○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیست و هشتم ✍ بخش سوم
🌹کمرم درد گرفته بود و پاهام از حس رفته بود تا همین دیروز که نمی دونستم نتیجه رو دادن عین خیالم نبود ، یک دفعه این همه دل شوره به جونم افتاده بود که از اختیارم خارج بود و یقین داشتم که بی دلیل اینطوری نشدم ……….
کمی کنار در وایسادم ولی دیگه نمی تونستم خودمو نگه دارم رفتم کنار خیابون و زیر سایه ی یک درخت تکیه دادم به یک ماشین ولی کمرم درد می کرد و پاهام سست شده بود ….. همون جا کنار جوی آب نشستم رو زمین و شروع کردم به گریه کردن ………
🌹هر کس که رد می شد یک چیزی به من می گفت ، یکی دلداریم می داد ، یکی می گفت: این چه کاریه خوب حالا سال دیگه منم قبول نشدم .
یکی دیگه می گفت: چقدر تو ضعیفی ای بابا ؛؛این دخترا چقدر لوسن الان زن و بچه ات گشنه موندن ، این بد بخت رو نگاه کن قبول نشده …
نزدیک سه ربع ساعت طول کشید تا اونا برگشتن واین زمان طولانی برای من انگار یکسال شد … تو این مدت به من چی گذشت خدا می دونه… از دور ایرج رو دیدم آشفته بود مینا هم ناراحت بود …. دیگه مطمئن شدم …. ایرج داشت دنبال من می گشت وقتی منو ندیده بود پریشون شده بود از جام بلند شدم تا اون منو ببینه …….
مینا زودتر دید و ایرج رو صدا کرد و اومدن طرف من……..
ایرج با خوشحالی گفت : سلام خانم دکتر و پرید و منو بغل کرد …..
🌹گفتم راست میگی همین طور که منو به سینه اش فشار می داد . گفت : بله عزیزم قبول شدی تموم شد اینم مدرکش قبول شدی ….. قبول شدی …. حالا گریه ی خوشحالی امونم نمی داد ….. بعد اومدم مینا رو با خوشحالی بغل کنم یک دفعه دیدم چقدر صورتش بهم ریخته … موندم چی بگم …
پرسیدم قبول نشدی ؟ نه ؟ هیچی ؟ سرشو به علامت نه تکون داد …. چقدر بد شد من خود خواهانه فقط به خودم فکر کرده بودم …ولی اون خیلی از من شجاع تر بود چون گفت عیب نداره من خودم می دونستم خراب کردم سال دیگه قبول می شم اشکالی نداره تو خودتو ناراحت نکن …… من که دیگه تمام دردهام به قرار اومده بود اونو بغل کردم و بوسیدم ……. با هم رفتیم سوار ما شین شدیم ….
🌹مینا زیاد ناراحت نبود شاید خودشو آماده کرده بود ولی من خیلی خوشحال بودم و نمی تونستم اینو پنهون کنم ….. گفتم : این که میگن به دلم افتاده و دلشوره دارم و خواب دیدم همه دورغ بود و فکر کنم از ترس قبول نشدن این طوری شدم ……. ایرجم خیلی خوشحال بود انکار داشت پشت فرمون می رقصید اول رفتیم مینا رو رسوندیم … بعد از ایرج خواهش کردم تا بانک منو ببره پول بگیرم…….. و رفتیم خونه تا خبر خوش رو به عمه و حمیرا بدیم سر راه ایرج شیرینی خرید …
از در که رفتیم تو اون شروع کرد به بوق زدن مثل اینکه داشت عروس می برد هر دو از خوشحالی رو پا بند نبودیم با صدای بوق همه اومدن بیرون و یک مرتبه …. تورج رو دیدم که داره به استقبال ما میاد با سر و صدایی که ایرج راه انداخته بود همه فهمیده بودن که قبول شدم …. دیدن تورج تو اون شرایط خیلی خوب بود همه براش دلتنگ بودن و با اومدنش شادی ما رو بیشتر کرد …. وقتی ما نزدیک شدیم تورج با صدای بوق شروع کرد به رقصیدن … عمه اشک تو چشمش نشسته بود و حمیرا هم جلوی پله منتظر بود اول اونو بغل کردم و همدیگر رو بوسیدیم و بعد عمه ، هی منو به سینه اش فشار میداد و قربون صدقه می رفت تورج گفت میشه باهات دست بدم …… ایرج نفهمید چجوری از ماشین پیاده بشه دو برادر چنان همدیگر رو بغل کرده بودن انگار سالهاس از هم دور بودن …….
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث
💚پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم
❤️خداوند را با تمام دلتان
دوست بدارید
📕کنزالعمال ۴۴۱۴۷
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️
💚پیامبر مهربانی
❤️اگر کسی به شما محبتی کرد
شما هم محبت او را جبران کنید
و اگر نتوانستید لااقل از او تشکر نمایید
این تشکر شما پاداش او خواهد بود
📗تحف العقول ، ص ۴۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#احکام_شرعی
‼️سرمایه گذاری صدقات برای فقرا
🔷 س 3318: آیا #صدقه ای را که برای فقرا جمع آوری شده است، می توان در محلی #سرمایه_گذاری کرد و اصل و سود آن را برای فقرا مصرف کرد؟
✅ج: جایز نیست، مگر اینکه با #اجازه_اهداء_کننده باشد.
