✨بسمِ رَبِّ الشُهَدا✨
🔰فرازی از #وصیت_نامه :
دوست دارم اگر شهید میشوم؛پیکری نداشته باشم تا وقتی ارباب بی کفن در محشر آن سان حاضر میشوند،شرمنده ایشان نباشم.از ادب به دور است که در پیشگاه ارباب، با بدنی سالم و با کفن محشور شوم.
اما اگر پیکرم برگشت، دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند تا لااقل شرمنده مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها نباشم.برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی، بی نشان باشند!
🌷شهید مرتضی عبدالهی🌷
مسابقه هفتگی شمیم عشق↙️
💠 @shamimeshgh1399
عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران شهدایی
متاسفانه این هفته مشکل و کسالتی پیش آمدکه مانع از برگزاری مسابقه ی این هفته شد...
و همچنین قرعه کشی و اعلام نتایج هفته ی قبل به تاخیر افتاد
انشاالله در روزهای آتی بهتروبیشتر درخدمت شما بزرگواران خواهیم بود...
ازصبوری شما بی نهایت ممنونیم...
محتاج دعای خیرشماهستیم...
درپناه خداو شهدا باشید🌹✋
هر چه میخواهد دل تنگت بگو...ッ💔
https://harfeto.timefriend.net/16951257948445
#ناشناسه_راحت_باش🍃
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران شهدایی متاسفانه این هفته مشکل و کسالتی پیش آمدکه مانع از برگزاری م
لازم به ذکر هست همه ی جوایز تا به الان،یک هفته پیش ارسال شدن... انشاالله بزودی میرسن دستتون...
44.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگرد و تنها یک بغل بابایِ من باش...💔
.
.
روایت دلتنگی دختر شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده ...
#امام_زمان_عج
#شهید_مدافع_حرم_اسماعیل_خانزاده
#علی_زین_العابدین_پور
#روایتگری_فیلم
#دلتنگی_نجف_به_کربلا
•۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰•
آدرس کانال روایتگری علی زین العابدین پور👇
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سامرا،غزه،حلب،تهران چه فرقی میکند؟
#حاج_قاسم
...........🥀...........
مسابقه هفتگی شمیم عشق
@shamimeshgh1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاویو است...✌🏻
علی مولا
تصویری از جنایت رژیم کودک کش صهیونیستی در غزه
#طوفان_الاقصی
...........🥀...........
مسابقه هفتگی شمیم عشق
@shamimeshgh1399
📸 تمام افراد حاضر در تصویر شهید شدند
🔹فرزندان هادی، علی و شام که به همراه پدرشان محمد المصری و مادرشان سلام در حمله هوایی اسرائیل امروز در غزه به شهادت رسیدند.
🔸طبق آمار وزارت بهداشت غزه در تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه ۹۰۰ تن شهید شدند که بیش از ۲۰۰ نفرشان کودک هستند.
...........🥀...........
مسابقه هفتگی شمیم عشق
@shamimeshgh1399
انا لله وانا الیه راجعون
عرض تسلیت 😔🌹
خادم الشهید علی زین العابدین پور
#نمازشب
🌹حضرت رسول اکرم (ص) :
اگر مردم فضیلت نمازشب را میدانستند، اگر برای خواندن آن بیدار نمیشدند، از غصه گریههای طولانی میکردند.
📚ارشاد القلوب، ج۱، ص۸۹
#اهمیت_نماز_شب
#نمازشب_رابه_نیت_ظهورمیخوانیم
انا لله و انا الیه راجعون
سالها اشک غم از چشم پر از ناله چکید
قامتی راست ز سنگینی این غصه خمید
اینهمه سال چه آمدبه سرِدل،چه گذشت
مادر از دوری فرزند عزیزش چه کشید
به در خانه نظر دوخته و چشم براه
منتظر بود و غم انگیز به دل داشت امید
آه از آن لحظه بدرود ک دگیر پس از آن
مادر از آن شاخه شمشاد به جز عکس ندید
عرض تسلیت خادمان گروه شهدایی شمیم عشق خدمت خانواده ی بزرگوار شهیدان ملایی... 😔🌹
﷽
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :
هرکس نماز را اول وقت بخواند
* برطرف شدن گرفتاریها
* آسایش به هنگام مردن
* ونجات از جهنم
را برایش ضمانت میکنم.
📗سفینه البحار ج ۲ ص ۴۲
#نماز_اول_وقت📿
رو میڪنم بہ سمٺ #حرم،میڪنم سلام
اے مهرباݧ عزیزدلم،میڪنم سلام
سلطاݧ قلبهاے پُراز عشق یاحُسیݧ
مݧ با همیݧ بضاعٺ ڪم،میڪنم سلام
صبحتون #حسینی❣
اَللهُمَ الرْزُقْنا حَرَم بَحَقِّ الزَّهراء(س) 💔
#سلام_امام_زمانم🥀
🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...
🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت،
آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی
الـٰلّهُمَ عجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بِحَقِّ الزَّهراء(س)💔
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
یادت ای جان بخیر 😭🌹
به گذشته ها فکر میکنم....
یادم هست وسایلم را آماده کرده بودم برای سفر به قطعه ای از بهشت!
از سالها قبل آرزو داشتم بروم.
از ذوق رسیدن سر از پا نمیشناختم.
با بچه ها کلی برنامه چیده بودیم و از جمع کردن وسایلمان برای هم میگفتیم.
اما زندگی همیشه آنطور پیش نمیرود که انتظارش را داریم!
اتفاقی افتاد که تمام شور و شوقمان را از بین بُرد؛به دلیل تظاهرات در کشور سفر ما لغو شد و به یکباره تمام برنامه هایمان بهم ریخت.
در مدرسه همهمه ای به پا شد و صدای اعتراض ها بلند شد؛هرچه التماس کردیم مدیر راضی نشد که نشد.
و چه بغض هایی که آن روز در گلو خفه شد و در خَفا سر باز کرد.
سالها گذشت و خیلی ها راهیان نور رفتند و خیلی ها همانند من جاماندن و تماشا کردند.
شبی که متوجه شدم راهی کربلا هستم تصمیم گرفتم به نیت عموی شهیدم قدم بردارم و به زیارت بروم.
در داستان زندگیش فهمیده بودم چقدر عاشق ارباب بوده!
خوانده بودم که هدفش از رفتن به جنگ باز کردن راه کربلا بود!
حال برای اولین بار ارباب یک شبه مرا طلبیده بود و من به نیت یکی از سربازانش که سالهاست آسمانی شده قرار بود در مسیر پیادهروی اربعین قرار بگیرم.
ورودی شهر خرمشهر داشتم از پنجره اتوبوس منظره خاکی شهر را تماشا میکردم و با خودم فکر میکردم که عمو تا به حال از این مسیری که طی میکنم رفت و آمد داشته؟
به این فکر میکردم که امکان دارد عمو از این مسیر به جزیره مجنون رفته باشد؟
بغضی عجیب در گلویم پدیدار شد و راه نفسم را بست.
من تا به حال به این شهرها نیامده بودم اما عجیب وجود فردی را حس میکردم که سالها با او در تنهایی صحبت کردم.
حس میکردم ایستاده و تماشایم میکند!
با دقت نگاه میکردم که شاید بین جمعیت شهر پیدایش کنم.
هرلحظه آماده بودم که فریاد بزنم:
(آقای راننده صبر کن من بعد سالها عموم رو پیدا کردم)
از یاد برده بودم سالهاست وجودش خاک شده!
دنبال کسی میگشتم شبیه به عکسی که گاهی هرروز نگاهش میکنم.
دلم پرکشیده بود برایش...
من راهش را خودش را مهربانیش را عمیقا دوست دارم.
به خودم آمدم و دیدم صورتم خیس اشک شده و من همچنان خیره به خاک ها بودم.
یعنی عمو اینجا هم خدمت کرده بود؟
چند نفر شهید شده بودند؟
آیا شهیدی هست که زیر خاک باشد و ما ندانسته از رویش رد شویم؟
چند مادر می آید اینجا مینشیند به انتظار فرزندی که سالهاست بر نگشته؟
از مرز رد شده و وارد عراق شدیم.
سعی کردم کسی متوجه حال آشفته ام نشود
این چند روزی که در راه پیاده روی اربعین بودیم مدام نیت میکردم به یاد عموعباس
به یاد عموی شهیدم..
حتی کربلا هم به ارباب گفتم من حاجت دارما اما یکی هست که سالها پیش آرزو داشته بیاد و نتونسته من اومدم به نیت ایشون زیارت کنم.
نمیدانم وابستگی من به او از چه زمانی شروع شد اما در سفر بیشتر از اینکه به یاد خودم باشم به یاد عمو بودم.
هنگام برگشت بازهم از مرز شلمچه برگشتیم؛زمانی که وارد ایران شدیم مسئول کاروان گفت دو ساعتی میریم یادواره شهدا بعد برمیگردیم شهرمون.
باورم نمیشد!
یکی میگفت:
دیره؛ دیگه نمیبرن.
اون یکی جواب میداد:
خدا رو چه دیدی شاید شد!
نمازمان را روی موکت خاکی در مرز خواندیم و به سمت یادواره شهدا حرکت کردیم.
وقتی از ماشین پیاده شدم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد پرچم های یا فاطمه زهرایی بود که نصب کرده بودند.
نشستم روی خاک ها و به نیت شهدا روبه مرز عراق و حرم ارباب زیارت عاشورا خواندم.
چقدر غم داشت عبارات این دعا در آن مکان و آن وقت شب
چقدر غریب بود...
مشتی خاک برداشتم و پیشانی را بر روی آن گذاشتم و ذکر سجده زیارت را خواندم.
یادم آمد چند روز پیاده روی اربعین را به نیت عمو قدم برداشتم و مطمئن شدم او مرا دعوت به آنجا کرده بود.
حال آن شبم شده بود مصداق این مصرع که
آمده ام که بنگرم گریه نمیدهد امان
با آنکه کمتر از دو ساعت آنجا بودیم و بیشتر درگیر کارهای ماشین برای برگشت اما آن چند دقیقه را هرگز فراموش نمیکنم.
شنیده بودم که راهیان نور مانور جنگ دارد و راوی و روایت گری اما آن شب هیچکدام از آنها نبود!
سکوت آنجا خود روضه مفصلی بود که برای اولین بار تجربهاش کردم.
تجربه ای شیرین و تلخ که تنها یادش مانده و چفیه ای که از طرف شهدا هدیه دادند :)💔