#داستان_آموزنده
📚سرگذشت واقعی وآموزنده تحت عنوان
#من_ازقعردوزخ_می_آیم...!
💕 قسمت دهم و آخر
او که اصلا فکرش را هم نمی کرد کیان چنین حیوانی باشد با ناباوری به حرف هایم گوش می داد. سایه که پیاده شد، من هم گوشه خلوتی پیدا کردم و گریستم.
آن حس غریب همچنان قلب و روحم را تسخیر کرده بود.
دلم آغوش گرم و مادر را می خواست. هیچ جایی همچون آغوش او نمی توانست پناهگاهم باشد.
ساعت از دو بامداد گذشته بود که به خانه رفتم. می دانستم مادر تا بازگشتن من بیدار می ماند. مرا با آن چشمان سرخ و بارانی که دید با نگرانی پرسید: «چی شده پسرم؟»
خودم را درآغوش مادر انداختم و سرم را روی سینه اش گذاشتم. دیگر نمی توانستم آن همه گناه و پلیدی را تاب بیاورم. هرآنچه در این سالها اتفاق افتاده بود را برایش گفتم. گفتم که پشیمانم و دنبال راه نجات می گردم. من حرف می زدم و از جفاهایی که در حق جوانهای مردم کرده بودم می گفتم وصدای ضربان قلب مادر را می شنیدم که هر لحظه تندتر از قبل می شد. اشک هایش روی صورتم می افتاد و آرام می گفت:
«کاش می ذاشتی من میمردم اما هیچ وقت دست به چنین کاری نمی زدی!» مادر حرفهایم را شنید و در حالیکه بدنش به وضوح می لرزید گفت:
«حق الناس به گردنته پسرم؛ اونم چه حق الناسی! هرچند باید تاوان سنگینی برای بخشوده شدن گناهات بدی اما هیچ وقت از رحمت خدا غافل نشو و بدون خداوند به اون بنده ش می نازه که از صمیم قلب توبه کنه و دیگه سمت گناه نره!»
و من آن شب صدای اذان صبح را که شنیدم، در آغوش مادر توبه کردم!
الان که سرگذشتم را از زندان برایتان می نویسم شش ماه از دوره محکومیت را گذارنده ام
فردای همان شب، تشکیلاتی که برایشان کار می کردم را لو دادم و همه مان توسط ماموران پلیس دستگیر شدیم.
باید بهترین سال های عمرم را در زندان بگذرانم و این همان تاوانی ست که مادر می گفت. مادر مرتب به ملاقاتم می آید.
خیلی شکسته و پیر شده اما با این وجود هر بار که می آید برایم آیه الکرسی می خواند و می گوید:
«از رحمت خدا ناامید نشو پسرم. حتم دارم عاقبت بخیر می شی چون از صمیم قلب توبه کردی!»
دلم برای روزهای با مادر بودن لک زده. هر روز و هر شب دعا می کنم تا وقتی از زندان بیرون می آیم قلب مهربانش از تپیدن بازنایستد. هیچ کس جز او نمی تواند به روح من آرامش بدهد. او همیشه می گوید:
«تو عاقبت بخیر میشی پسرم چون اون شب سایه رو نجات دادی و هم اینکه توبه کردی!» و من حتم دارم عاقبت بخیر خواهم شد چون دعای مادر پشتیبان من است؛ همان دعایی که مرا از قعر دوزخ نجات داد...
💕 پایان
ان شاالله از فردا داستان واقعی دیگری رو براتون ارسال میکنیم
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال👇
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
#هرروزیک_آیه
♻️إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا
✨أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا ﴿۱۵﴾
♻️بى گمان ما به سوى شما فرستاده اى كه
✨گواه بر شماست روانه كرديم همان گونه كه
♻️فرستاده اى به سوى فرعون فرستاديم (۱۵)
📚 سوره مبارکه المزمل
✍آیه ۱۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ضرب_المثل
✨پند لقمان حکیم
روزی لقمان به فرزند خود گفت:
💠《فرزند ارجمندم، دل خود را مقید به تحصیل رضای مردم مگردان، زیرا این موضوع از برای تو حاصل نمی شود، التفات به این کار نکن، بلکه خود را مشغول به کسب رضای خداوند گردان》
◽️برای اینکه این درس و پند ارزنده همیشه در نظر فرزندش بماند، درازگوش خود را حاضر کرد و گفت: فرزندم سوار شو تا به شهری برویم.
