eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.3هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
18.1هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 : 🔸 لا تَستَکثِرُوا کَثیرَ الخَیرِ، وَ لا تَستَقِلّوا قَلیلَ الذُّنوبِ، فَاِنَّ قَلیلَ الذُّنُوبِ یَجتَمِعُ حَتّی یَکُونَ کَثیرًا؛ 🔹 کار نیک بسیار را زیاد مشمارید، و گناهان کم را هم اندک به حساب نیاورید؛ چرا که گناهان اندک جمع می شوند، تا آن که گناه بزرگ و بسیار می گردند. 📚 الامالی، ص۱۵۷ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . 🔹« نخستين گام در خداپرستى، شناخت اوست ..» . التوحيد : ص ٣٤ ح ٢ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 من أطاعَ هَواهُ أعطى عَدُوَّهُ مُناهُ. 🔹 آن كه از هوسش پيروى كند ، آرزوى دشمنش را برآورد. 📚 اعلام الدین، ص۹۰۳ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 «مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ .» 🔹 «هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نيز تمامت توانایی خود را برايش فرآهم آور .» 📚 تحف العقول ، ص ۴۸۳
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش دوم 🌸دکتر منو معاینه کرد و با شک به من نگاه کرد و گفت : تو خودت به چیزی شک نداری ؟ گفتم: گفتم مثلا به چی؟؟ پرسید حامله نیستی ؟ گفتم : نه آقای دکتر من قرص می خورم …گفت هر شب می خوری ؟ گفتم بله ….. بازم شکم منو معاینه کرد و رفت و نشست و یک آزمایش نوشت و گفت شما بلند نشین میگم بیان همین جا ازتون خون بگیرن این طوری خیالمون راحت تره …. 🌸عمه پرسید چیزی شده آقای دکتر ؟ گفت : نه خبر خوبیه فکر می کنم ایشون نزدیک چهار ماهه بارداره بچه داره تکون می خوره … تعجب می کنم چطور نفهمیدید …… منو عمه شوکه شدیم گفتم ولی آقای دکتر من قرص می خورم چطور ممکنه ؟… .گفت پیش میاد ، شاید یک وقت پس و پیش خوردین یا …. به هر حال شما حامله اید من یقین دارم چیز دیگه ای نیست ، فکر نمی کنم ….. حالا آزمایش نشون میده اگر نباشین باید برین بیمارستان …… 🌸ایرج بیرون بود و عمه بالای سرم ….نمی دونستم الان چیکار کنم خوشحال باشم یا ناراحت … یک بچه بطور ناگهانی اومد تو زندگی من در حالیکه اصلا آمادگی نداشتم و حتی فکرشو هم نمی کردم ….ولی می دونستم ایرج خیلی خوشحال میشه ….آهسته دستمو گذاشتم روی شکمم و تازه متوجه شدم که کاملا برجسته شده و خودم بچه رو احساس کردم … دلم لرزید ای خدا یعنی این واقعا یک بچه اس که توی شکم منه …. بچه ی منه؟؟ 🌸عمه که از خوشحالی رفت ایرج رو خبر کنه….. یک حسی خیلی عجیب ، یک شوق لذت بخش تو دلم افتاد و فکر کردم هیچ چیز و هیچ کس مهم تر از این کوچولو نیست… این کوچولو که مال منه از خونِ منه …. ایرج و عمه از راه رسیدن ……مرد گنده مثل بچه ها گریه می کرد بدون ملاحظه منو بغل کرد و بوسید …. و گفت : رویا باورم نمیشه … یعنی امکان داره؟ اشتباه نکرده باشه؟ …آزمایش بدیم … 🌸گفتم منتظر جوابش هستیم ؟ هنوز معلوم نیست صبر کن ….. ایرج و عمه داشتن تلاش می کردن که منو راضی کنن ، ایرج می گفت به خدا خودم مراقبش هستم …. گفتم عزیزم اگر قهر بودی چی میشه ؟ گفت نه دیگه چشم قول میدم دیگه هیچ وقت قهر نمی کنم اصلا غلط کردم ، لطفا خوشحال باش ….. عمه گفت : نگران نباش براش پرستار می گیریم اصلا به عروس مرضیه میگیم بیاد و بهت کمک کنه …… ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
