#سلام_امام_زمانم
💚مهــدی جان #تسلیت
برای دعاهایمان دعـا ڪن
ڪه مبادا دعای ما برای شما
حڪایت نامه های کوفیان شود
برای ارباب حسین ع
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر از تو بشنویم جواب سلام خویش
بالای آفتاب نویسیم نام خویش
🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِللَّهِ الْحُسَیْن🌷
#اللهم_الرزقنا_زیاره_امام_حسین_ع❤️
#سلام_اربابم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تاسوعا ..
🥀آغاز عطشناک نهضت حسینی است
🖤و خط سرخ عاشورا
🥀باواژه های تاسوعا بہ حقیقت پیوست
🖤تاسوعای حسینی
🥀 تسلیت باد 🏴
🖤 #التماس_دعا🖤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث_روز👆 #واجبات_وباتقواترین
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه ٨ شهریور ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۵.٠٦
☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٣۴
🌝اذان ظهر: ١٣.٠۵
🌑غروب آفتاب: ١٩.٣٦
🌖اذان مغرب: ١٩.۵۴
🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢١
#انفجار_دفتر_نخست_وزیری_شهادت_رجایی_باهنر
#تاسوعای_حسینی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#هدف_قیام_سیدالشهدا☝️
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#پیام_سلامتی
🥤فواید مصرف آب قبل از صبحانه
👈🏻مبارزه با کبد چرب
👈🏻تضمین سلامت قلب
👈🏻افزایش سوخت و ساز بدن
👈🏻پیشگیری از پوسیدگی دندان
#یک_لیوان_آب
✅نیم ساعت قبل غذا=کمک به هضم
✅قبل حمام=کاهش فشارخون
✅قبل خواب=جلوگیری سکته قلبی
✅بین ورزش= کمک به کاهش وزن
✅1تا3 لیوان آب بین صبحانه تا ناهار= کاهش اشتها
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَّلسلامُ عَلَى الْحُسَیْن
وَعَلَى عَلِىِّ بْن الْحُسَیْن
ِسلام بر امام حسین(ع)
و بر برادر رشیدش
سلام دوستان خوبم
صبح شما بخیر
عزاداریتون قبول حق
الهی دلتون آرومه آروم باشه
و روزتون پر خیر و برکت
تقدیم به شما عزاداران حسینی
حاجت روا باشید ان شاءالله
#تاسوعای_حسینی_تسلیت🏴
امیدوارم در این روز تاسوعا حسینی
حاجت هاتون روا
درداتون درمون
مشکلاتتون حل
والهی همونی بشه
که دلتون میخواد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذڪر_درمانے
#جهت_رفع_گرفتاری
#بخت_گشایی
#خرید_خانه
#وسعت_در_رزق
یک_هفته_روزی_۱۰۰۰_مرتبه_این_اذکار_را_بخواند↡↡
#شنبه : 👈اللَّهُمَ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
#یکشنبه :👈 يَا رَبَ الْعَالَمِينَ
#دوشنبه : 👈یَا ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ
#سه_شنبه :👈 يَا قَاضِيَ الْحَاجَات
#چهارشنبه : 👈يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
#پنج_شنبه :👈 يَا حَيُ يَا قَيُّومُ
#جمعه : 👈لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُ الْمُبِينُ
💐✨این اذکار و این عمل برای #وصول به #روزی مجرب است
📚 منبع : ختوم و اذکار ص ۸۳
#باب_گشایش
#باب_وسعت_رزق_و_روزی
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#سوره_درمانی
🍂 محافظت از فرزندان با چهارقل
🔹روایات معتبری وجود دارد که تأثیر فراوان قرائت《 ذات القلائل یا چهارقل》سوره های:
🔸 ناس
🔸فلق
🔸کافرون
🔸توحید
🔹بر سلامتی فرزندان و حفظ آنها از آفات و بلیات دلالت دارد و تاکید می نماید که هر روز صبح این سوره های مبارکه تلاوت شوند تا فرزندان به سلامت باشند.
📚شناخت اسلام، آیةالله استرابادی،ص۳۳۷
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان "بی تو هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیستم ✍ بخش سوم
🌹سوری جون تو خونه تنها بود دستپاچه شده بود …
گفت نترس ، نترس , الان می برمت دکتر نترس مادر … بگو ببینم چی شدی؟ الان چطوری هستی ؟ الهی بمیرم …. الان صبر کن ……..
بیچاره نمی دونست چیکار کنه رفت و به شوهرش آقای حیدری زنگ زد و گفت : زود خودتو برسون حال رویا خیلی بده ببریمش بیمارستان ….
🍃وقتی آقای حیدری رسید منو سوری جون تو خیابون بودیم اون زیر بغل منو گرفته بود از سرو صدای ما مردم جمع شدن و سوری جون منو محکم گرفته بود زمین نخورم ……. لحظه به لحظه حالم بدتر می شد …..احساس کردم یک چیزی از گردنم داره میره پایین دستم زدم ولی چشمم سیاه بود و نتونستم ببینم …سوری جون گفت زخمش خونریزی کرده …. آقای حیدری پیاده شد و کمک کرد من سوار بشم تکیه دادم به صندلی ولی از درد به خودم می پیچیدم …. سر کوچه ی پرواز سمت چپ یک درمانگاه بود آقای حیدری از سوری جون پرسید برم اونجا …گفت نمی دونم والله حالا اون نزدیک تره برو ببینیم چی میشه …
تو دلم فریاد می زدم خدایا نه این کارو دیگه باهم نکن رحم کن بهم کورنشم خدایا نمی بینم حالا چیکار کنم؟ ….
که یک دفعه ماشین نگه داشت … و صدای مینا رو شنیدم ..
🌹الهی بمیرم چی شده ؟ آقای حیدری گفت بیا بالا معطل نکن خوب شد دیدیمت ….من شما رو بزارم درمونگاه برگردم بچه ها پشت در می مونن …..تو با مامانت باش تا من بیام …مینا رو صندلی جلو نشست ولی خودشو کش می داد به عقب و هی از من سئوال می کرد …بگو با خودت چیکار کردی ؟ من نباید میرفتم مدرسه دیدم حالت بده باید پیشت می موندم ….
🍃(اونا و حتی خودم فکر کردیم از ناراحتی این طوری شدم در حالیکه وقتی مسافت زیادی رو با بار سنگین رفته بودم بخیه ها از تو پاره شده بود و وقتی خوابیدم به طرفی که بخیه نداشت خونها توی سرم جمع شده بود و به مغز فشار آورده بود و سیستم بدنم رو مختل کرده بود ) …..دکتر تو درمونگاه منو معاینه کرد و گفت : فورا با آمبولانس ببرین بیمارستان ..اینجا کاری نمیشه کرد .
سوری جون و مینا اومدن تو آمبولانس آقای حیدری گفت شما برین من الان خودمو می رسونم ..
🌹تو آمبولانس دو تا آمپول به من زدن و با سرعت منو رسوندن بیمارستان ….دیگه جونی تو تنم نبود ولی گه گاهی چشمم می دید و دوباره سیاه می شد لحظات سخت و دردناکی رو سپری می کردم تا پذیرش گرفتیم و از سرم عکس انداختن یک ساعتی طول کشید بعد دکتر اومد و گفت : باید سریع عمل بشه تا لخته های خون رو از سرش در بیاریم و علت خونریزی رو بفهمیم …. شما مادرشی ؟ گفت نه برادرش تو راهه الان میرسه شما شروع کنین میاد …تا می خواستن منو ببرن اتاق عمل مینا به من گفت : ببخشید به عمه ات زنگ زدم اونام دارن میان …صبح عمه ات با یکی از پسراش اومده بودن مدرسه اونایی که من دیدم الان شهر رو بهم ریختن گناه داشتن خیلی به من التماس کردن اگر خبری دارم بگم دیگه وجدانم راضی نشد به نظرم تو اشتباه کردی …..
🍃گفتم چی رو اشتباه کردم اونا با بودن من تو اون خونه بیشتر ناراحت بودن خودم شنیدم که گفتن باید بره نمی خواستم سر بار باشم ….
چند تا پرستار اومدن تخت منو کشیدن دستم از تو دست مینا اومد بیرون و رفتم تو اتاق عمل ….. فورا یک امپول به من زدن و یک چیزی گذاشتن روی بینی من و دیگه چیزی نفهمیدم……
🌹وقتی بهوش اومدم اولین چیزی که به یادم اومد چشمم بود آهسته بازش کردم …. خدارو شکر می دیدم و انگار این بهترین هدیه برای من بود … با خودم گفتم بقیه اش مهم نیست هر چی می خواد بشه بشه …….
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیستم ✍ بخش چهارم
🍃سرم سنگین بود و نمی دونستم تکون بخورم آهسته به اطرافم نگاه کردم ، توی یک اتاق بزرگ با دستگاهای مختلف و چندین مریض که همه به دستگاه وصل بودن کس دیگه ای تو اتاق نبود …
🌹چند لحظه بعد یک پرستار اومد ازم پرسید کی بهوش اومدی ؟ رویا درسته ؟ حالت تهوع داری ؟ ببین نباید داشته باشی نمی تونی استفراغ کنی برات خوب نیست ما آمپول زدیم اگر بازم داری بگو جلو گیری کنیم …گفتم یک کم ولی اونطوری نیست که بخوام بالا بیارم … پرسید درد داری ؟
گفتم سرم سنگینه …
🍃گفت : اون که طبیعیه چهار ساعت زیر عمل بودی سرت به کجا خورده بود ؟ اینقدر خرابه؟ لح شده خیلی صدمه دیده بودی گفتم خوردم زمین سرم به تیزی خورد….درجه رو بر داشت و نگاه کرد و گفت : تب هم داری دکتر قدغن کرده کسی رو ببینی هیجان برات بده …الان بیست نفر بیرون وایسادن تا تو بهوش بیای چقدر هوا خواه داری ..
🌹پرسیدم کی من ؟ واقعا ؟بیست نفر؟ ….سرم رو چک کرد و گفت تو فقط بخواب حرف نزن و به هیچی فکر نکن گفتم تو رو خدا فقط چند دقیقه مینا دوستم رو ببینم … گفت :نه ؛ نه امکان نداره …. تو الان بی حالی چطوری می خوای باهاش حرف بزنی هیچ کس به هیچ عنوان …. گفتم خیالم ناراحته اگر اونو ببینم با خیال راحت می خوابم قول میدم چند یک دقیقه تو رو خدا دلم آروم میگیره … یک فکری کرد و گفت :گفتی کی ؟ گفتم مینا دوستم ….پرسید مامانت رو نمی خوای ، خیلی گریه می کنه ؟ گفتم نه …. سری تکون داد و رفت ….
🍃به محض اینکه پرستار رفت خوابم برد و یک دفعه دیدم مینا دستمو گرفته و صدام می زنه …
بهش گفتم چشمم می بینه فکر کردم کور شدم …. خدا رو شکر دیگه هیچی از این دنیا نمی خوام فقط ببینم مینا ، دیگه هیچی برام مهم نیست … باور کن……….. چشمهای مینا پر از اشک بود ..گفت : آره قربونت برم بعد دستمو بوسید عزیزم هیچی مهم نیست سلامتی از همه مهم تره ….
🌹پرسیدم کی اون بیرونه؟ …گفت بگو کی نیست … همه اونجان هادی و زنش …عمه ات با دوتا پسراش آقای خبیری و خانمش مامانم بابام …. ولی عمه ات داره دق می کنه خیلی گریه کرد اون پسر بزرگش هم گریه می کرد ولی کوچیکه به خودش می پیجید الان پرستار گفت به هوش اومدی یک کم حال همه بهتر شد مردیم و زنده شدیم …
🍃ببینم می دونستی تورج تو رو دوست داره گفتم نه اون ایرجه …گفت نه خیر ببین کی بهت گفتم تورج هم تو رو دوست داره و خیلی هم زیاد بعدا نگی نگفتی ….
گفتم نه اون خیلی مهربونه مثل برادر منو دوست داره .. گفت: فقط یک چیز دیگه بگم هادی و ایرج دست به یقه شدن عمه تم دست و روی اعظم رو جلوی همه شست و گذاشت کنار ؛؛رفته بیرون نشسته ..
🌹بعدا برات تعریف می کنم دارن صدام می زنن می بینمت… فدات بشم … بخواب ….
گفتم به هادی و زنش بگو نمی خوام هیچ کدوم رو ببینم همه ی این بلاها رو اونا به سرم آوردن اگر حقمو می دادن یا الان تو خونه ی خودمون زندگی می کردم … هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد…..
🍃با شیطنت گفت : ولی خوب شد ایرج ارزش شو داره براش سختی بکشی من بودم صد برابر شو تحمل می کردم دیوونه بهتر شد وگرنه ایرج رو نمی دیدی.
#ناهید_گلکار
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث_روز
💎حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام:
والله اِن قَطعتموا یَمینی انی احامی ابداً عَن دینی
📚بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۶۱
◼️ ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و یاران ایشان تسلیت باد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh