💚هر صبح، یک حدیث 💚
💚امام حسین علیهالسلام:
مبادا از کسانی باشی که از گناه دیگران بیمناکند....
🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
هࢪ صبح زندگے براۍ ادامھ پیدا ڪࢪدن
ٻه دنبال بہانه میگردد و چھ بہانها؎
زیباٺر از چشماݩ تو صبح بخیࢪ꧇)☕️'🥟
💜♡#صبح_بخیر
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 بنیانگذار بیمه اجتماعی
از کوچهای میگذشت که ناگهان ایستاد. با دست به پیرمردی فرتوت و نابینا اشاره کرد که کنار دیواری نشسته بود و گدایی میکرد.
- این کیست؟
- مردی است نصرانی که از کار افتاده است.
- آیا آن روز که جوان بود و مردم او را به کار میگرفتند، نصرانی نبود؟!
نام او را در دفتر بیتالمال بنویسید.
📗 ر.ک: وسائلالشیعه، ج 11، ص 49.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸مادر فضیلتها
از سابقه و فضیلتهای خود میگفتند. یکی میگفت: من در همه جنگهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شمشیر زدهام. دیگری زخمی را که بر دست و بازو داشت، نشان میداد. یکی دیگر، فداکاریهای خود را میشمرد و چهارمی از جایگاه خود نزد رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خبر میداد. هر کس، فضیلتی را که داشت یا نداشت، برای علی(علیهالسلام) یادآوری میکرد تا سهم بیشتری از غنائم یا منصبها برگیرد.
علی(علیهالسلام) همه سخنها را شنید. سپس گفت: آری، شمایان حق بسیاری بر گردن اسلام دارید، اما من هر چه در قرآن نظر کردم، جایی ندیدم که خداوند، گروهی را بر گروهی دیگر برتری داده باشد، جز به تقوا.
📗 ر.ک: تحفالعقول، تصحیح علیاکبر غفاری. ص 183.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#منغدیریام!
#پیشنهاد
🌸 اطعام
🍛 چه خوب است افرادی که توانایی مالی دارند، در این روز عظیم، بانی اطعام مردم، بستگان و به ویژه فقرا بشوند تا افزون بر تکریم غدیر از ثواب بینظیر اطعام آن نیز بهرهمند گردند. اگر بضاعت اطعام گسترده هم نیست میتوان بهاندازه 4 یا 5 نفر بیشتر غذا درست کرد و به همسایگان داد.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#منغدیریام!
#پیشنهاد
🌸 اهدای هدیه
🎁 میتوان در کنار عیدی، هدیه کتاب و برچسب و شکلات و... برگهای را که حدیثی از امیرالمؤمنین(عج) باشد به دیگران هدیه دهیم.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#حضرت_علی_علیهالسلام
#غدیر
🔸 زیبنده علی (علیهالسلام)
علی (علیهالسلام) گفت: قنبر، بیا تا به بازار برویم.
قنبر گفت: هر چه شما بگویید.
هر دو جلو مغازهای که پر از پیراهنهای ارزان و گرانقیمت بود، ایستادند. علی(علیهالسلام) دو پیراهن برداشت؛ یکی را به قنبر داد و یکی را برای خود برداشت. قنبر شگفتزده شد.
- من غلام شما هستم. زیبنده من، جامه ارزان است.
- و زیبنده من نیست که خود را بر تو مقدم دارم.
📗 ر.ک: ابن شهرآشوب، المناقب. ج 1، ص 366 و بحارالانوار، ج 8 و الغارات، ج 1.
✍️ رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستانهایی از زندگی علی (علیهالسلام)
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
▪️سیسالگی
✍️ ملیکه سمایی
▫️به خودم در آینه خیره شدم.
این من بودم که داشتم سرد و گرم روزگار را مزه مزه میکردم آن هم درحالیکه در دهه سوم زندگیام هستم.
به تصوری که در نوجوانی از سیسالگیام داشتم پوزخند میزنم.
