#صبح_است و باز دلم
میل زیارت دارد ...
ارباب خوبم سلام ...
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
❤️صبحتون متبرک به نام
#امام_حسین (علیه السلام)❤️
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ادامه درس 👆 🔷🔻🔷🔻🔷 🔻🔷🔻🔷 🔷🔻🔷 🔻🔷 🔷 #تفسیر_سوره_نور #لطفا_توجه_بفرمایید 👇👇👇 🔷برای جمع آوری و نوشتن م
ادامه درس 👆
🦋🔹🦋🔹🦋
🔹🦋🔹🦋
🦋🔹🦋
🔹🦋
🦋
#تفسیر_سوره_نور
#لطفا_توجه_بفرمایید
👇👇👇
🦋برای #جمع آوری و نوشتن
مطالب و #درس ها
وقت گذاشته می شود
درس #چهاردهم
🦋خداوند در آیه ۱۰_ در #پی این
حکم
می فرماید :
(وَلَولا فَضل ُاللهِ عَلَیکُم....)
اگر #فضل ورحمت خدا و
اینکه او #توبه پذیر وحکیم است در میان
نبود بسیاری از #مردم هلاک می شدند
و
یا گرفتار مجازات می گردیدند
🦋خداوند در این حکم،
از یک طرف #مرد را مجبور به
سکوت نمی کند که
از #خوف حد قذف (که هشتاد تازیانه است اگر دروغ بگوید وشاهد نداشته باشد)
مشاهده خود را شکایت نکند
و
از سوی دیگر #زن را هم به #مجرد
اتهام در معرض مجازات حد زنای #محصنه( محصنه یعنی زنی که همسر دارد ) قرار نمی دهد
وبه او #حق دفاع از خود می دهد
و
در صورت ثابت نشدن موضوع، حکم به #جدایی آنها می دهد
🦋سوال : 👇
در صورت برابر بودن #قسم ها
تکلیف چیست؟
این برنامه در #فقه اسلامی
به نام #لعان است
اما اگر #هر دو اجرای قسم کردند ،
طبعا نه #زنا ثابت می شود
ونه حکم قذف جاری می گردد
در این صورت چهار حکم قطعی
برای این دو همسر
جاری می شود
1⃣ بدون نیاز به #صیغه طلاق
فورا از هم جدا می شوند
2⃣انها برای #ابد به همدیگر
حرام می شوند وامکان بازگشت
به #ازدواج مجدد
منتفی می گردد
3⃣حد قذف از مرد و
حد زنا از زن #ساقط می شود
4⃣#فرزندی که در این ماجرا
به وجود آمده #نسبتش از مرد منتفی
است
اما نسبتش با #زن محفوظ است
🦋بنابراین آنها از هم ارث نمی برند
و
#نفقه او از مرد ساقط می شود
ولی آن زن #مادر شرعی کودک
است
#تفصیل این احکام در کتب فقهی
است
( ادامه دارد 👆)
🔺 با ما همراه باشید 👆
#خانواده
🌹 #زندگی_با_کرونا
زن و شوهر با بالا بردن و
افزایش #فضیلتی به نام #مدارا در خود میتوانند خود را از
این وضعیت احتمالی نجات دهند.
# مدارا، توافق بر سر تفاوت ها
است 👌
و
زمانی نقش خود را ایفا می کند
که زوجین در حال سپری کردن مرحله پرتنش و سختی از زندگی
مشترکشان باشند.
🍃 مدارا داشتن ظرفیت درک کردن
و #احترام گذاشتن به عقاید
همسر و همچنین تحمل کردن
سختی ها و رنج ها در زندگی مشترک و نیز عاملی است
که به طور پیوسته زندگی
مشترک همسران را تحت تاثیر
قرار می دهد.
🍃 مهارتی که میتواند در
هنگامه شیوع #کرونا بگو و مگو و
بازار اختلافات را کاهش
و بر غنای زندگی زن و شوهر بیفزاید.
🍃همسر خود را مجبور به
تغییر نکنید.
#قرنطیه و در خانه ماندن
ممکن است شما را وادار کند
سعی کنید
به هنگام ظهور اختلاف سلیقه
در امور زندگی مشترک،
همسر خود را مجبور به تغییر کنید.
🍃 اگر همسری نتواند
با تفاوت های همسر خود #مدارا کند
و به اجبار درصدد تغییر ویژه گی های شخصیتی تغییر ناپذیر وی باشد،
وی #پژمرده خواهد شد
و
روح آرامش از زندگی تهی
خواهد شد.
برای #آگاهی همسران گرامی
این روایت
🌹پیامبر رحمت #حضرت محمد(ص)،
خطاب به زوجین
را تقدیم میکنم: 👇
"#توانایی یکدیگر را در نظر
بگیرید و از تحمیل کارها
به یکدیگر اجتناب کنید."
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حدیث_روز☝️#رفتارنیک_بازنان
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 27 آذر ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:38
☀️طلوع آفتاب: 07:08
🌝اذان ظهر: 12:01
🌑غروب آفتاب: 16:53
🌖اذان مغرب: 17:13
🌓نیمه شب شرعی: 23:16
لااله الا الله الملک الحق المبین...
ذکر روز پنجشنبـــه...صدمرتبه...
🌸 #ذکرروزپنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
#پیام_سلامتے
🔴رژیم غذایی ضد سرماخوردگی
✅ انواع مرکبات
✅ فلفل دلمه ای
✅ سیب زمینی
✅سبزیجات برگ سبز
✅شلغم
✅ تخم مرغ
✅ ادویهها
✅سوپ مرغ
✅ماهی
✅سیر و پیاز
👇👇🏿👇
🔻مادرم انارها را دانه میکرد
تا در طولانی ترین شب سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را برای ما رقم بزند
من اما آرزو میکردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد...
🔺#به_یادهمه_ی_مادران_وپدران_آسمانی
چه آنهایی که هستند
و چه آنهایی که سفر کردند❣️
قبل ازاینکه دیرشه قدرشون روبدونیم❤
🌹شادی روح پدرو مادران وعزیزانی که ازبین ما رفتن وجاشون خالیه😭 فاتحه وصلوات🌹
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا یعنی:🍉
یادمان باشد زندگی
آنقدرکوتاه است که یک دقیقه
بیشتر باهم بودن راباید
جشن گرفت🎉🎊
با آرزوی بهترینها یلدا پیشاپیش مبارک 🍉 🍃
#آخرین_پنجشنبه_پاییز_درکنارعزیزانتون_خوش_بگذره
#یلدای_امسال_رامجازی_برگزارکنید❣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#نمازحاجت_روزپنجشنبه به توصیه #آیتالله_بهجت
🔆آیتالله بهجت اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکرد و میگفت: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهای برای او میرسید».
🍂شیوه خواندن نماز از کتاب جمالالاسبوع سیدبنطاووس
🔹چهار رکعت (دو نماز دورکعتی)
۱- در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید
۲- در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید
۳- در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید
۴- در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید
۵- بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید
۶- و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند
۷- و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند.
✨ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود میشود؛
نزول باران را بخواهد بهیقین باران نازل میشود؛
همانا هیچچیز مانع میان او و خداوند نیست؛
خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند.✨
📚برگرفته از کتاب بهجت الدعا، صفحات ٣٨٠ـ٣٨١
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکر_درمانے
#رفع_غم_و_ناراحتی
#حفاظت_از_ترس
🌸✨ هرکس ۷ هفته هر روز
از پنجشنبه ۷۰ بار بگوید
حَسبيَ اللهُ الحَسيب
خدا مطالب در نظرش را کفایت
کند و او را از آنچه میترسد
حفظ نماید✨
📚 معراج الذاکرین ۹۶
ڪلیڪ ڪنید↩️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش دوم
🌸احساس عجیبی داشتم من از اون اتاق یک آدم دیگه بیرون اومده بودم …
حالا می تونستم کاری رو که انجامش برام خیلی دور بود به راحتی انجام بدم …..
دلم می خواست نظر دکتر صالح رو هم بدونم انگار به تشویق و تحسین اون نیاز داشتم ولی پرستار گفت که دکتر همون موقع که شما رفتین اتاق عمل ، رفت …..
🌸یک کم راضی بودم چون احساس کردم حتما به من اعتماد کرده ؛؛ و اونقدر خیالش از بابت من راحت بوده که بدون سر کشی اینجا رو ترک کرده …….
تا ساعت دوازده مشغول بودم …زخمیهای سر پایی و بیمارهای خودم رو رسیدگی کردم …… بعد تلفن کردم خونه که بگم اسماعیل بیاد دنبالم عمه گفت ایرج جلوی در بیمارستان وایستاده منتظرته ……
کارو تحویل دادم به نسرین و با عجله رفتم دم در ایرج روی یک نیمکت نشسته بود منو از دور دید بلند شد و اومد جلو …..
🌸دستمو گرفت مثل اینکه متوجه شده بود دارم از حال میرم … و حالا که محبتش گُل کرده بود حرف های قشنگی هم می زد …
بمیرم الهی از دیشب تا حالا داری کار می کنی …. خوب شد زود اومدم نگرانت بودم عزیزم …. و من می دونستم که اگر موقع دیگه ای بود باید با قهر و غضب اون مواجه می شدم ….
سوار شدیم اون برای من یک لیوان بزرگ آبمیوه توی ماشین آماده کرده بود که با میل تا ته سر کشیدم ….
🌸بعد گفتم : دستت درد نکنه ایرج جان ولی یک کاری نکن من لوس بشم …
گفت : نه من می خوام که تو همیشه لوس من بمونی ……
گفتم : آخه یک مشکلی هست …تو منو می بری … بالای بالا ؛؛ بعد که من خوب اوج گرفتم از اون بالا یک مرتبه پرتم می کنی پایین هر چی این مسافت کمتر باشه من کمتر صدمه می ببینم …… محبت های تو برای من توقع ایجاد می کنه و وقتی نیستی … اونقدر این توقع خلاء بوجود میاره که زندگی کردن برام سخت میشه …
گفت : (فدات بشم قول……………) و من چیزی نشنیدم و دیگه نمی دونم چی شد،، هنوز راه نیفتاده بود که خوابم برد ……
🌸چند روز بود که درست نخوابیده بودم و استرس و ناراحتی های خودم از یک طرف… چیزایی که توی بیمارستان دیده بودم ؛؛از طرف دیگه خسته ام کرده بود و خواب که نه بیهوش شدم ….
حتی وقتی رسیده بودیم خونه من بیدار نشدم و ایرج منو بغل کرده بود و تا تختم برده بود و من همون طور با لباس تا ساعت ده شب خوابیدم …….
🌸اون موقع انگار یکی منو تکون داد بیدار شدم کسی دور و ورم نبود بلند شدم رفتم بیرون سر پله ها که رسیدم دیدم تورج و ایرج با مینا و عمه نشستن و صحبت می کنن منو ندیدن …. برگشتم رفتم تو اتاق بچه ها خواب بودن …. پس بی سر و صدا وضو گرفتم و نماز خوندم و دوباره خوابیدم ….
باز خوابیدم و تا صبح چیزی نفهمیدم…….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش سوم
🌸ساعت شش بیدار شدم ….کیف بچه ها رو چک کردم اونا بیدار کردم و صبحانه دادم و حاضرشون کردم…..
بعد ایرج رو صدا کردم و گفتم : عزیزم من دارم میرم بچه ها رو به سرویس برسون ….دستشو دراز کرد و گفت بیا …. رفتم جلو بوسیدمش و با عجله از همه زودتر از خونه بیرون اومدم و خودمو رسوندم بیمارستان ….
🌸از اون روز به بعد ما همیشه بخشی رو برای مجروحان جنگ داشتیم و هر روز به تعداد اونا اضافه می شد تا جایی که گاهی تخت های بخش های دیگه هم اشغال می شد ….
تورج حالا دو روز,, و یا سه روز میرفت…و تو این مدت ازش خبری نبود و همین باعث شده بود من نسبت به همه ی اون مجروحان یک حس غریب داشته باشم ، هر کدوم از اونا رو می دیدم یاد خانواده هاشون میفتادم و رنج می بردم و این رابطه ی عاطفی که من تو ذهنم با اونا بر قرار می کردم باعث می شد…
🌸تا اونجایی که توان داشتم برای معالجه ی اونا تلاش کنم … ساعت دو شده بود و شیف کارم تموم شده بود لباس عوض کردم که برم هر چی فکر کردم زنگ بزنم اسماعیل بیاد حوصله نداشتم صبر کنم ……..
این بود که تصمیم گرفتم با تاکسی برم نزدیک در که رسیدم ایرج رو دیدم داشت میومد دنبالم خدا می دونه که از دیدنش چقدر خوشحال شده بودم دلم می خواست هر چی زودتر خودمو برسونم به دخترا که دو ,سه روزی بود که درست ندیده بودمشون ….
🌸اونا الان کلاس اول بودن و به مادری احتیاج داشتن که به اوضاع اونا رسیدگی کنه باید فکری هم برای این موضوع می کردم ….به ایرج که رسیدم با لبخند بهش گفتم : وای که تو وقتی می خوای خوب باشی سنگ تموم می زاری نمی دونی الان چقدر بهت نیاز داشتم ….چرا کارخونه نیستی ؟
گفت : زود تر اومدم که امروز تورج خونه اس با هم باشیم امشب آخر شب میره گفتم اول بیام دنبال تو ……
🌸حالا می دونستم که تا مدتی ایرج همین طور می مونه و خدا می دونست که دوباره و چطور به چیزی حساس میشه …..
اون روز خونه ما حال و هوای دیگه ای داشت…. هر چهار تا بچه ، با سر و صدا اومدن به استقبالمون اول مریم رو بغل کردم که اگر این کارو نمی کردم گریه میفتاد ….بوی باقالی پلو با ماهیچه تمام فضای خونه رو پر کرده بود صورت عمه ، علیرضا خان ….مینا و تورج خندون بود … میز حاضر بود و همه منتطر بودن ما از راه برسیم …..
🌸وقتی دست و صورتم رو می شستم نگاهی به آینه کردم خودم کمی برانداز کردم و گفتم : رویای کم طاقت ، زندگی اینجوریه آدم از یک لحظه ی دیگه اش خبر نداره میشه یک کم قوی تر باشی و فقط نوک دماغ تو نگاه نکنی ؟ ….
همه برای نهار دور میزی که ساعات خوشی و نا خوشی ما رو بار ها دیده بود نشستیم ……..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○