#داستان_های_آموزنده واقعی
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را
میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی همهیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بندهی خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بههم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی
پس👈فتاح شد 👈قنبر غلام علیبن ابیطالب...
▫️یاعلی! تو که برای رسیدن جوانی کافر به آرزویش سر هدیه کردی ...
▫️یا علی! ما دوستداران تو مدتیاست گرفتار انواع بلاها و بیماریها و ...شدهایم ترا به حق همان غلامت قنبر دستهای ما را هم بگیر...
◾️هر چقدر از روایت لذت بردی، ارسال کن.
✴️ بر جمال پر نور مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام )صلوات...🍃🤝 🍃
یاعلی مدد🌹🌹🌹🌹❤️
التماس دعا...
خبرداشتید که نشر فضائل مولا امیرالمؤمنین علی ع کولاک میکنه! محشره!!
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرماید اگه فضائل علی علیه السلام رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک میشود.
حالا این فضیلت مولا علی ع را بخوانید و هم ارسال کنید تا در ثواب نشرش شریک باشید.
افتخار کنید که شیعه علی ع هستید.
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
@shamimmarefat5
از میرزا تقی خان امیرکبیر، خط شکن پسا ترکمان چای، تا سید ابراهیم رییسی، خط شکن پسا برجام
🔴نمی دانم چرا یک مرتبه چندین شباهت بین سید ابراهیم رئیسی با میرزا تقی خان امیرکبیر ذهنم را مشغول کرد و از این میان به مطلب مهم تری رسیدم :
شباهتی که این دو بزرگوار به لحاظ جایگاه اجتماعی داشتند این است که هر دو نفر از اقشار پایین جامعه بودند و توانستند در اثر لیاقت ذاتی رشد نمایند و در مدت تقریبی سه سال ریاست، کارهای زیربنایی عظیمی انجام دهند که از آن جمله می توان به عملیاتی نمودن اقتصاد ملی و بومی اشاره کرد که هردو به آن اعتقاد راسخ داشتند؛ هر دو از جنس مردم و مردم دوست بودند؛ هر دو تا پای جان بر سر عقیده و مرام خویش ایستادند؛ و در نهایت هر دو در جوار مولایشان، یکی در جوار امام حسین علیه السلام و دیگری در جوار امام رضا علیه السلام مأوا گرفت .
⭕️ اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود؛ بصیرت در تاریخ دیروز راز سیاست پنهان امروز را هم مکشوف خواهد کرد.
به نظر من آن چه بیش تر از هر چیز دیگری این دو قهرمان و شهید ملی را به هم نزدیک می کند، استقلال در برابر سیاست پلید خارجی است، و مهم تر از آن، پالایش سیاست و حاکمیت ایران از امواج فتنه و مکر اجنبی و جلوگیری از نفوذ آشکار و پنهان بیگانگان.
♨️ شهید میرزا تقی خان امیرکبیر درحالی سکان سیاست ایران عصر ناصری را به دست گرفت که ترکش های زهرآگین ترکمان چای تن ایران و ایرانی را رنجور و نحیف ساخته و او بود که این میراث شوم نفوذ و رخنه اجنبی را با تدبیر سیاستش چاره و درمان کرد.
⭕️اما در این طرف تاریخ، ابراهیم عزیز ما هم وارث عصر انحطاط برجام و برجامیان بود. تن و روح و جان و هویت ایرانیان نیز در این تحقیر، رنجور و سرگشته شده بود؛ این بار فرزند دیگری از ایران، در کسوت یک عالم دینی و منتسب به آل رسول الله، زخم های ناشی از سوء تدبیر دولت مردان نالایق سال های قبل از خودش را حکیمانه مرهم نهاد.
✍دکتر موسی نجفی
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
@shamimmarefat5
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا میزد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبیهای جد بی سرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظه آخر برش بود
@shamimmarefat5
@shamimmarefat5
🖤🖤🖤🖤🖤
1403/6/13
🌸سلام سه شنبه تون
💖عالی و بینظیر
🌸و پراز افکار مثبت
💖امروزتون شاد
🌸لحظه هاتون قشنگ
💖زندگیتون پربرکت
🌸عاقبتتون تابناک
💖دستاتون سرشاراز نعمت
🌸و روزگارتون پراز موفقیت باشه
@shamimmarefat5
💠 ریاست و اهلیت
🔹 پیامبر اکرم صلی الله و علیه واله و سلم:
هر کس ریاست و مسئولیتی را بپذیرد و بداند که اهلیت آن را ندارد، در قبر و قیامت جایگاه او پر از آتش خواهد شد.
✨ مَنْ تَوَلّي عَمَلا وَ هُوَيَعْلَمُ أنَّهُ لَيْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْيتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛
📚 أمالی طوسی/ج 2/ص 142
✍🏼 برای به عهده گرفتن یک مسئولیت، هم تخصص لازم است و هم تعهد.
اگر هر کدام از این دو نباشد، نتیجه عکس گرفته می شود.
@shamimmarefat5
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 فقط در پنج درصد از طلاقها، راهکاری جز طلاق نیست!
نود و پنج درصدشان چاره دارند.
#استوری | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۱۷ از مبحث اینکه گناه نیست
@shamimmarefat5
بنویسید به دیوار سکوت
عشـــــق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب ، حرف قشــنگ
حرف بد وســـــــوسه شیطان است.
و بدانید که فردا دیـــــــــر است
و اگر غصه بیاید امــــــروز
تا همیشه دلتان درگیر است.
پس بسازید رهـــی را که کنون
تا ابــــد سوی صــــــــداقت برود
و بکارید به هر خانه گلــی
که فقط بوی محبــــت بدهد