⬆️ ⭕️ وظیفه کسی که چند سال مرجع تقلید نداشته چیست؟ ☑️سوال حکم کسی که حق الناس بر گردنش هست چیست؟ ــــــــــــــــــــــ ✅پاسخ اگر صاحبان آنها را می شناسید باید مال یا بدهی خود را به آنها اداء کنید و اگر نمی شناسید یا دسترسی ندارید با اجازه مرجع تقلید تان یا نماینده ایشان، از طرف صاحبش صدقه بدهید. ⬅️ ❃به مابپیوندید☝️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم✍ بخش سوم 🌸من اونا رو نگاه می کردم هر دو اونقدر خوشحال بودن که احتیاجی به رضایت من نداشتن … بالاخره جواب آزمایش اومد ….دکتر اونو نگاه کرد و به ایرج گفت: شما بابا شدی !!!! تبریک میگم ولی حتما باید برای چک کردن برین پیش دکتر زنان ….. 🌸ایرج و عمه داشتن از خوشحالی بالا و پایین می پریدن ولی من سعی کردم خودم رو کنترل کنم نمی خواستم به این زودی ایرج رو ببخشم ….. وقتی تو ماشین نشستیم عمه گفت : خیلی خوشحالم عمه جون نگران هیچی نباش اخمتو باز کن … حالا وقت خوشحالیه خدا رو شکر کن عمه جون ، خودم کمکت می کنم …(رو کرد به ایرج )خوب امروز سر چی بحث می کردین که گفتی تو اذیتش کردی؟ …….. من جواب دادم سر بچه دیدم خیلی دلش می خواد ، کارای خوبی هم کرده من یک دفعه یک چهار ماهه براش آوردم …. 🌸ایرج ذوق زده گفت : تو رو خدا چهار ماهشه … الهی من فدات بشم ….. گفتم ولی ایرج جان مامانش همون زن خطا کار بی ملاحظه اس یادته …. عمه گفت کی اینو گفته ایرج ؟باور نمی کنم آره ایرج تو گفتی ؟ … اون که نمی تونست جلوی خندشو بگیره گفت : شوخی می کنه من هرگز اینو نگفتم و نخواهم گفت …………… 🌸وقتی رسیدیم عمو منتطر بود اون دیده بود که ما رفتیم دکتر نگران شده بود عمه خودشو از ماشین انداخت بیرون و دوید و مژده رو به اون داد …… شاید بگم تا اون روز من عمو رو به این خوشحالی ندیده بودم چیزی نمونده بود که برقصه و ایرج اولین کاری که کرد به حمیرا زنگ زد ….. اون که خیلی دل تنگ ما بود از خوشحالی گریه می کرد شادی اونا رو می دیدم و از اینکه باعث این شادی شدم رضایت خاطری بهم دست داد ….. 🌸ایرج زود برای من آبمیوه گرفت و لوسم می کرد حتی عمو هم زیادی از حد بهم محبت می کرد…….. که تورج از راه رسید ایرج خودش اول از همه رفت جلو و گفت تورج خان عمو شدی … 🌸چنان این بچه خوشحال شد و اشک توی چشمش جمع شد که من پاکی وجودش رو احساس کردم ….. طفلک به من گفت رویا تو باعث شادی و روشنی این خونه شدی …… 🌸من به جای اینکه جواب محبت اونو بدم سرم رو پایین انداختم و اشک توی چشمم جمع شد …. فردا با عمه رفتم دکتر …و اونم گفت که چهار ماهت تموم شده و داری میری تو پنج ماه و تاریخ به دنیا اومدن بچه رو اواخرا اردیبهشت تعین کرد …. باور کردنی نبود ..خیلی زود بچه دار شده بودم ….. وقتی رسیدیم خونه دیدم ایرج یک کیک گذاشته و جشن گرفته و برای منم یک گردنبد خیلی زیبا خریده بود …. شب که تنها شدیم ….ایرج اومد حرفی بزنه .. گفتم: صبر کن اول من یک کم باید با شما صحبت کنم لطفا گوش کن …. 🌸گفت: بگو عزیزم گوشم با توست ……نشستم روی تخت گفتم :ایرج جان تو این بار سومت بود که این تهمت رو به من می زدی و به خلوص من شک می کردی …ولی خواهشا دفعه ی آخر باشه لطفا……. بار اول گفتم حق با توس من اشتباه کردم …. بار دوم گفتم سوءتفاهم شده بود گناهی نداری ، این بار هیچ دلیلی براش پیدا نمی کنم تو هم منو می شناسی و هم تورج رو چطور به خودت اجازه میدی که همچین حرفی بزنی … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي ✨وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا ﴿۲۰﴾ ✨بگو من تنها پروردگار خود را ✨مى‏ خوانم و كسى را با او ✨شريك نمى‏ گردانم (۲۰) 📚سوره مبارکه الجن ✍آیه ۲۰
🍃🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 یکی از صالحان دعا می‌کرد : « پروردگارا ، در روزی ام برکت ده » کسی پرسید : چرا نمی‌گویی روزی ام ده ؟ گفت : روزی را خداوند برای همگان ضمانت کرده است . اما من برکت را در رزق طلب می‌کنم . چیزی است که خدا به هر کس بخواهد می‌دهد ( نه به همگان ) . اگر در مال بیاید ، زیادش می‌کند . اگر در فرزند بیاید ، صالحش می‌کند . اگر در جسم بیاید ، قوی و سالمش می‌کند . و اگر در قلب بیاید ، خوشبختش می‌کند . 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺
🔹امیرالمومنین امام على ع 🔸شتاب درکاری پیش ازتوانایی 🔹یافتن برآن وسُستی ودرنگ 🔸بعدازبه دست آوردن فرصت 🔹نشانه نابخردی است 📚حکمت363
👈 💙✍️هر که همسایه مخالف و بدجنسی داشته باشد و یا بخواهد حاکم ظالمی را برکنار کند روز جمعه اسم " الرؤف " را پس از نمازهایش ۲۰۰ مرتبه بدون سخن گفتن باغیر بر چیز شیرینی بخواند و بدمد سپس در کوزه انداخته آن شخص مورد نظر از آن آب بیاشامد مقصود حاصل می شود 📚 گل های ارغوان ۴۹/۱ ♦️♦️♦️ 🌹ختم بجهت ایمنی از شر دشمن و دزد و همسایه بد و ... 🌺👌هر کس از شر دشمن و دزد و همسایه و همراه بد و زوجه و زوج ناسازگار و بلاهای سفر و قرض و دَین و از شر حیوانات درنده بترسد، باید که از روز پنجشنبه تا چهارشنبه هفته دیگر روزه بگیرد و در این ایام روزی هفتاد و هفت (77) بار بگوید : 🍀«حَسبِی اللهُ الحَسیبُ» 🍀 البته در این ایام باید شب و روز این ذکر را بگوید انشاء الله تعالی از جملۀ علت ها نجات یابد. 📚 منبع: رهنمای گرفتاران، ص242 ♦️♦️♦️👆👆👆 رهــــایی از شر هـــمسایه بــــد ○°مردی شکایت کرد به امام حسن علیه السلام از همسایه بد که اذیت می کند . امام علیه السلام به او گفت چون نماز مغرب و عشاء را خواندی دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن بگو :👇 □°يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ‏ يَا عَزِيزُ أَذْلَلْتَ بِعِزَّتِكَ جَمِيعَ مَا خَلَقْتَ اكْفِنِي شَرَّ فُلَانٍ بِمَا شِئْتَ ○°و به جای فلان نام همسایه را می بری 📚بحارالانوار ج 84 ص 103
هدایت شده از خانواده بهشتی
♥️ 🔹هرگز نباید مسائل و خود را بدون اطلاع و توافق همسرمان با خانواده‌های خود در میان بگذاریم ، زیرا : 👈بعد از مدتی با همسرمان آشتی می‌کنیم اما خانواده‌ها همچنان تصور می‌کنند زندگی ما پر از و است و ممکن است دچار ناراحتی و دلتنگی شوند. و براساس اطلاعات معمولا ناقص، شروع به دادن راه کارها و راه‌حل‌های اشتباه ‌کنند. ضمن اینکه ممکن است نظرشون نسبت به همسر ما عوض شود👊 •┈••✾🍃💞🍃✾••┈• @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
💮🔆💮 🔔 پس از کسب موفقیت به فرزندتان پاداش دهید و تشویق اش کنید. فعالیت های او را کنترل کنید و با طرح سوالات گوناگون سعی کنید از اتفاقاتی برایش افتاده آگاه شوید. اگر چنین نکنید، مشکلات نمایان می شوند. ❤️🔅❤️ @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
به نام خدا ❤️❤️ مرگ ثروتمند فقیر🍁🍁 یکی از بزرگترین ثروتمندان یهودی در انگلستان زندگی می کرد. او "رود تچلد" نام داشت. بخاطر ثروت زیادش گاهی وقت ها به دولت انگلستان هم قرض می داد!!! گاو صندوقی داشت به اندازه یک اتاق و بخش عمده ای از آن مملو بود از پول، طلا و اسناد املاکش. روزی جهت انجام کاری به درون گاو صندوقش رفت و به اشتباه در اتاق قفل شد. فریاد کشید اما کسی صدایش را نشنید. چون قصربزرگی داشت ویکی از عادت هایش هم این بود که بیشتر وقت ها به مدت چند روز خارج از کشور بود، وقتی کسی اورا ندید همه فکر کردند او در سفر است. چون جز خودش هیچکس حق نزدیک شدن به گاوصندوق او را نداشت، کسی سراغ گاو صندوق نرفت و همه خدمتکارانش قصر را ترک کرده و از طریق جستجو در بیرون قصر به دنبال او بودند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که او باز هم بی خبر به خارج از کشور رفته است و از جستجو دست کشیدند. او همچنان فریاد می زد و گریه می کرد تا جایی که از پادر آمد. دستش را زخمی کرد و روی دیوار نوشت: ثروتمندترین انسان در دنیا از گرسنگی و تشنگی می میرد. کسی مرگش را نفهمید تا اینکه بعد از چند هفته بی خبری از او، پلیس موفق به کشف جسد او در گاو صندوقش شد. ثروت نعمت بزرگی است اما همه چیز نیست. گاهی اوقات انسان در کنار انبوهی از پول و ثروت همه چیزش را از دست می دهد و از دست پول هم کاری بر نمی آید.   
زبانت معمـار است ... وحرفهایت، خشت خام ... مبادا کج بچینی! دیوارسخن، ! که فــرو خواهــد ریخــت ، بنـای "شخصیتت....