#انفاق_و_صدقه #سرمایه_گذاری_صدقه #تصرف_در_صدقه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#هررویک_آیه
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
✨سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا
✨فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾
✨به نام خداوند رحمتگر مهربان
✨آنچه در آسمانها و در زمين است
✨تسبيح گوى خداى هستند و
✨اوست شكست ناپذير سنجيده كار (۱)
📚سوره مبارکه الحشر
✍آیه ۱
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#درسنامه
💕 از حکیمی پرسیدند :
که چرا گوش دادنت از سخن گفتنت
بیشتر است؟
گفت:
چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم، می شنوم.
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی،
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی،
از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند،
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آیه_درمانے
📝 دعایی قرآنی برای جلوگیری از #طلاق زن و شوهر (تبدیل طلاق به #آشتی) :
✨مرحوم شیخ بهایی (ره) دستور العمل زیر را برای جلوگیری از جدا شدن زن و شوهر مجرب دانسته و توصیه کرده است :👇👇
✨زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ✨(۱۴آل عمران)
🍃هفت بار ، آیه چهاردهم از سوره مبارکه آل عمران را بخواند و بر نمک بدمد و آن نمک را در غذایی که زن و شوهر از آن میخورند بریزد. ان شاء الله آشتی خواهند نمود.
┅┄🍃┄┄❤️┄┄🍃┄┅
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹تقدیم به همه شهدا و مدافعان راه سلامت🌹
✅با رعایت پروتکل های بهداشتی باری را از دوش مدافعان سلامت برداریم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#همسرانه #هردوبدانیم
✍️هرگز زندگی را بر اساس منت گذاشتن پایه ریزی نکنید؛ اینکار باعث میشود همسرتان از شما دوری کند.
جهیزیههای خود یا امکاناتی که برای خانواده فراهم آوردهاید را هرگز به شکل منت به همسر خود تحمیل نکنید و فراموش نکنید زندگی زوجین یعنی دیگه ما هرچی داریم به هر دو تعلق داره، پس نگوییم: «این ماله منه، این مال تو!»
💥همیشه سازش کنید و از تحت فشار قرار دادن همسر خودداری کنید.
💕💕💕
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#تربیت_فرزند
✅نصیحت کودک را به صورت مستقیم انجام ندهید نه تنها تاثیر گذار نخواهد بود بلکه باعث شکاف در ارتباط با کودک خواهد شد.
گاهی با عروسکهای انگشتی و
از طریق آنها #کودک را نصیحت کنید.
🤰🤱👩👧👦
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#داستانک
پادشاهي ديدکه خدمتکاري بسيار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسيد. خدمتکار گفت : قربان همسر و فرزندي دارم و غذايي براي خوردن و لباسي براي پوشيدن و بدين سبب من راضي و شادم.
پادشاه موضوع را به وزير گفت . وزير هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نيست بدان جهت شاد است ،
پادشاه پرسيد گروه ۹۹ ديگر چيست؟ وزير گفت : قربان يک کيسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وي قرار دهيد ، و چنين هم شد .
خدمتکار وقتي به خانه برگشت با ديدن کيسه وسکه ها بسيار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟؟
و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نيست، همه جا را زير و رو کرد ولي اثري از يک سکه نبود ، او ناراحت شد و تصميم گرفت از فردا بيشتر کار کند تا يک سکه طلاي ديگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب کار ميکرد،و ديگر خوشحال نبود.
وزير هم که با پادشاه او را زير نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضاي اين گرو کسانيند که زياد دارند اما راضي نيستند.
خوشبختي در سه جمله است:
تجربه از ديروز ، استفاده از امروز، اميد به فردا...
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي را تباه ميکنيم:
حسرت ديروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا.
♡• •♡
@tafakornab
@shamimrezvan
#پیام_سلامتی
🌱خوراک لوبیا سبز قاتل سلول های سرطان سینه است [ لوبیا سبز بهترین جایگزین برای گوشت قرمز از نظر جذب آهن است ]
برای تمام خانومهایی که سلامتشان برایتان مهم است بفرستید !👌🏻
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
ﻭﻗﺘﯽ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻗﻠﺒﺖ
سـﺎﺯ آﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺍ بزند
ﻓﺮﮐﺎﻧﺴﺶ ﺗﺎ ﺍﺟﺎﺑﺖ آن می رود
《 #گذشته_هایت_راببخش 》
زیراآنها همچون کفشهای کودکیت
نه تنها برایت کوچکند
بلکه تو را
ازبرداشتن گامهای بزرگ بازمیدارند🌸
♡• •♡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh