eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
24.9هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
18.1هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻مال عظیم و خیر فراوان🌻 🚩 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ.ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ.لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ. 👈حضرت صادق عليه السلام مى فرمايند: هر کس اين سوره را هنگام خوابيدن بخواند، از عذاب قبر حفظ خواهد شد 👈 و هر کسی این سوره را در روز دوشنبه یا چهارشنبه ۴۰ مرتبه بخواند مال عظیم یا خیری بزرگ به او می رسد که در ذهن وتصورات او نمی گنجد 📖 عدّة الداعى / 297 @shamimrezvan ღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "‌‌ "بر اساس داستان واقعی و نهم ✍ بخش پنجم 🌺ساعت اول با دکتر جمالی کلاس داشتم …. بعد از کلاس به من گفت : خانم سرمدی شما بمونین باهاتون کار دارم …. شهره ازم پرسید منم بمونم ؟ گفتم نه لازم نیست تو برو … دکتر به من گفت: من اینو باید به تو بگم…..تا بدونی به این سادگی نیست …. اولا باید مادر یا پدرشون بیاد و در جریان قرار بگیره این طوری من دستم بسته اس …..دوما بیماری حمیرا خانم الان تنها ترس از تجاور نیست اون یک بیماری جدی دیگه هم داره و اون توهمی هست که تو این سالها پیدا کرده … من بین حرفاش ضد و نغیض زیاد دیدم اون درست و غلط رو با هم قاطی می کنه …. اینو شما باید بدونی که معالجه ی اون یک کم طولانیه …. شما تا حالا متوجه نشدین که چیزی بگه که تصور خودش بوده ؟ 🌺گفتم : چرا خوب ما به حساب اینکه حالش بد شده میذاشتیم …. گفت : اونی که شما گفتین با این مریضی فرق داره …. یادتون نره اول باید مادر و پدرشو در جریان بزارین و بعد هم خیلی تقویتش بکنین نیروی بدنی تو این بیماری خیلی اثر داره ……. حرف منو و دکتر یک کم طول کشید …می دونستم که ایرج منتظرم با اینکه نگفته بود مطمئن بودم ….. تمام راه رو دویدم وقتی دم در رسیدم ایرج رو دیدم که داشت با شهره حرف می زد… شهره پشتش به من بود … با اشاره گفتم موهاشو بکِشم ؟ خندید و سرشو تکون داد …. 🌺منم تا رسیدم بهش موهاشو گرفتم تو دستمو کشیدم پایین تا اونجا که ممکن بود …یک دفعه از جا پرید و داد زد آخ ..آخ …چیکار می کنی ؟ گفتم : مگه ما دوست نیستیم خوب شوخی کردم …. و رفتم سوار ماشین شدم و اونو که حیرون اون وسط وایستاده بود بدون خداحافظی ترک کردم …. ایرج هم سوار شد و بلند بلند خندید ریسه می رفت …. نمی تونست از شدت خنده …. حرف بزنه هی می خواست بگه باز می خندید و ریسه می رفت …. می گفت باورم نمیشد این کار و بکنی …. گفتم اینو بدون من هر کاری رو که میگم می کنم ….. 🌺گفت : اون استادِ خوش تیپ باهات تنهایی چیکار داشت … چشمامو گرد کردم و با تعجب گفتم واقعا ؟ شهره اینو گفت ؟ (و خندم گرفت …)خیلی احمقه … کدوم خوش تیپ من یکی میشناسم اونم کنارمه دکتر جمالی برای یک پروژه می خواست حرف بزنه باید گروه گروه بشیم می خواست سر پرست یک گروه من باشم …..ایرج با شک گفت : این که تنهایی لازم نبود ….گفتم ایرج تو رو خدا ، به من اعتماد داری؟ … من کاری نمی کنم که بر خلاف میل تو باشه …. گفت : تا ابد ؟ گفتم : تا ابد حتی اون دنیا ….. پرسید اون دنیا چی ؟ گفتم : بر خلاف میل تو رفتار نمی کنم ….. گفت : نه اینو نگو؛؛ تو تا الان به من نگفتی منو دوست داری اینو بگو …… گفتم: پر رو خجالت بکش داری منو وادار می کنی احساساتی بشم ؟ خودت می دونی بعدا که زنت شدم بهت میگم ….. 🌺گفت : بعدا که زنم شدی چی بهم میگی ؟…با اعتراض گفتم : ایرج ؟ اصلا فکر نمی کردم تو این جوری باشی ..یک کارایی می کنی که اصلا بهت نمیاد تو خیلی سنگین و با وقاری خودتو نگه دار … گفت : آخه میشه آدم اینقدر عاشق باشه و با وقار هم باشه … من اصلا خودمو فراموش کردم یک وقتا یادم میره خودمم هستم همش تو فکر اینم ببینم تو چی می خوای؟ کجا میری؟ ..کی میای؟ چی می خوری ؟ چی فکر می کنی ؟…… خندم گرفت و گفتم: پس بگو خسته شدی از دستم ؟