12.mp3
6.04M
#تندخوانی_قرآن_کریم
#جزء_12
حجتالاسلام قاسمیان
🌻قرائت هر جزء هدیه میڪنیم به مولا و سرورمان حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف💚
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
@shamimm313🌹
روز29 #چله_عظیم_قرن
🌻یک مرتبه زیارت عاشورا
و ۴۰ مرتبه ذکر( اللهم عجل لولیک الفرج)🌻
#زیارت_عاشورا
@shamimm313🌹
🍃چه شود ای گل نرگس با تو دیدار کنم
جان و اهل و هستیام بر تو گرفتار کنم
🍃روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا
کی شود با رطب وصل تو افطار کنم
🌺تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
@shamimm313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_مهدوی
«حسرت آتیشت میزنه»
👤 استاد #پناهیان
🔅 روز قیامت خیلیا حسرت میخورن که چرا تلاش نکردن بهجت بشن... تا فرصت داری امام زمان رو یاری کن
@shamimm313🌹
❇️دیـــدار یــار ....
قسمت اول
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💥 سید جلیلی از اهل اصفهان مدتی متوسل به ساحت مقدس آقا امامحسین علیهالسلام شده بود و تقاضای تشرف به حضور مبارک آن حضرت یا محضرمقدس حضرتولیعصر ارواحنافداه را داشت. این کار مدتی طول کشید ولی خبری نشد، لذا شب جمعه ای طاقتش طاق شد و به حرم مطهر امام حسین علیهالسلام مشرف گردید و پیش روی مبارک شالی را یک سر به گردن و یک سر به ضریح بست و تا نزدیک صبح به گریه و زاری مشغول شد و تمام شب را عرض میکرد: امشب حتما حاجت مرا باید بدهید.
✨💫✨
نزدیک صبح شد و مردم دوباره به حرم می آمدند. آن سید دید زمان گذشت، ناامید شد و از جا برخاست و عمامه خود را از سر برداشت و بالای ضریح مقدس پرتاب کرد و گفت: این سیادت هم مال شما، حال که مرا ناامید کردید من هم رفتم، و از حرم مطهر بیرون آمد. در میان ایوان سید بزرگواری به او رسید، فرمود: بیا به زیارت حضرت عباس علیهالسلام برویم. به مجرد شنیدن این فرمایش همه اوقات تلخی خود را فراموش کرد و با چشم و گوش خود مجذوب ایشان گردید. با هم از کفشداری طرف قبله کفش خود را گرفتند و روانه شدند.
✨💫✨
در بین راه مشغول صحبت شدند، آن سید بزرگوار فرمودند: چه حاجتی داشتی؟ عرض کردم: حاجتم این بود که خدمت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام برسم. فرمودند: در این زمان این امر ممکن نیست. عرض کرد: پس می خواهم خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام برسم! فرمودند: این ممکن است. سید بعد از آن، مطالب دیگری هم پرسید و از آن بزرگوار جواب شنید. نزدیک بازار داماد که در اطراف صحن مقدس است، فرمودند: سرت برهنه است! عرض کردم: عمامه ام را روی ضریح انداختم. در همان وقت دکان بزازی طرف راست بازار دیده میشد، سید بزرگوار به صاحب دکان فرمود: چند ذرع عمامه سبز به این سید بده...
ادامه دارد...
🌻اللهم ارنی الطلعه الرشیده🌻
#تشرف
@shamimm313🌹
🌺 #داستان_ظهور🌺
#ادامه_قسمت_بیست_و_هشتم
هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم می گیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی می رسد.
سفیانی به فکر فرو می رود. او به یاد سیصد هزار نفری می افتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او می ترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود.
اکنون، سفیانی تصمیم می گیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد.
به راستی آیا امام توبه او را می پذیرد؟
نگاه کن ! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام می آید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه می دهند تا نزدیک شود.(1)
سفیانی نزد امام می رود و با او گفتگو می کند.
من بی صبرانه منتظر می مانم ببینم نتیجه چه می شود، آیا امام او را می پذیرد.
هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایت های زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است.
آیا درست می بینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت می کند ! امام توبه سفیانی را پذیرفته است.
جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها!
تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز می بخشی!
پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟
اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز می گردد.
وقتی سفیانی به لشکر خود می رسد، سربازانش به او می گویند:
جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟
من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم.(1)
چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید.
منظور شما چیست؟
__ شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی !(2)
آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و می دانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی می کنند.
سفیانی ساعتی به فکر فرو می رود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را می کند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان می کند.
او اکنون بیعت خود را با امام می شکند و تصمیم می گیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد.(3)
💞💞💞🦋🦋🦋💞💞💞
1. الإمام الباقر علیه السلام : «فیجیء السفیانی فیبایعه ، ثم ینصرف إلی أصحابه»: بحار الأنوار ج 52 ص 388.
2. الإمام الباقر علیه السلام : «ثم ینصرف إلی أصحابه فیقولون: ما صنعت؟ فیقول: أسلمت وبایعت ، فیقولون له: قبح الله رأیک، بینما أنت خلیفه متبوع فصرت تابعه»: بحار الأنوار ج 52 ص 388.
3. الإمام الصادق علیه السلام : «... جیش السفیانی وأصحابه والناس معه ، وذلک یوم الأربعاء...»: بحارالأنوار ج 5 ص 1387
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_28
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
@shamimm313🌹