فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صبحم_به_نام_اربابم_حسین_ع
#یاحسیــنبــنعلـیآقــاســلام
عالم، به عشقِ
روی تو بیدار می شود
هر روز،
عاشقـانِ تو بسیـارمی شود
وقتی،سـلام می دَهَمت،درنگاهِ من
تصویرِ کربلای تو،تکرار می شود
🌹 الْسَلٰامُعَلَیْکَیٰاابٰاعَبْدالّلهالْحُسَین🌹
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 #صفت_خدایی
🌷 حاج محمداسماعیل دولابی(ره)
🔹" #عفو و #غفران، انسان را خیلی بزرگ می کند. اگر همسرت بوده، پدرت بوده، خواهر و برادرت بوده اند و اذیت کرده اند، گذشت کن.
🔹 این صفت خدایی است. خداوند صاحب عفو و گذشت را خیلی دوست دارد، چون صفت خدایی است."
📕 کتاب طوبای محبت۱، ص ۵۳
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🌸 #ذکرروزیکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
#پیام_سلامتی
✅انواع آجیل منبع خوبی از چربیها و کالریهای سالم است،
اما خوردن آنها به عنوان میان وعده شبانه گزینه مناسبی نیست،
زیرا این موضوع باعث میشود که خواب راحتی نداشته باشید.
آجیلها را در وعده صبحانه و یا به عنوان میان وعدههای غذایی مصرف کنید،
این کار میتواند باعث بهبود سلامت قلب، نرمال شدن میزان کلسترول خون، کاهش وزن و زیبایی پوست و مو شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از درگاه خداوند منان
🍀براتون آرزو میکنم
🌸بهترین روز
🍀بهترین سرنوشت
🌸بهترین دنیا
🍀بهترین آخرت
🌸بهترین دوست
🍀بهترین زندگی...
🌸را داشته باشید
🍀یکشنبه تون زیبا 🌸
#دعا_درمانی ختمی قوی جهت #کار_گشایی
از روز یکشنبه تا ده روز و روزی صد مرتبه بخوانید :
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
💫📿 یا مُفَتِحَ الاَبواب یا مُقَلِب َالقُلوبِ والابصار
✨یا دَلیلَ مُتَحَیٍّرین وَ یا غیاثَ المثتَغیثین
💫 تَوَکَلتُ عَلَیکَ یا رَّب، اِقضِ حاجَتی وَاکفِ مُهِمی
✨وَ لا حولَ وَ لا قُوةَ اِلا بِااللهِ العَلی ِالعَظیمِ
💫و صَّلَی اللهُ عَلی مُحَمَدٍ وً آلِهِ اَجمَعین✨📿
#سوره_درمانی #آثار_برکات_سوره_توبه :
🔰1. در امان ماندن از آتش سوزی
💎نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: هرکس این سوره را بنویسد آتش به منزل او نمی رسد و تا وقتی که این نوشته با اوست، آتش به او نزدیک نمی شود.
🔰2. در امان ماندن از شر حیوان درنده
هر کس از حیوانات وحشی و درنده می ترسد آیه 128 - 129 سوره توبه را بخواند از ناحیه آن به حیوانات به او ضرری نمی رسد.
🔰3. دفع وسوسه و دلشوره
به جهت رفع وسوسه و دلشوره و گمان بد آیه 129 سوره توبه را بخواند و با خود همراه کند.
⇜۞سوره مبارکه↯توبه ۞⇝
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و چهارم ✍ بخش دوم
🌸علیرضا خان فقط سرشو تکون داد ؛ عمه هم دست علیرضا خان رو گرفت و گفت تو که همیشه مواظب بچه ها بودی چرا گذاشتی اینطوری بشه من ایرج رو از تو می خوام علیرضا ، بهت گفته باشم ….. اگر بلایی سرش بیاد تو رو نمی بخشم ….
بریم رویا ببینم ایرج کجاس چرا ما اینجا وایستادیم بریم …..
🌸گفتم : عمه جون شما اینجا بشینین تا من صداتون کنم الان تو اتاق عمله با دست زد تو صورت خودش و گفت : یا امام رضا اینقدر حالش بده که تو اتاق عمله ؟
گفتم: نه عمه جون چیزیش نیست خوب صدمه دیده دیگه باید ، صبر کنین یک کم طول میکشه شما مراقب عمو باشین من خودم خبرتون می کنم پشت در اتاق عمل خبری نیست …….
🌸عمه جون دخترا که نفهمیدن ؟ هان ؟
گفت : به خدا نمی دونم…والله نمی دونم من که تو حال خودم بودم ، اصلا از اونا یادم نیست الان مینا و سوری پیش اونان آقای حیدری هم اومده نمی دونم کجا رفت؟…..
تورج کو آقای حیدری ؟ ……..
🌸گفتم من میرم ببینم از ایرج خبری شده شما رو صدا می کنم …..
گفت : ببین رویا جان زود یک خبر بده دارم میمیرم مادر ……..
دیگه نمی تونستم ، پیش اونا بمونم رفتم که از ایرج خبر بگیرم تورج دنبالم اومد و تو راهرو ازم پرسید .: رویا به من راست بگو ایرج در چه حالیه ؟
🌸گفتم : هیچی نگو …..هیچی ….
اشک تو چشمش جمع شد و پرسید : خیلی بده؟ ….
گفتم : فقط خدا باید کمکمون بکنه آره اگر دکتر صالح بتونه نجاتش بده یک معجزه انجام داده …….
چیکار کنم تورج دارم ایرجم رو از دست میدم … بهم بگو چیکار کنم …… ای خدا کمک کن …….
🌸وقتی پشت در اتاق عمل رسیدیم یک ساعت بود که عمل شروع شده بود ولی هنوز در اتاق بسته بود و کسی رو راه نمی دادن مخصوصا منو …. از نسرین خواستم یک خبر بگیره …..
اون رفت و برگشت و گفت چیزی نفهمیدم خودت که دکتر صالح رو میشناسی حرف نمی زنه ولی هنوز مشغوله … پس امیدوار باش …..
🌸تورج همین طور راه می رفت و به خودش می پیچید ….
چند بار ازم سئوال کرد ولی دید که اصلا حال حرف زدن ندارم جسته و گریخته یک چیزایی گفتم ولی توان نداشتم بیشتر حرف بزنم …. اونم ساکت شده بود …. آقای حیدری هم اومده بود پیش ما ، و تورج رو دلداری می داد نسرین چند تا چایی برای ما آورد و از تورج خواست یک طوری اونو به خورد من بده ……ولی من تا از سلامتی ایرج مطمئن نمی شدم نمی تونستم کاری بکنم چه برسه به خوردن …….
🌸ساعت پنج عمل شروع شده بود و حالا ساعت هفت و نیم بود ولی هنوز اون در لعنتی باز نمیشد و خبری بیرون نمیومد ……
ولی یک کم امیدوارم بودم که ایرج هنوز زنده اس که دارن عملش می کنن با اومدن عمه پیش ما کارِ من سخت شده بود اینکه اونو باید دلداری می دادم و امیدوارش می کردم ….. و از شدت ناراحتی منو سئوال پیچ می کرد.
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و چهارم✍ بخش سوم
🌸چشمم به ساعت بود نزدیک هشت شد ….
همین طور به ساعت نگاه می کردم …..از هشت پنج دقیقه گذشت …. که در باز شد و دکتر صالح اومد بیرون من بلند شدم و وایستادم جلوش …
می دونستم که اون همیشه در مورد مریض حقیقت رو میگه ….
منو نگاه کرد و گفت : مثلا تو دست پرورده ی منی؟ ازت بیشتر انتظار داشتم …
یعنی چی خودتو می بازی مریض که نباید برای تو فرق کنه من جای تو بودم خودم دست بکار میشدم …
شاید یک روز آدم مجبور باشه بچه شو عمل کنه … اونوقت این طوری که تو خودتو باختی فکر نکنم بتونی یک جراح خوب بشی …….
گفتم دکتر حال ایرج رو بگین لطفا …..
🌸سرشو تکون داد و گفت چی می خواستی بشه عملش کردم خوب میشه,,,, همه ی خون ها رو پاک سازی کردم جلوی خونریزی رو گرفتم و الانم حالش خوبه یک ساعت دیگه می برنش تو بخش حالا بگو می تونی ازش مراقبت کنی یا عشق و عاشقی کار دستت داده ؟
یک نفس صدا دار از گلوم در اومد می دونستم که اون چیکار کرده ، دستشو گرفتم و بوسیدم و جلوش تعظیم کردم ….
🌸گفتم به من نگو دکتر که عمل ساده ای بود …… خونسرد گفت : نه که نبود معلومه داشت میمرد شوهرت ولی راه نجات داشت و خدا کمک کرد ….
وقتی عمل تموم شد خودمم باورم نمیشد که کار به این تمیزی انجام داده باشم …..
گفتم اگر یک روز بتونم مثل شما بشم به خودم افتخار می کنم ……
🌸گفت : میشی دیر نمیشه …. خوب من خیلی خسته ام میرم خونه دیگه بقیه اش با تو ……
تورج و عمه هم ازش تشکر کردن و اون رفت …… و من رفتم پیش ایرج ….می دونستم که خدا اونو دوباره به من داده …..
کنارش که رسیدم دستشو گرفتم و گذاشتم روی لبهام و خدا رو هزار بار شکر کردم ….ترتیبشو دادم که یک اتاق خوب برای اون و عمو آماده کنن و اول عمو رو بردیم و جابجا کردیم …. تا ایرج به بخش منتقل بشه ….
عمو حالش خوب نبود و به سختی نفس می کشید …..
🌸حالا که از جانب ایرج کمی خیالم راحت شده بود ، خودم عمو رو معاینه کردم اینکه نمی تونست نفس بکشه برام عجیب بود وقتی گوشی رو روی قلبش گذاشتم متوجه شدم منظم نیست …..
با عجله دستور دادم دستگاه نوار قلب رو بیارن …. و خودم ازش نوار گرفتم …باورم نمیشد اون سکته کرده بود … و هر لحظه داشت حالش بدتر می شد ….
فورا اونو به سی سی یو منتقل کردیم قبل از اینکه ایرج رو ببینه ، کارای لازم رو انجام دادم ….. وقتی اونو معاینه می کردم
🌸متوجه شدم داره بعضی از اعضای بدنش از کار میفته از جمله اعصاب فک و دستش و اون چون یک پدر بودو نگران بچه اش هیچی نگفته بود تا از سلامتی ایرج خاطرش جمع بشه شاید هم اونقدر برای بچه اش نگران بود که اصلا نمی فهمید چی به سرش اومده و این فاجعه ای بود برای اون که همیشه با گردن افراشته و سر بلند راه می رفت ، و برای ما غمی بزرگ؛؛؛و اگر این آسیب دیدگی زیاد باشه از این به بعد فقط باید خدا بهش رحم کنه ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○