فرزند سوار شد و پدر پیاده به دنبال او روان گشت، مسافتی را که طی کردند، به جماعتی رسیدند، جماعت رو به پسر لقمان کرده و گفتند:
⭕️《ای پسر بی ادب! پدر تو پیاده و تو جوان و نیرومند سوار شده ای؟! آیا این احترام به پدر است؟》
فرزند پیاده شد و پدر سوار گشت،
مقداری راه پیمودند، به گروهی برخورد کردند، آنان پدر را مخاطب ساخته و گفتند:
⭕️《ای پیرمرد تن پرور! آیا فرزند داری چنین است؟ پسر جوان کم تجربه زحمت ندیده را پیاده به دنبال خود می دوانی و خود که کار آزموده ای، سوار می شوی؟آیا این است طریقه تربیت اولاد؟
لقمان پیاده شد، آن حیوان را به جلو انداختند و خود و فرزندش به دنبال آن پیاده رهسپار شدند، به جمعی رسیدند؛ آنان گفتند:
⭕️ شما مردم نادان و بی خردی هستید! که الاغ بدون بار در جلو شما می رود و خودتان پیاده می روید.
بار چهارم هر دو سوار شدند و قدری که راه رفتند به دریایی رسیدند که جلو آن را سد بسته بودند، جمعی در آنجا بودند، وقتی ایشان را به آن صورت دیدند گفتند:
⭕️ مگر خدا رحم در دل شما نیافریده؟ شما دو نفر بر یک حیوان زبان بسته سوار شده اید، مگر انصاف و مروت ندارید؟
در این هنگام لقمان به پسرش گفت:
⚪️ای فرزندم! حالا فهمیدی که هر اندازه به میل مردم رفتار کنی، باز نمی توانی رضایت آنان را به دست آوری؟ سپس اشاره به طرف دریا کرد و گفت:
✅《 #جلو_دریا_را_می_توان_بست، #اما_دهن_مردم_رانمی_توان_بست 》
و همین جمله ضرب المثل گردید.
@tafakornab
@shamimrezvan
#درسنامه
با پا برهنگان دوستی کن
چون کفشی ندارند
که در آن ریگی باشد.!
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اذکار_معجزه_آسا
#افزایش_محبت
🌸🍃هر كس اين اسم را زياد بخواند در بين مردم وخانواده اش محبوب شود
💝 يا حَليمُ يا ذَاالاَناةٌ
فَلا يُعادِلُهُ شَيءٌ مِن خَلقِهِ 💝
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خواص_سوره_های_قرآنی
#گشایش_بخت_دختران
✨بـرای گشـایش بخـت دختران
🍃سـوره مبارڪه #مـریم🍃
را بنویسـد و بشـوید و آب آن را
بر سر دختر بریزد ازدواج میکند.
📚خواص آیات ۱۰۴
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خواص_آیات_قرانی
#تقویت_حافظه
🌸✨ روزے ۳ بار وموقع خواب
قرائت آیتالکرسے
برای حافظہ مفید است✨
📚 روح و ریحان، ص ۸۲
ڪلیڪ ڪنید↩️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌙
شب داستان زندگی ماست
گاهی پرنور
گاهی کم نورمیشود
امابخاطر بسپار
هرآفتابی غروبی دارد
وهرغروبی طلوعی
"به امید طلوع آرزوهایتان"
"شبتان بخیر"
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁الهی به امیدتو
♥️هرروز را با یک بسم الله شروع کنیم.
ماتَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ
و هر کار خیری انجام دهیدخداوندمــی داند...
بقره/١٩٧
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃ای احمدیان به نام احمد صلوات
🌸هردم به هزار ساعت ازدم صلوات
🍃ازنورمحمدی دلم مسروراست
🌸پیوسته بگوتوبرمحمدصلوات
🍃اللهم صل علی محمدوآل محمد
وعجل فرجهم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh