فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺چهارشنبه خود را زیبا کنید با
🌺صلوات🌺
بر حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش🌺
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
❤️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌺وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
صبح یعنی ...
تپش قلب زمان،
در هوس دیدن تو
که بیایی و زمین،
گلشن اسرار شود...
سلام آرزوی زمین و زمان❤️✋
☀️روزت بخیرامام زمانم❤️🍃
#روزتان_مہــــــدوے
⚘﷽⚘
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
باز هم روز من و عرض ادب محضر یار
باسلامی برکت یافته روز و شب ما
أَلسلامُ عَلی مَن طَهَّره الجلیل
سلام بر آن کسی که رب جلیل او را مطهر گردانید...
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ادامه درس 👆 💖💜💖💜💖 💜💖💜💖 💖💜💖 💜💖 💖 #تفسیر_سوره_نور #لطفا_توجه_بفرمایید 👇👇👇 💖برای جمع آوری و نوشتن مطا
ادامه درس 👆
🥀✨🥀✨🥀
✨🥀✨🥀
🥀✨🥀
✨🥀
🥀
#تفسیر_سوره_نور
#لطفا_توجه_بفرمایید
👇👇👇
🥀برای جمع آوری و نوشتن
مطالب و #درس ها
وقت گذاشته می شود
درس #بیست_و_یکم
🥀آیه ۱۴/ سوره نور
(وْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ )﴿١٤﴾
و اگر فضل و رحمت #خدا
در دنیا و آخرت بر شما نبود،
به یقین به خاطر آن #تهمت بزرگی که در آن وارد شدید،
عذابی بزرگ به شما می رسید.
🥀آیات ۱۴_ ۱۵_۱۶_۱۷_۱۸
مفهوم کلی این آیات
🥀خدای تعالی با #رفع اتهام
از خاندان پیامبر❤️ صلی الله علیه وآله
لطفی را شامل حال مسلمانان
کرد
وعجله در عذاب آنها ننمود
تا راه #توبه را نبسته باشد
ولی چای #مذمت باقی است که
چرا شما به این #شایعه دامن زدید
و
آنرا سبک شمردید.
خداشما را از تکرار این گونه مسائل بر حذر می دارد
🥀(وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیکمْ
وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ
اگر نبود برای شما مسلمانها
#فضل و رحمت الهی
در دنیا و در آخرت،
( لَمَسَّکمْ فیما افَضْتُم
فیٖهِ عَذابٌ عَظیم ،
قطعا به( سزای) بهتانی که
وارد آن شدید ،
به شما عذابی بزرگ می رسید
🥀در ایات #پیش برای رفع اتهام
از دامان خاندان پیامبر
موضوع افک را یک #توطئه
حساب شده از جانب منافقین
و
دشمنان پیامبر
صلی الله علیه وآله معرفی کرد
🥀و مومنان را در باره زود باوری
واثر پذیری از #شایعات توبیخ نمود
وآیات #اِفک
را نازل کرده است
🥀در آیه ۱۴سوره نور
می فرماید : 👇
اگر #فضل ورحمت خدا در دنیا
وآخرت شامل حال شما نبود
به خاطر این کاری که در آن وارد
شدید
عذاب عظیمی دامن شما را می گرفت
🥀خداوند بر شما لطف داشت
وبه شما مهلت توبه داد
وگرنه هر آینه #عذاب عظیم می رسید
به خاطر چیزهایی که در آن
وارد شدید یعنی در باره ان چیزها
بدون #دلیل حرف زدید
و
بدون #یقین وبینه شرعی
وارد شدید وحرف زدید
🥀یعنی خداوند تعالی
بخاطر این #گناهان عجله در
عذاب شما نکرد
که مبادا هم #دنیای شما از بین برود
و
هم آخرت را از دست بدهید
🥀اَفَضتُم = غوطه ور شدن = وارد شدن
🥀تعبیر « اَفَضتُم»که به معنی
#فرو رفتن در اب است نشان
می دهد که #شایعه اِفک چنان
گسترده شد که
مومنان را هم فرا گرفت
🥀خداوند با #نازل کردن
#آیات مذکور
پرده از #توطئه دشمنان برداشت
و
آنها را در #جامعه شناساند
که این خود برای مومنان
#رحمتی بود
🥀نکته مهم : 👇
از اینجا معلوم می شود
#هوشیاری و #دشمن شناسی
از نعمت هایی است
که آسیب مخالفان را
واپس میزند
( این درس ادامه دارد 👆)
#مزه_ی_شیرین_مادری☝️
#ذکرروز چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه
🌼اى زنده ، اى پاينده
🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم
🌼این ذکر موجب عزت دائمی
میشود
#نماز_روز۴شنبہ
✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه
او را از هر گناهے باشد مےپذیرد 4 رکعتست
درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر
📚مفاتیح الجنان
#حدیث_روز☝️ #ارزش_هرکس_به_اندازه_خوبی_های_اوست
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #چهارشنبه 22 بهمن ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:31
☀️طلوع آفتاب: 06:56
🌝اذان ظهر: 12:19
🌑غروب آفتاب: 17:41
🌖اذان مغرب: 18:00
🌓نیمه شب شرعی: 23:36
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
۲۲ بهمن ماه
سالروز #پیروزی شکوهمند
#انقلاب_اسلامی ایران عزیزمان مبارک باد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃❤️🍃
🇮🇷 چو ایران نباشد تن من مباد
با تمام زخم هایی که در تن داریم
پای خون شهدایمان ایستاده ایم
این خاک حاصل خون دل خوردن
هزاران مادری است که بی پسر شدند
و هزاران فرزندی که بی پدر ماندند
و هزاران زنی که با تمام مشکلات،
عشقشان را از دست دادند.
و هزاران مردی که مردانه
به پای وطنشان ایستاده اند.
به کوری چشم تمام دشمنان خارجی
و بدخواهان و غرب پرستان داخلی
تا ظهور مولایمانمان پای انقلابمان می مانیم
🌼 اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋
چهار شنبه تون بخیر و سلامتی ☕️
امروزتون شاد😊
لحظه هایت سرشار
آرامش و دلخوشی
امیدوارم امروز
خدا سرنوشتی دوستداشتنی
زندگی پرازعشـق❤️
روزی فراوان
و لبی خندان 🥰
و دلی مهربون
براتون رقم بزنه ❣
#سوره_درمانے #گره_گشایی
🍁 #ختم_مجرب_سوره_کوثر
✍در روز چهارشنبه وضو گرفته
و ۳ مرتبه سوره حمد شریف
و ۲۱ مرتبه سوره فلق و الناس
و ۶ مرتبه سوره اخلاص
را با نیت کامل بخواند
و دو رکعت نماز حاجت خوانده
سپس 40 مرتبه سوره کوثر را بخواند
به نیّت گره ای که دارد
🌹🍃برای رزق و روزی هم خیلی خواص خوبی را دارد و ان شاءالله نیّتش برآورده میشود
📚 : ختوم و اذکار ص 226 – مخازن ج 1 ص 293
#سوره_درمانے
#سوره_یس
#خلاصی_از_شر_دشمن_بدجنس
🌸✨ جهت دفع دشمن در روز
چهارشنبه بیست و یک مرتبه
سورهمبارکه یس خوانده شود✨
📚 مکارم طبرسی ۲۱۲
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 5️⃣3️⃣
فصل هفتم
مهاجرت به اصفهان
مهران به کمک دوستش، حمید یوسفیان، در محله ی دستگرد خانه ای نوساز و نیمه تمام را اجاره کرده بود. صاحبخانه قصد داشت با پولی پیشی که از ما گرفته بود، کار خانه را تمام کند. خانه دو طبقه داشت. طبقه ی بالا دست صاحبخانه بود و قرار بود طبقه ی پایین را به ما بدهند.
وقتی ما در اسفند ۵۹ به اصفهان رسیدیم، هنوز بنایی خانه تمام نشده بود. طبقه ی پایین در و پیکر نداشت و امکان زندگی با آن شرایط نبود. ما مجبور شدیم برای مدتی به خانه ی حمید یوسفیان برویم تا خانه آماده بشود. خانواده ی حمید مثل ما جنگ زده بودند و حال ما را می فهمیدند و خیلی به ما محبت می کردند. من خیلی از وضعیتمان خجالت می کشیدم. دلم نمیخواست توی سیاه زمستان و سرما مزاحم مردم بشوم؛ مزاحم کسانی که مثل خود ما امکانات کمی داشتند که فقط برای خودشان بس بود. اما چاره ای نداشتیم. و یک هفته میهمان مادر حمید بودیم. با اینکه ما هیچ نسبت فامیلی نداشتیم ولی واقعا به ما احترام گذاشتند و محبت کردند. شهلا و زینب در خانه ی حمید یوسفیان خیلی خجالت می کشیدند و کم غذا میخوردند. ما در خانه ی خودمان سر یک سفره با نامحرم نمی نشستیم، ولی در خانه ی یوسفیان با همسر یک سفره می نشستند. زینب و شهلا خودشان را جمع می کرد و رودربایستی داشتند.
بعد از یک هفته به خانه ی جدیدمان رفتیم و زندگی مستأجری را شروع کردیم. من سال ها زندگی مستقل داشتم و به آن نوع زندگی خو کرده بودم. اما در اصفهان مثل سال های اول زندگی، دوباره مستأجر شدم و باید کنار صاحبخانه زندگی می کردم. اطراف محله ی دستگرد، باغ خیار و گوجه و بادمجان بود. درختهای بلند توت فراوان بود. حیاط خانه ی اجارهای پوشیده از سنگ و ریگ بود. تنها یک شیر آب وسط حوض کوچکی در وسط حیاط داشت که باید در آنجا ظرف می شستیم. یک پارکینگ داشت که آنجا را آشپزخانه کردیم. دو اتاق داشت، اما حمام نداشت. در مدتی که آنجا بودیم به حمام عمومی شهر میرفتیم.
چند روزی بیشتر به آخر سال نمانده بود. زینب می گفت: امسال ما عید نداریم؛ شهرمان را از دست داده ایم، این همه شهید داده ایم، خیلی از مردم عزادار هستند، خواهر و برادرهایمان هم که اینجا نیستند، پس اصلا فکر عید و مراسمش را نمی کنیم.
بعد از جاگیر شدن در خانه ی جدید، زینب و شهلا و شهرام را در مدرسه ثبت نام کردم. دلم نمی خواست که بچه ها از درس و مشق عقب بمانند. البته شش ماه سال گذشته بود، ولی نمی توانستیم دست روی دست بگذاریم و سه ماه بعد را از دست بدهیم. بچه ها باید همه ی تلاش شان را می کردند که در سه ماه آخر سال، کار یک سال را انجام دهند و قبول شوند. از طرفی می خواستم با رفتن به مدرسه، شرایط جدید برایشان عادی شود و کمتر احساس ناراحتی کنند. چند روز پیش از عید، مهران که حسابی نگران وضع ما بود، اسباب و اثاثیه ی خانه را به ماهشهر و از آنجا به چهل توت آورد. فقط تلویزیون مبله ی بزرگ زا نتوانست با خودش بیاورد. برای اینکه حوصله ی بچه ها سر نرود، از اصفهان یک تلویزیون کوچک خرید تا آنها را سرگرم کند. مهران کارمند آموزش و پرورش بود، ولی از اول جنگ به عنوان نیروی مردمی و بسیجی از شهر دفاع می کرد. او پسر بزرگم بود و خیلی در حق من و خواهرها و برادرهایش دل میسوزاند.
همه سعی می کردیم که با شرایط جدیدمان کنار بیاییم. زینب به مدرسه ی راهنمایی، نجمه رفت. او راحت تر از همه ی ما با محیط جدید کنار آمد. بلافاصله بعد از شروع درسش در آن مدرسه، فعالیتهایش را از سر گرفت. یک گروه نمایش راه انداخت و با دخترهای مدرسه تئاتر بازی می کرد. برای درسش هم خیلی زحمت کشید. توی سه ماه، خودش را به بقیه رساند و در خردادماه، مدرک سوم راهنمایی اش را گرفت. شهلا و زینب با هم مدرسه می رفتند. زینب همیشه در راه مدرسه آب انجیر می خرید و میخورد. خیلی آب انجیر دوست داشت.
در مدرسه ی زینب، دو تا دختر دانش آموز بودند که سال ها با هم دوست صمیمی بودند ولی در آن زمان با هم قهر کرده بودند. زینب که نسبت به هیچ چیز بی تفاوت نبود، با نامه نگاری، آن دو تا را به هم نزدیک کرد و بالاخره آشتی داد. او کمتر از سه ماه در آن مدرسه بود، ولی خیلی مورد علاقه ی بچه ها قرار گرفت.
ادامه دارد....