eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.6هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباترین عبارٺ دنیا بود نامٺ همیشه مستحق احترام بود ازلطف بیکران شما می کشم نفس آقا بدون شماکارم تمام بود روزم به نامتان ارباب خوبم ‎‌‌‌‌‌‌
سلام آقاجان ❣ زمستان آمد و❄️🌨 ما در پی فصل بهاریم ولی از دوری تو یابن الزهرا بی قراریم🌼🌿
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 2 دی ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:41 ☀️طلوع آفتاب: 07:11 🌝اذان ظهر: 12:03 🌑غروب آفتاب: 16:55 🌖اذان مغرب: 17:16 🌓نیمه شب شرعی: 23:18
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💢 🔹 حارث همدانی نقل می‌کند: زندگى برایم سخت شده بود؛ براى رفع حاجت، خدمت امام على علیه‏‌السلام رفتم. 🌸 امیرالمومنین پس از سلام فرمودند: آیا خواسته‏‌اى دارى؟ 🔹گفتم: آرى. 🌸 امام علی بلند شدند و چراغ را خاموش کردند و فرمودند: چراغ را خاموش کردم تا در برابر خواسته‏‌ات دچار خجالت نشوى؛ زیرا از حضرت محمد صلى‏‌الله‏‌علیه‏‌و‏آله‏ شنیدم که فرمود: 🔹خواسته‏‌هاى مردم در دلهاى بندگان، امانت است، هرکس آن را پنهان کند، برایش عبادت است و کسى که خواسته‏‌اش را آشکار کند، شنوندگان باید او را یارى کنند. 📚 بحارالانوار، جلد ۴۱، صفحه ۳۶ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
💫✨💫✨✨💫✨💫✨💫✨ < > 🖌برای شفای هر بیماری دو رکعت نماز حاجت توسل به حضرت جواد الائمه بخواند و بعد 146 مرتبه بگوید : ✍ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله 🖌اگر در ساعت منسوب به آن حضرت عمل شود بسیار مفید است و آن ساعت را تا دو ساعت بعد از نماز عصر ( بخش نهم از دوازده قسمت روز ) تشخیص داده اند . منبع : داروخانه ی معنوی ص 48 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
✅خواص تخم مرغ آب پز در صبحانه : 1⃣کاهش چربی خون 🔹کاهش وزن 2⃣عضله سازی 🔹کم شدن خطر بیماری ها 3⃣بهبود وضعیت پوست و مو 🔹دریافت کافی امگا 3 4⃣کاهش استرس 🔹کاهش بیماری های قلبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️🌨⛄️ زمستون جان🌨سلام...✋ ما آمده ایم سه ماه مهمان روزهای سردت شویم🌨 لباس گرم پوشیده ایم 🧥 تا از سردی دستانت یخ نزنیم🖐 وجود گرممان را آورده ایم♨️ تا از سردی روزهایت🌨 دلمان گرم بماندآمده ایم🚶‍♂ با دفتر مشقمان✍ تاسفیدی دلت...❄️ امیدواری چشمانت...❄️ تحمل و صبوری روزهای سختت... و جوانه زدن در بهار را سرمشق کنی برایمان...✍ زمستانتون زیبا❄️🌨⛄️
‍ ‍ 💰ختمی مجرب برای حصول 💰 ✨ویژه امروز ✨ 💎گویند برای حصول غنی و دولت و ثروت ، در روز سه شنبه این ختم را شروع نموده💎 🛡تا ده روز هر روز 1000 مرتبه : 🌛یا قَوِیُّ یا غَنِیُّ یا وَلِیُّ یا وَفِّیُّ🌜 را بر مویز بخوانید و بخورید و در روز دهم نان و حلوا به مستحقان بدهید ✅ ان شاءالله موثر خواهد بود. 📚دعاهای سرازیرشدن رزق وروزی
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش سوم 🌸می خواستم خودم رو آروم کنم ؟ یا دلم می خواست از نزدیک اونجا رو ببینم ؟….. از راه که رسیدم به عمه و علیرضا خان سر زدم و بعد به مینا ، مریم رو تو بغلش گرفته بود و مات مونده بود چشمش به من که افتاد سرشو تکون داد و گفت : رویا حالا چیکار کنم ….تو میگی پیدا میشه ؟ 🌸گفتم دعا می کنیم ….هر چی خدا بخواد …… بعد رفتم تو اتاق ایرج کنار پنجره نشسته بود …. نشستم رو بروش …کمی به من نگاه کرد و چشماش پر از اشک شد و گفت : بیا بغلم بهت احتیاج دارم ….. 🌸رفتم روی پاش نشستم دست انداختم دور گردنش و گفتم …. نگران نباش هنوز چیزی معلوم نیست … شاید هم با چتر پریده باشه …. گفت اگر این طور بود باید تا حالا میومد …. گفتم ..نمی دونم شاید جایی گیر افتاده من دلم روشنه انشالله به همین زودی ها یک خبری میشه …… ایرج یک چیزی ازت می خوام …دوست دارم درکم کنی … می خوام برم اهواز یک مدت اونجا کار کنم … 🌸فریاد زد و منو از بغلش پرت کرد پایین که : تو اصلا عقل تو کله ات هست یا نه ؟؟خانواده خودتو می خوای اینجوری ول کنی بری کجا ؟ یا داری شوخی می کنی ..یا خیلی از موضوع پرتی؟ ….. که من اصلا حوصله ی هیچکدوم رو ندارم ….. گفتم نه شوخی نمی کنم می خوام برم از موضوع هم پرت نیستم اینجا من از صبح تا شب بیمارستانم چه فرقی می کنه یک مدت اونجا خدمت کنم …اون داد می زد و هوار می کشید …. گفتم: یک کم آهسته تر صداتو بیار پایین تا برات توضیح بدم ….. 🌸گفت : منه لامذهب می دونم که وقتی تو تصمیمی می گیری نمیشه عوضش کرد بسه دیگه خودخواهی ها تو تموم کن بشین سر زندگیت … همش به فکر خودتی……. گفتم :بله دیگه تو راست میگی اونوقت اون خودخواهی ها مثل چی بودن؟ …. من چند ساعت توی آرایشگاه ها گذروندم ؟ یا رفتم خیاطی لباس دوختم ؟ یا مسافرت رفتم ؟ هر کاری کردم در جهت زندگیمون نبود ؟ … داد زد کاش می رفتی آرایشگاه کاش می رفتی مسافرت ، داری میری جبهه تمام وقت تو توی بیمارستان گذروندی حرفی نزدم هر وقت اومدی خسته بودی حرفی نزدم و درکت کردم….ولی با این یکی کنار نمیام حق نداری پاتو از این در بزاری بیرون ….. 🌸گفتم :اگر بزارم چی میشه ؟ گفت ..تو برو ببین چی میشه ؟ گفتم ببخشید من اصلا اولش می خواستم نظر تو رو بدونم ولی الان دیگه منصرف نمیشم … میرم … فریاد زد اگر رفتی بر نگرد دیگه تو این خونه جات نیست …. گفتم اشکالی نداره … دستت درد نکنه که اینطوری بر خورد کردی تو اعصاب نداری منم ندارم … بهتر بود درست حرف می زدیم …..حالا بچه ها و عمه و مینا هم از سر و صدای ما اومده بودن تو اتاق ….تبسم پرسید کجا می خوای بری مامان ؟ 🌸ایرج داد زد تشریف می برن جبهه …( رو به عمه ) تحویل بگیر مامان خانم ….دارن میرن جبهه … یکی نیست به این خانم بگه تو می خوای اونجا چیکار کنی ؟ همون کارو داری اینجا میکنی ,, پس دردت چیه؟ من و بچه ها که مثل بُز هر کاری تو می کنی باهات همکاری می کنیم چون اینطوری دلت می خواد …حالا راه افتادی که بری جبهه خنده دار نیست اونم تو اوضاعی که ما داریم اصلا ما برای تو مهم هستیم یا نه ؟ عمه گفت : 🌸 ای بابا این چه کاریه رویا ول کن دختر جون دست ور دار راست میگه جبهه دیگه از کجا در اومد …. نه ایرج ناراحت نباش نمیره ، نه بابا …خودش می دونه که ما الان چه حالی داریم …. گفتم : عمه جون به خدا می خوام بگم نمیرم ولی باید برم قول دادم …… 🌸ایرج دستشو بهم کوبید و فریاد زد تو که گفتی می خواستی با من حرف بزنی چی شد پس حالا میگی قول دادی ….به خدا اگر از این خونه پاشو بزاره بیرون دیگه حق نداره برگرده نمی خوام دیگه خودخواهی های اونو تحمل کنم…..(بعد رو کرد به عمه ) ..اون از عشق و علاقه ی من نسبت به خودش سوءاستفاده کرد …هر کاری دلش خواست انجام داد دیگه تحمل نمی کنم …. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش چهارم 🌸من یک ساک برداشتم و مقداری لباس و رفع احتیاجم رو گذاشتم توش… و ایرج همین طور فریاد می زد و همه ی اهل خونه بهش حق می دادن . ولی من در شرایطی نبودم که بتونم منصرف بشم تازه رفتار ایرج اونقدر بد و بی رحمانه بود که نمی تونستم دیگه تو اون خونه بمونم این بود که حاضر شدم یک چادر مشکی داشتم سرم انداختم….. 🌸به تبسم و ترانه نگاه کردم که ازشون خداحافظی کنم ازم رو برگردوندن و با گریه رفتن تو اتاقشون عمه هم گفت به خدا اگر بری نه من نه تو ….. به مینا گفتم جون تو جون بچه های من وقتی برگشتم یک فکری برای اونا می کنم ……و در میون فریاد های دلخراش ایرج که به من بد و بیراه می گفت از پله ها اومدم پایین …. مینا دوید دنبالم و گفت : رویا تو رو خدا نرو زندگیتو بهم نزن ….. 🌸گفتم نمی تونم متاسفانه نمی تونم باید برم ……. شب رو توی بیمارستان تا صبح گریه کردم و صبح با نیروی اعزامی رفتیم فرودگاه و من برای اولین بار سوار هواپیما شدم …..تمام اون زمان رو فکر می کردم آیا کارم درست بود که شوهر و بچه هام رو فدای خواسته ی خودم که اونم نجات جوون ها بود بکنم ؟ با خودم می گفتم : نه رویا کارت که غلط نیست ولی اینکه این طوری داری میری بد شد با این همه ناراحتی ….. 🌸این فکر مثل خوره افتاده بود به جونم و دست از سرم بر نمی داشت ….. توی هواپیما هم چادرم رو کشیدم روی صورتم و های های گریه کردم …. نمی دونستم وقتی برگردم چی می خواد پیش بیاد ولی رفتم …… خیلی زود اونجا مستقر شدیم و من مشغول کار شدم ….. 🌸حالا می فهمیدم که اون همه ازدحام زخمی برای دکتر های اونجا چه بار سنگینی بود …مجبور بودن تند و تند اونا رو آماده کنن تا فرستاده بشن به بیمارستانهای شهرهای بزرگ و جا برای زخمی هایی که پشت سر هم می رسید باز کنن …. به یک باره دیدم منم دارم همون کاری رو می کنم که انتظار داشتم دیگران نکنن چون چاره ای نبود ، در بیمارستان باز می شد و چهل تا زخمی یک جا میومد تو ……. اونجا دیگه کارمون شبانه روزی بود گاهی من از حال می رفتم . ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💚امام صادق ع : 💢همه خوبی در خانه ای قرار داده شده و 🔑کلید آن، دل برکندن از ❌قرار داده شده است❗️ 📚 ميزان الحكمه، ج ۳، ص ۵۵۰ 〰➿〰➿〰➿ 🌸امام سجاد عليه‌السلام: 🔸در ثروت دنیا آسایشی نیست اما شیطان آدمی را وسوسه می کند. که ثروت اندوزی باعث آسایش است. 🔸و همین ثروت اندوزی آدمی را در دنیا به رنج و سختی گرفتار می کند و در آخرت به حساب پس دادن.. ❌ 📚بحار ۷۳- ۹۲