📌 یاری امام
▪️ قِسمت را ببین! نیامده بودی که بمانی؛
تمام فکر و ذکرت یاری امام بود. وقتی که فرمود بیا، لبیک گفتی و بیدرنگ بهراه افتادی. هرچند که تب امانت نداد و ماندگار شدی…
▫️ ماندی و از برکت وجودت، کویری خشک نظرکردۀ خدا شد و تا ابد میعادگاهی برای عاشقان و منتظران… و از همه مهمتر قدمگاه مهدی…
🏴 #شهادت_حضرت_معصومه تسلیت باد.
#حضرت_معصومه
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
@shamimm313🌹
🥀حضرتمعصومهالگویمنتظران
▪️ حضرت معصومه سلام الله علیها در مسیر معرفت به امام زمان خود، تلاش زیادی داشت و ارتباط او با برادر بزرگوارش امام رضا علیه السلام فراتر از ارتباط برادری و خواهری بود.
▪️ او نه تنها غرق در معرفت امام زمان خویش بود؛ بلکه در شناخت و ترویج معارف مهدویت نیز کوشش می نمود.
▪️ این بانوی باکرامت تحت تعالیم پدر بزرگوارشان امام کاظم و برادرشان امام رضا علیهما السلام به درجات والایی از معارف دینی و مهدوی دست یافته بود.
▪️ با توجه به این که صدها حدیث در زمینۀ معارف مهدویت از سوی پدر و بردار بزرگوارشان برای تعلیم شیعیان صادر میشد، این بانوی مکرمه از برترین مخاطبان معارف مهدوی و از برترین شاگردان مکتب انتظار محسوب می شود.
🏴شهادت شفیعه روز جزا، #حضرت_معصومه سلام الله علیه را به محضر مقدس #امام_زمان ارواحنا فداه تسلیت عرض مینماییم.🏴
#شهادت_حضرت_معصومه
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@shamimm313🌹
هدایت شده از 💌شمیم گل نرگس
پدر مهربانم
🍃عزیزم
▪️دلشوره حالی است که بارها بارها یکایکمان آن را تجربه کردهایم. وقتی میترسیم، دلمان شور میزند، وقتی منتظریم و نگران، دلمان شور میزند و گاهی حتی بیدلیل دلمان شور میزند.
▫️من از دلشوره بدم میآید. وقتی که میآید، لحظهها را میشمارم که زودتر برود. دلشوره لذت زندگی را میبرد، تلخ میکند کام انسان را.
▪️ زیباییها برای آدمی که دلشوره دارد، جلوهای ندارند و روز و شب آدمی که دلشوره دارد، سیاه است.
▫️من وقتی که دلشوره میگیرم، در کنار همۀ دردهایش، درد دیگری آزارم میدهد: چرا در دوری تو دلشورهام نمیگیرد؟ تو چه کم داری از همۀ آنچه به دلشورهام میاندازد؟ چرا این قدر بدم؟! چرا هنوز هم از تو جز تو را میخواهم؟ اصلاً چرا از تو شرم نمیکنم؟
▪️دلشوره هر چه قدر سخت و تلخ باشد، برای تو که باشد از هر عسلی شیرینتر است. یعنی میرسد روزی که به تو بگویم: «عزیزم! دلم برایت شور میزند»؟
وقتت بخیر عزیزم!
ای همه هستم #امام_زمان ام
#حجاب چهره جان میشود غبار تنم
📌محسنعباسیولدی
💌#دلنوشته_مهدوی
اللهمعجللولیکالفرج
التماس دعا🤲
@shamimm313🌹
▪️اینکه راه جمکران از قم میگذرد برای آن است که همه، معلم مکتب انتظار را بشناسند؛
باید پای درس حضرت معصومه سلام الله علیها نشسته باشی تا بتوانی جمکرانی شوی.
گرچه پایان قصّه انتظار او وصال نبود،
اما تا دنیا دنیاست او آموزگار منتظران است.
🏴 سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد.
#شهادت_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه
@shamimm313🌹
✨❧🔆✧ ﷽
❣مهدے جان!