من فکر میکردم سیسالگی خیلی دور است؛ خیلی راه مانده تا به آن برسم، خیلی طول خواهد کشید، اما حالا فکر میکنم این مدت بهاندازه یک سر چرخاندن گذشته است. انگار در چهاردهسالگی وقتی کنار دوستم در راهروهای دبیرستان قدم میزدیم و به جرز دیوارها میخندیدیم، کسی از پشت سر صدایم زده و وقتی رویم را برگرداندم پرت شدم توی سیسالگی!
با خودم فکر میکنم این شانزده سالی که این وسط بود چطور گذشت؟! کی گذشت و کجا رفت؟! گیج میشوم!
از جلوی آینه کنار میروم. مینشینم روی زمین و چشمهایم را میبندم. سعی میکنم این سالها را به یاد بیاورم. دنبال چیزی میگردم. چیزی که بتوانم دستاوردِ این چند سالم معرفیاش کنم تا دچار بحران پوچی نشوم!
یکییکی موفقیتها و شکستهایم را مرور میکنم. با بعضیشان از شادی بغض میکنم و با بعضی به خودم غَرّه میشوم! برای بعضی تأسف میخورم و برای بعضی دیگر حسرت!
در تودرتوی این افکارِ جورواجور لحظهای مکث میکنم. به فرزندانم نگاه میکنم. حس میکنم مهمترین ثمره عمرم در این روزهایی که گذشت، سه فرزندم هستند.
میرسم به حالا... همین اکنون!
صدایی مرا به خود میآورد:
«ماماااااااان...»
رویم را برمیگردانم. دخترکم است که لباسهایش با سس کچاپ قرمز شده و حالا نمیداند چکارش کند... در چشمهایش خیره میشوم. یکلحظه حس میکنم نکند این چند سال دیگر عمرم هم بگذرد و من خوب به معصومیت چشمهایش نگاه نکرده باشم. او را محکم در بغلم میفشارم. دیگر مهم نیست که لباسهای من هم قرمز شود! فقط این مهم است که وقتی دخترم بزرگ شد و به این روزهایم فکر کردم، این آغوش دلچسب، از مهمترین دستاوردهایم باشد.
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#منغدیریام!
#پیشنهاد
🌸 جوشش عاشقانه بچهها
✈️ اتفاق، ساده بود. یک کلیپ پخش شد. بچهها را دعوت کرد که از بین همه اسباببازیهای کوچک و بزرگشان یک اسباببازی را انتخاب کنند. تروتمیزش کنند و روز عید غدیر آن را هدیه بدهند به بچههای همسنوسال خودشان که فقر و مشکلات مالی اجازه نداده هیچوقت اسباببازی داشته باشند یا آن را هدیه دهند به کودکان مبتلا به سرطان روی تخت بیمارستانها.
بچهها با دیدن این کلیپ به سراغ کمدهایشان رفتند و یک اسباببازی برداشتند و آوردند وسط که آمادهاش کنند و هدیه بدهندش. بچهها در روز عید غدیر خیّر شدند؛ با یک دعوت، با یک سرود... با دیدن تصاویر کلیپی که در آن میخواند: عاشق هر کی باشی دوست داری کار کنی که باشه ازت راضی... حتی اگه باشه یه کار کوچک مثل هدیه اسباببازی...
هزاران کودک، دست پدر و مادرهایشان را گرفتند و آنها را راهی خیابان ولیعصر(عج) تهران کردند و با تمام وجود و درحالیکه شعر هدیه اسباببازی را زیر لب زمزمه میکردند، اسباببازیهایشان را انداختند وسط گود بزرگ دایرهای شکل و هدیه دادند به بچههای همسنوسال خودشان.
از جوشش عاشقانه و خالصانه بچههایی که در روز عید غدیر، کار خیر را آموخته بودند، سه کامیون بزرگ اسباببازی جمعآوری شد برای بچههای محروم ایرانزمین.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#موفقیت
#شادی
🔸قانون موفقیت به همین سادگی است😂
میتوانی سوم شده باشی
اما از نفر اول و دوم خوشحالتر باشی😁
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
💡غذای هستهای!
غذای ما هم در آینده به
فناوری هستهای گره میخورد!
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena