eitaa logo
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
561 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
43 فایل
『موسسه فرهنگی هنری و پژوهشیِ شمیم عشق رفسنجان شماره ثبت 440』 خادم شهدا @shamimeshghar کانال روبیکا https://rubika.ir/shamimeeshgh1399
مشاهده در ایتا
دانلود
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است/امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است /تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود/اینک به یمن یاد شما جان گرفته است🌹 التماس دعا 😭
*🔸جشن ولادت با سعادت امام رضاعلیه السلام* *▫️بانوای: میرزاعباس علیحسینی* *▫️همراه با دف زنی* *🔹زمان: شنبه ۲۱خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۰۰ عصر* *🔹مکان: زائرسرای گلزار شهدای دقوق آباد* (باحضور عموم مردم) *💠موکب شهید حاج علی محمدی پور*
🍃بهش گفتم راضیم شهید بشے ولے الان نه ؛تو هنوز جوونے تو جواب بهم گفت: لذتے ڪه علے اڪبر از شهادت برد حبیب ابن مظاهر نبرد!🍃 راوے همسر شهید محمد حسین محمدخانے 🌹تا شهدا🌹
نامه ی مادر شهید مدافع حرم به شهید سردار سلیمانی . 🌹سردار سلیمانی برگرد! . این جماعت امنیت نمیخواهند، آرامش زیر دلشان زده، سردار از سوریه برگرد و مدافعان حرم را هم با خودت بیاور! . بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد، آنهم امنیت جاده چالوس-کرج، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند. بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود، مگر خون آنها رنگین‌تر از خون کودکان یمن است؟ . 🌹سردار سلیمانی برگرد . بگذار جنگ شود، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و زنانی را که در بغلشان سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند. بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند. این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند! . 🌹سردار سلیمانی برگرد . بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقازاده‌ها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود. . 🌹سردار سلیمانی برگرد . امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود! . 🌹سردار سلیمانی برگرد . نمایندگان مجلس در خوابند، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند. . 🌹سردار سلیمانی برگرد . امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان، قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل را بگیرد، اگر میتواند! امنیت زیاد شده، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی می‌کنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود. .
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
🌷آن شب برای اولین بار دیدم که گوشه چشم‌هایش چروک افتاده،روی پیشانی‌اش هم.همان‌جا زدم زیر گریه گفتم: «چی به سرت آمده؟ چرا این شکلی شده‌ای؟» حاجی خندید، گفت: «فعلاً این حرف‌ها را بگذار کنار که من امشب یواشکی آمده‌ام خانه. اگر فلانی بفهمد کله‌ام را می‌کند!» و دستش را مثل چاقو روی گلویش کشید.بعد گفت: «بیا بنشین این‌جا، باهات حرف دارم.» نشستم؛ گفت: «تو می‌دانی من الان چی دیدم؟» گفتم: «نه!»گفت: «من جدایی مان را دیدم!»به گفتم: «تو داری مثل بچه‌های ‌لوس‌ حرف می‌زنی!» گفت: «نه، تو تاریخ را نگاه کن! خدا هیچ وقت نخواسته عشاق آن‌هایی که خیلی دلبسته هم هستند باهم بمانند.»دل ندادم به حرف‌هاش. ماجرا را به شوخی برگزار کردم. گفتم: «یعنی حالا ما لیلی و مجنونیم؟»حاجی عصبانی شد، گفت: «من هر وقت آمدم یک حرف جدی بزنم تو شوخی کردی! من امشب می‌خواهم با تو حرف بزنم.در این مدت زندگی مشترک‌مان یا خانه مادرت بوده‌ای، یا خانه پدری من. نمی‌خواهم بعد از من هم این طور سرگردانی بکشی.به برادرم می‌گویم خانه « شهرضا » را آماده کند، موکت کند که تو و بچه‌ها بعد از من پا روی زمین یخ نگذارید.»من ناراحت شدم،گفتم: «تو به من گفتی دانشگاه را ول کن تا با هم برویم لبنان ، حالا…»حاجی انگار تازه فهمید دارد چقدر حرف رفتن می‌زندگفت: «نه، این‌طورها هم که نیست، من دارم محکم کاری می‌کنم، همین!» گفتم: «‌به خاطر این چشم‌ها هم که شده، ‌تو بالاخره یک روز شهید می‌شوی!» چشم‌هایش درخشید، پرسید: «‌چرا؟» یک‌دفعه از حرفی که زده بودم، پشیمان شدم.خواستم بگویم «ولش کن! حرف دیگری بزنیم!»اما نگاهش یک جوری بود که نتوانستم این را بگویم.بعد خواستم بگویم «در همه نمازهایم دعا می‌کنم که تو بمانی و شهید نشوی!» اما باز نشد. چیزی قلنبه شده بود و راه گلویم را گرفته بود.آهی کشیدم و گفتم: «‌چون خدا به این چشم‌ها هم جمال داده هم کمال چون این چشم‌ها در راه خدا بیداری زیاد کشیده‌اند و اشک‌های زیادی ریخته‌اند.» 🌹خاطرات همسر بزرگوار شهید🌹