… گفت: نه به خدا قسم شیرین ترین لحظات عمرم رو می گذرونم… رویا باور کن نمی دونم چیکار کرده بودم که پاداشم تو شدی ؟ من که از خوشحالی و عشق اون داغ شده بودم با خجالت گفتم : منم همین طور مثل توام ……. 🌺گفت : داشپورت رو باز کن …..( باز کردم یک بسته توش بود بر داشتم ) فردا عیده می خوام همین امشب با هم نامزد کنیم فعلا من و تو بدونیم … ولی طول نمی کشه ……درشو باز کردم دو تا حلقه توش بود تو خیابون پهلوی زیر سایه یک درخت نگه داشت ….حلقه رو ازم گرفت … بعد آهسته نگاه عاشقانه ای به من کرد و دست منو گرفت و خودش اونو کرد تو انگشتم و گفت : ما الان بهم قول میدیم که تو هر شرایطی کنار هم بمونیم و هرگز باعث ناراحتی و آزار هم نشیم تا آخر عمر …قول میدی؟ 🌺حلقه ی اونو برداشتم و کردم توی انگشتش و گفتم : قول میدم تو هر شرایطی باهات بمونم تا آخر عمرم …… بعد دست منو گرفت و محکم فشار داد و زیر لب گفت : خیلی دوستت دارم رویا ……. من دستمو کشیدم و از خجالت برگشتم طرف پنجره و گفتم بریم خونه عمه منتظر میشه …. گفت : مامان نگران نمیشه چون با هم رفتیم حلقه خریدیم خانم ……انگار خدا دنیا رو به من داده بود … از این که بدون خبر عمه این کارو می کردم وجدانم ناراحت بود. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش اول 🌺ایرج گفت : حالا از این حلقه خوشت اومد ؟ این فقط برای اینه که بدونم دیگه تو زن منی …. انشالله با هم میریم و حلقه می خریم ….. گفتم برای من فرق نمی کنه اینو که دوست دارم ولی هر چی بود دوست داشتم چون تو بهم دادی …… گفت : تو رو خدا تو دانشگاه دستت کن تا همه بدونن که نامزد داری ….. گفتم معلومه که میگم به همه میگم خوبه ؟ نزدیک خونه حلقه ها رو در آوردیم و رفتیم تو عمه منتظر بود ، تا چشمش به من افتاد منو بغل کرد و به سینه فشار داد و آهسته در گوشم گفت مبارک باشه انشالله برات مراسم رسمی می گیرم بزار ببینیم چی میشه ؟ 🌺ایرج عجله داشت حالا بین خودمون بمونه ….. گفتم نمی دونی عمه برام چیکار کردی ازت ممنونم که برام مادری می کنین ….. یکی زد تو پشتمو گفت برو ببینم دختر؛ حرف زیادی نزن …… گفتم حمیرا کو ؟ گفت : داره اتاقشو مرتب می کنه … با عجله قبل از اینکه ایرج بیاد تو … رفتم بالا …. چند دقیقه بعد صدای ایرج رو شنیدم که داشت با تلفن حرف می زد …. از حرفاش فهمیدم که تورج داره میاد … می خواستم این بار اونقدر عادی باهاش رفتار کنم که دیگه متوجه بشه هیچ امیدی نیست….. 🌺منتظر بودم تا ببینم ایرج کی میاد بالا ، شاید احمقانه به نظر بیاد ولی دلم می خواست بازم ببینمش هر چند که تازه ازش جدا شده بودم…… ولی باز صدای زنگ تلفن اومد ایرج دوباره گوشی رو برداشت… با کسی خوش و بش می کرد و می گفت : خوب معلومه دیگه یادی از ما نمی کنین ..چرا تشریف نمیارین خونه ی ما…….. نه خواهش می کنم چه زحمتی ؟ شما بهترین دوست رویا هستین … دلم فرو ریخت و فکر کردم داره با شهره حرف می زنه از اتاق پریدم بیرون که دیدم ایرج داره اصرار می کنه ؛؛که بیا اینجا رویا خوشحال میشه ما هم همینطور … فهمیدم که میناست ….. ایرج منو دید و گفت : رویا جان گوشی رو بردار مینا خانمه … 🌺عمه گفت بگو بیاد شام پیش ما …رفتم تو اتاق و گوشی رو برداشتم و بالافاصله گفتم : مینا برام حلقه خرید تو رو خدا بیا می خوام باهات حرف بزنم …. گفت: راست میگی تو رو خدا چقدر خوشحال شدم خوب برام تعریف کن ببینم چطوری بهت داد ؟ گفتم : پشت تلفن نمیشه بیا اینجا … تو رو خدا بیا ….. گفت : ولی من اونجا رو بلد نیستم …. گفتم اسماعیل رو می فرستم دنبالت شب پیش من بمون به مامانت هم بگو ،، اگر می خوای من بهش بگم و ازش اجازه بگیرم …گفت نه دیگه لازم نیست خودم به مامان میگم ….حالا تا ببینم اگر معذب نبودم می مونم آخه من تا حالا اونجا نیومدم الانم می ترسم بیام ….باور کن از عمه ات می ترسم. 🌺گفتم واقعا ؟ اون که خیلی مهربونه …بیا تو رو خدا باید باهات حرف بزنم ……نمی دونی چقدر خوشحالم … رفتم پایین و به ایرج گفتم اسماعیل کاری نداره بره مینا رو بیاره … گفت : اسماعیل رفته دنبال بابا من خودم میرم … گفتم ای وای نه تو رو خدا زنگ می زنم میگم خودش بیاد تو روزه ای باید بخوابی …. گفت: خانم لوسم نکن از الان ، توقع من زود میره بالا …. نگران نباش باید برم دنبال تورج مینا رو هم میارم بهش بگو حاضر باشه اول میرم دنبال اون …… وقتی می خواست بره به من گفت : توام بیا با هم بریم گفتم عمه گناه داره؛ می خوام افطاری درست کنم …. گفت: خوب منم گناه دارم ……. گفتم : شما برو من منتظرتم …. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💎 #‏امام_موسی_کاظم_علیه_السلام : می‌فرمایند: خیر برسان و سخن نیک بگو و سست راى و فرمان‏بر هر کس مباش... 📚 (الاختصاص صفحه 343) ➿〰➿〰➿〰➿〰 🔅 : 🔸 صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ . 🔹« برخوردار از نعمت، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد .» 📚 الكافي : ج ٤ ص ١١ ح ٥ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 💎 : 🔺سه چیزاست که بنده رابه رضوان خدامی رساند؛ 🔹زیادی استغفار، 🔸نرم خویی 🔹وصدقه بسیاردادن 📔مسندالامام الجواد ص131 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 🔅 : 🔸 مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ . 🔹 هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نيز تمامت طاعت خود را برايش فرآهم آور . 📚 تحف العقول، ص483 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
‼️نماز خواندن روی فرش نجس 🔷س 5416: اگر قسمتی از شود و ما نمی دانیم کدام قسمت است، خواندن روی این فرش صحیح است؟ ✅ج: اشکال ندارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ✨يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ ✨وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۱۲﴾ ✨كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست ✨براى هر كس كه بخواهد روزى را گشاده ✨يا تنگ مى‏ گرداند اوست كه ✨بر هر چيزى داناست (۱۲) 📚سوره مبارکه الشورى ✍آیه ۱۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸✨هر ڪس《سوره یس》را در شب یا روز تلاوت ڪند خداوند شب و روز او را آسان گرداند و اموراتش راحت بگذرد✨ 📚 بحارالانوار ۲۹۱/۹۲ 🍃ختم سوره مبارکہ تکویر🍃 🌸✨امام صادق ع ؛ بہ جهت خلاصے از بلیات و گرفتارے ها ۲۱ بار خوانده شود✨ 📚 تفسیر زواره ۸ @shamimrezvan ღگشا👆👆 🍃°🌹🍃°🌹🍃°🌹
هدایت شده از خانواده بهشتی
💞این طبیعیست که زن و مرد دغدغه های متفاوتی داشته باشند. 💞زنان دنیایی فانتزی تر، تجملی تر و کودکانه تر 💞و مردان دغدغه هایی اساسی تر، پیچیده تر و خشن تر! 💞شاید همین تفاوت هاست که باعث می شود شما جذب همسرتان شوید ولی باید به یاد داشته باشید که همیشه دغدغه های همسرتان را نیز در نظر بگیرید. ❌وقتی در ذهن و فکرتان از دنیای هم دور بشوید، کم کم قلب هایتان نیز هم از هم فاصله می‌گیرد . [•↷♡ #ʝσɨŋ↓ @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👨‍ کودک نباید بیاموزد که با لجبازی وتندخویی می‌تواند هر چه را که بخواهد بدست آورد. بلکه باید یاد بگیرد که خواسته‌های خود را بصورت آرام ومسالمت‌آمیز ابراز کند. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ حکمت خداوند⇩ ✍حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند ! 💥خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) 💎پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود 📚ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض شوري : ۲۷ ‎‌‌‌‎ ‌‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab @shamimrezvan
☕️چاى را با کشمش بخورید 🍇اين انتي اكسيدان قوي شما را از پوکى استخوان در امان نگه داشته، حافظه را تقویت ، استرس را کاهش، سستی بدن را رفع، دهان را خوشبو و گرفتگی عضلانی را بهبود میبخشد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ ﺣﺘﯽﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍﻧﺪﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh