#سرگذشت واقعی #سارا
نویسنده : ساغر
#قسمت_یازدهم
🌸علی بارها پیام برام گذاشته بود
جوابشو نمیدادم
چند باری هم اومد پیش شروین
من هیچوقت نفهمیدم شروین بهش در مورد اون روز تذکری داد یا نه؟
لابد اونم میترسید بیکار شه!
ولی هر چی بود شروین کمتر سراغم میومد فکر میکردم شاید هنوز از دستم ناراحته.
از هم دور و دورتر میشدیم،
🌸خودمم علاقه ای نشون نمیدادم انگار ازش فرار میکردم و هنوز خجالت می کشیدم تنها شده بودم و بازم احساس خلاء آزارم میدادم اما سرم رو با مامانم گرم کرده بودم .
مهرماه بود من عاشق بارون بودم عاشق راه رفتن رو برگای زرد چنار .
اون روز بارون میومد سر معلم از اتوبوس انقلاب پیاده شدم و شروع کردم زیر بارون قدم زدن یک کوچه مونده بود برسم یه صدا از پشت سرم گفت یه دقیقه وایستا. برگشتم .
علی بود، فقط نگاش کردم دیگه عصبانی نبودم داغ هم نبودم بی حس بودم دقیقا خنثی بود احساسم ،
🌸وایستادم وسط کوچه نزدیکم شد مثه موش آب کشیده بودیم همچنان قیافشو دوست نداشتم..
فاصلشو باهام تا جای ممکن کم کرد معذب بودم خودمو جمع کردم و گفتم میشه یکم عقب تر وایستی؟ اصلا به حرفم توجه نکرد و من دلشوره داشتم که خدا کنه همسایه ها از این کوچه رد نشن .
_ چرا جوابمو ندادی دیگه؟
_ چرا باید جواب میدادم کارت قشنگ نبود با این مسخره بازیت بین من و شروین شکرآب شده آدم هر منظوری داره بهتر واضح بگه و کسی دیگه رو خراب نکنه . چرا از صمیمیت من و اون سوء استفاده کردی؟ من بدم میاد از موش و گربه بازی .
🌸 انگار کر شده بود اصلا براش مهم نبود من از دستش خیلی ناراحتم صاف تو چشام زل زده بود انگار میخواست بگه ساکت شو هی شروین شروین؟ من اینجام به خاطر تو.
یهو دستامو گرفت…….
ادامه دارد....
🍂🍃🌸🍂🍃🌸
🍂🌸🍃
🌸
#سرگذشت واقعی #سارا
#قسمت_دوازدهم
🌸هیچ مردی دستامو نگرفته بود تا اون روز ، صورتم سرخ شد مطمئنم که سرخ شد آخه سرم به اندازه ی یه کوره آجرپزی داغ شده بود
_ تو نمیدونی من چقدر دوستت دارم؟! از اولین باری که تو شرکت داییم دیدمت ازت خوشم اومد .
نفسم بالا نمی اومد به زور گفتم
_ولی نظر من برات مهم نیست؟ برات مهم نیست که منو ناراحت کردی و اصلا ازم معذرت خواهی نکردی؟ … _صدبار بهت مسیج دادم خواستم معذرت خواهی کنم تو گوش ندادی به حرفم. ولی الان خیلی دوست دارم بدونم نظرت چیه؟
_ من اهل دوست پسر بازی نیستم . همیشه فرقی برام بین دختر و پسر نبوده اصلا نمیدونم حسی بهت دارم یا نه ؟
🌸اونقدر بهم نزدیک شده بود که نفسش میخورد به صورتم یهو بوسم کرد
_ ولی مهم اینه که من خیلی دوستت دارم نانا .
از نانا گفتنش چندشم شد اما خشک شده بودم حسم مثه آدمهایی بود که تو خلاء هستن همه صداها از دور میومد و انگار زمان ایستاده بود …. اصلا نمیتونم بگم حسم تو اون لحظه چی بود! ولی ترس و دلخوشی و دلخوری همه با هم بود … دستامو از دستش درآوردم بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت خونه کوچه رو که رد کردم موقع پیچیدن تو کوچه خودمون دیدم هنوز وایستاده داره نگام میکنه…
🌸رسیدم خونه مامانم داد زد دیوونه نمیگی مریض میشی بدو تو حموم با لباسام رفتم زیر دوش آب داغ گریه کردم خیلی گریه کردم سبک نمیشدم ولی … خدایا داری باهام چیکار میکنی؟ من میترسم ازش خوشم نمیاد نمیخام عاشقش شم نمیخام عاشقم باشه…. نمیدونم چرا اون لحظه حس میکردم تنها راه پیش روم همین هست و بس…. چرا بابام هیچوقت پشتم نبوده ؟ گریم بیشتر شد
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
#حدیث
علت مستجاب نشدن دعاها
🌹 امام سجاد (ع)🌹
گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند عبارت اند از:
بد نيّتى،
خبث باطن،
دو رويى با برادران،
باور نداشتن به اجابت دعا،
به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد،
تقرّب نجستن به خداى عزّوجلّ با نيكوكارى و صدقه،
بد زبانى و زشتگويى.
📘معانى الأخبار، ص 271.
#هرروزیک_آیه
✨فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ
✨وَحِينَ تُصْبِحُونَ ﴿۱۷﴾
✨پس خدا را تسبيح گوييد آنگاه
✨كه به عصر درمى آييد و
✨آنگاه كه به بامداد درمى شويد (۱۷)
📚سوره مبارکه الروم
✍آیه۱۷
#احکام_شرعی
✳️ سوال
باز کردن عکس پروفایل دیگران چه حکمی دارد؟
گذاشتن عکس پروفایل بی حجاب یا بد حجاب چه حکمی دارد؟نظر تمام مراجع لطفا
#جواب
صرف باز کردن عکس پروفایل دیگران به خودی خود اشکالی ندارد مگر اینکه مفسده ای داشته باشد وعکس مناسب نباشد
قرار دادن عکس بد حجاب یا بی حجاب اشاعه فحشا وحرام است
#احکام #نگاه
☀️
✳️☀️
☀️✳️☀️✳️☀️
♦️کرونا آمد تا به ما بیاموزد:
🔹چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بیخبر بودیم.
آمد و یادآور شد:
چقدر دور همی هامون لذت بخش بود و بیخبر بودیم.
🔹چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با مردم ارامش بهمون میداد و بیخبر بودیم.
چقدر....
🔹کرونا ! حتما همانطور که آمدی خواهی رفت ولی درسهای بزرگی بهمون دادی
که قدر داشته هایی که داشتیم رو از این به بعد بدونیم.
#ذکرهای_آسمانی
🔻هفت پیغمبر، هفت کلمه گفتند و هر یک به سعادتی رسیدند:
❤️حضرت آدم(ع) "الحمدلله" گفت، فرمان رسید که "یرحمک ربک".
حضرت نوح(ع) "بسم الله"گفت، حق او
را از طوفان نجات داد.
💛حضرت ابراهیم(ع) "حسبی الله"گفت، حق او را از آتش نمرود نگاه داشت.
💚حضرت اسماعیل(ع) "ان شاءالله" گفت، از بریده شدن گلو نجات یافت.
💙حضرت موسی(ع) "لا حول ولا قوت الا بالله" گفت، از شر فرعون نجات یافت.
💜حضرت یونس(ع) "لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین" گفت، از شکم ماهی نجات یافت.
💖و رسول خدا(ص) صاحب اسم سلام و ذکر سلام بود؛ "سلام قولا من رب رحیم"که در معراج خطاب آمد:"السلام علیک ایها النبی و رحمت الله و برکاته"که صاحب شفاعت کلیه شد.
✨خدایا به برکت تک تک این هفت کلمه و به بزرگی این پیامبران و رحمت خودت، بلاها را بخصوص کرونا را از ما دور نگه دار و حاجت تک تک خوانندگان این متن را بده و فرستنده این متن را لبریز از رحمت خودت کن. آمین✨
#محبت_و_عشق
❤️👌اگر خواهی محبت شخصی را به خود مشغول داری یا از او نفعی به تو رسد این عمل را که مجرب است انجام بده ⇩⇩
✅⇦ در وقتی که ماه عروج می گیرد از روز پنجشنبه یا روز جمعه این عمل را شروع کن در وقت شب دو زانو نشسته و روی به جانب قبله چشم های خود را ببند و ۱۱ مرتبه آیة الکرسی را تا هو العلی العظیم بخوان سپس ۱۰۱۰ مرتبه یا بارِی بگو و شخص مقابل را تصور کن که در مقابل تو ایستاده و تسلیم تو می باشد وقتی که اذکار تمام شد بر سینه او بدم و در دل خود بگو ⇩↯⇩
❤️👌مطیع من شو این عمل را ۱۵ روز انجام بده و چنانچه بر آبی یا خوراکی بدمی و به او رسانی تا بخورد فرمان بردار خواهد شد به فضل الهی
❗️نکته ⇦ عروج ماه(بالا آمدن ماه,دیده شدن ماه,شب مهتابی)
📙منبع : کنز الحسینی صفحه ۳۱
هدایت شده از خانواده بهشتی
👨👩👧👦 #تربیت_فرزند
هرررگز،هرررگز دختر بچههاتون رو آرایش نکنین
اینکار حمله به حریم کودکیه؛ زیبایی طبیعیش رو زیر سوال می برید
و ناخود آگاه بهش یاد میدین که خوشگلیش مهم ترین ارزششه
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#همسرانه
✅ آیین همسر داری
هیچگاه همسر خود را با کسی مقایسه نکنید.
چه آقا چه خانم
مقایسه کردن باعث سرد شدن روابط محبت آمیز شما نسبت به یکدیگر میگردد
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#احسن_القصص
✅قومی که عمر جاوید خواستند (مرگ)✨
💠در روزگاران گذشته، قومی نزد پیامبر خود آمدند و گفتند: از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد. آن پیامبر دعا کرد و خداوند استجابت فرمود و مرگ را از میان آنان برداشت. با گذشت ایام، به تدریج جمعیت آنها زیاد شد، به طوری که ظرفیت خانه ها گنجایش افراد را نداشت. کم کم کار به جایی رسید که سرپرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر افراد تحت تکلفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند. این مسئله موجب شد که افراد فعال، از کار و کسب و طلب معاش زندگی باز بماندند. ازاین رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از وی خواستند آنها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند. پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت فرمود و مرگ و اجل را در میان ایشان برقرار کرد
📚 بحارالانوار، ج 6، ص 116
✍