برکات نوری»
کسانی که یاد #امام_زمان را زنده میکنند خیر میبینند...
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشردهید.
#امام_زمان
#حجاب
#اللھمعجللولیڪالفࢪج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 صلوات خاصه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
--- ⭕️ اللهم عجل لولیک الفرج ⭕️ ---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️راز انتظار و یار امام زمان (عج) شدن در سوره یوسف
سخنران استاد عالی
#امام_زمان
#اللھمعجللولیڪالفࢪج 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلیاللهعلیکـــیااباعبــــدالله
هوای حســـــین، هوای حـــــرم...
#شب_جمعه
سلام و عرض ادب خدمت همه ی دوستداران امام زمان عج
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
از امشب میخوام یه صحبت کوچولو باهم داشته باشیم و در کنار برنامه های روزمره زندگی مون کمی هم از نظر روحی خودمون رو قوی کنیم.💪
بحث مون رو با سوال شروع میکنم؟
ما اگه میخواییم یه زندگی مومنانه و البته شیرین داشته باشیم به نظر شما راهش چیه؟
تنها راهش اینه که "ظرفیت خودمون رو بالا ببریم".
⭕️ کی از زندگیش لذت نمیبره؟
💢 کسی که ظرفیت روحی پایینی داشته باشه.
⭕️ کی توی سختی های زندگی کم میاره؟
💢 کسی که ظرفیت روحیش کم باشه.
✅ همه ما باید ظرفیت روحی خودمون رو بالا ببریم وگرنه واقعا توی دنیا همیشه دچار مشکل هستیم و دینداری مون هم خیلی سخت و تلخ خواهد بود.
❇️حالا چجوری میشه که آدم ظرفیت خودش رو بالا ببره؟
پاسخ دقیق این سوال میتونه ما رو توی زندگیمون خیلی جلو بیاندازه. ✔️
💥راه های افزایش ظرفیت روحی رو انشالله با هم مرور میکنیم.
#شما_هم_رسانه_باشید
#نشر_حداکثری
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@shamime_yaar
#افزایش_ظرفیت_روحی ۱
باتوجه به اینکه هرچی بشر بیشتر پیشرفت کرده و به اختراعات زیادی دست پیدا کرده پس چرا روز به روز زندگی سختر و مشکل تر میشه
مگه پیشرفت نباید منجر به آسایش در زندگی بشه؟
⭕️ معمولا ما آدم ها بسیاری از موفقیت های زندگی خودمون رو از دست میدیم به خاطر اینکه ظرفیت روحی پایینی داریم.
✅ یکی از راه های اینکه ظرفیت آدم بالا بره اینه که وجود رنج در دنیا رو #طبیعی بدونه.
یعنی چی؟
🔵 یعنی بدونیم دنیا جایی هست که انسان چه بخواد و چه نخواد آخرش رنج خواهد کشید.
بالاخره گذشت زمان خودش سختی هایی برای آدم داره، وجود بیماری، مرگ، فقر، جنگ و.... در دنیا هست و کسی نمیتونه وجود رنج در دنیا رو انکار کنه.
✔️ همین که ادم بپذیره که طبیعتا باید رنج هایی رو در دنیا تحمل کنه باعث میشه که آمادگی بهتری در مقابل سختی ها پیدا کنه.
گاهی خوبه که آدم بشینه با خودش فکر کنه و طبیعی بودن رنج های زندگی رو برای خودش به خوبی جا بندازه.
❇️ اگه آدم وجود رنج رو طبیعی بدونه دیگه با رنج هایی که اطرافیان بهش میدن از کوره در نمیره. میدونه که سهمیه رنج در دنیا ثابت هست و همه انسان ها در مجموع به میزان مساوی در دنیا رنج خواهند کشید...☺️
☢️ میدونه که هر کسی رنج های مخصوص به خودش رو داره و هیچ کسی زندگی کاملا راحتی نخواهد داشت. به قول قدیمی ها: هر که را سر بزرگ، درد بزرگ...
#شما_هم_رسانه_باشید
#نشر_حداکثری
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@shamime_yaar