▫️آقا جانم!امروز دهم ربیع الثانی، سالروز غروب خورشید بانوی نور و کرامت، گوهر دریای امامت، تعبیر بلند تبعیت از ولایت است
▪️مولا جانم! امروز سالروز پر کشیدن، ریحانه باغ عصمت و طهارت، اسوه تقوا و عفت، گنجینه دانش و معرفت است
▫️آقا جانم !امروز سالروز پر پر شدن، بانویی از تبار طاها و نور و طور ، بانویی از جنس بهار، بانویی از سلاله حضرت زهرا سلام الله علیهاست
▪️ مولا جانم !امروز سالروز عروج خواهر غریب خراسان،عمه جانتان خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها ست
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف
▫️آقا جانم!عمه جانتان خانم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برای یاری #امام_زمان اش فقط به دعا اکتفا نکرد،هجرت کرد و رنج سفری بی بازگشت را به جان خرید و وارد میدان عمل شد
تا به ما بیاموزد: «انتظار یک عمل است؛ بی عملی نیست.»
شهادت#حضرت_معصومه سلام الله علیها تسلیت
💌#دلنوشته_مهدوی
#شهادت_حضرت_معصومه
اللهمعجللولیکالفرج
التماس دعا🤲
@shamimm313🌹
Misaq-Haftegi980919[02].mp3
16.23M
▪️اهل قم بودن، خیال تو راحت باشه
🎙حاج میثم مطیعی
🏴 ویژه #شهادت_حضرت_معصومه (سلام الله علیها)
#حضرت_معصومه
#کریمه_اهل_بیت
@shamimm313🌹
❇️دیدار یار...✨✨
قسمت دوم
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
قلبش لرزید. پاهایش سست شد. نمی دانست به کجا می رود. تنها یک روز فرصت داشت که از تصمیم خود برگردد. نفس هایش به شماره افتاده بود. زیر لب گفت: «چه کار بزرگی… .»
بلیت را در جیب خود فشرد. سرش را بلند کرد و به آسمان نگاهی انداخت. دانه های برف آرام روی او می نشستند و با گرمای وجودش آب می شدند. آدم ها بی تفاوت از کنارش می گذشتند. به صورت آن ها نگاه کرد. در میان آن چهره های سرد و بی روح، مردی جوان و خوش چهره، توجه او را جلب کرد. مرد به طرف او آمد و سلام کرد و گفت: «یولی! در سفرت به ایران ممکن است مشکلات بسیاری برایت پیش اید، ولی تو همه آنها را تحمل می کنی؛ این مشکلات تو را بزرگ می کنند. تو اینده روشنی داری.»
یولی به چهره مرد خیره شد و فکر کرد که او را کجا دیده، در دانشکده، در سفارت… .
مرد ادامه داد: «تو کوچک که بودی، همیشه دور از چشم پدر و مادرت به آسمان نگاه می کردی و دنبال سلطان آسمان ها می گشتی.»
ـ شما مرا از کجا می شناسید؟ شما این را از کجا می دانید؟ شما کی هستید؟!
ـ من برای نجات و هدایت انسان ها آمده ام تا آن ها گناه نکنند.
ـ شما چه کار بزرگی می کنید! لطفاً نشانی منزل تان را به من بدهید. دوست دارم شما را ببینم.
ـ نمی توانی؛ من همیشه و در همه جا به یاری ات خواهم آمد.
ـ در ایران چه اتفاقی برایم می افتد؟
ـ برایت مشکلاتی ایجاد می شود، ولی از مشکلات نترس و همه را تحمل کن. این مشکلات تو را به روشنایی می رسانند. مرد به راه افتاد. یولی دنبالش رفت. چند قدم بیش تر نرفته بود که مرد لابه لای جمعیت گم شد.
اولین روز درس بود. یولی وارد کلاس شد. پس از او دانش جویان، یکی یکی وارد شدند، با چهره ها و ملیت متفاوت. وارد که می شدند، سلام می کردند و کنار هم می نشستند. دو ماه از ورود او به ایران گذشته بود و او در این مدت اطلاعات بیش تری درباره دینش به دست آورده بود. پس از مدتی، استاد وارد کلاس شد. برگه حضور و غیاب دانش جویان را روی میز گذاشت. نام ها را خواند.
ـ سمیه!
یولی لبخندی زد و دستش را بلند کرد.
🌻اللهم ارنی الطلعه الرشیده🌻
#تشرف
@shamimm313🌹