هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒 داستان #تلاش 🍒
👈قسمت دوم
یک دفعه یادم افتاد تمام مدارکمو که توی کیف بود توی ماشین جا گذاشتم هول کردم عرق سرد نشست روی پیشونیم دو دل بودم که برم یا پیاده بشم که آخر تصمیم گرفتم و از راننده خواستم که نگه داره
بعد با دست پاچگی پیاده شدم خیلی دور نشده بودم شروع کردم به دویدن یه کم می دویدم یه کم راه می رفتم قلبم درد گرفته بود ساعتم رو نگاه کردم فقط نیم ساعت به قرار مونده بود همش خودمو لعنت می کردم با این مغزت بدبخت آی کی یوت انقدر پایینه که حتی یادت نمی مونه مدارکتو از تو ماشین برداری بعد از چند دقیقه دویدن از دور ماشین رو میدیدم انگیزم برای رسیدن بهش بیشتر شد تندتر دویدم به محض اینکه به کنار ماشین رسیدم دست کردم تو جیبم که سوییچ رو در بیارم که ای دل غافل یادم افتاد که وقتی سوار کامیون شدم سوییچ رو روی صندلی کنارم گذاشتم دیگه می خواستم منفجر بشم از شدت عصبانیت می خواستم با سر برم تو شیشه ماشین اصلا دیگه مونده بودم چکار کنم نشستم کنار ماشین روی زمین یه چند دقیقه ای سرمو انداختم پایین دیگه وقتی نمونده بود اصلا دلم نمیخواست که دیگه به ساعتم نگاه کنم با خودم گفتم خب لااقل شیشه رو بشکنم مدارکو بردارم و دوباره پیاده راه بیوفتم به طرف شهر شاید یکی دیگه پیدا بشه و سوارم کنه
بلند شدم یه سنگ خوب و خوش دست از روی زمین برداشتم شیشه بغل طرف شاگرد رو شکستم در رو باز کردم و مدارکمو برداشتم شناسنامه و کارت ملی و این جور چیزا اومدم شناسنامه رو بزارم تو جیب شلوارم که یهو دیدم سوییچ ماشین به کمر بندم آویزونه وای خدا دیگه داشتم دق می کردم آخه این اینجا بود و من اصلا ندیدمش خلاصه یه لگد به لاستیک ماشین زدم ودوباره پیاده راه افتادم با خودم گفتم بذار یه بار دیگه استارت بزنم شاید روشن بشه چند قدمی دور نشده بودم برگشتم و نشستم تو ماشین یه استارت زدم ماشین روشن شد وای ذوق مرگ شدم گفتم ایول بعد این همه مصیبتی که کشیدم حالا می تونم زود خودمو به شهر برسونم البته این ماشین دیگه بیشتر از هشتاد تا نمی ره ولی اینم خودش غنیمته .
رسیدم شهر ، به اولین رهگذری که رسیدم آدرس پرسیدم و خلاصه پرسون پرسون خودمو رسوندم به اون شرکتی که قرار بود توش استخدام بشم ماشین رو پارک کردم ، یه نیم ساعتی از قرار گذشته بود ، با عجله از پله ها رفتم بالا و رسیدم جلوی واحد 11 و در زدم ، یه خانم جوان و خوش قیافه درو باز کرد و گفت بفرمایید....
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
#سوره_درمانی
#باز_شدن_بخت
✍اگر <<سوره مریم>> را بنویسندوبشویندوآبش را بردختر ریزند
او راشوهر پیدا شود
📚درمان باقرآن۵۶
ڪلیڪ↩️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#خواص_سوره_های_قرآنی
برای #حاجات بزرگ توسل به #مادرامام_زمان (عج) کنید.
✍10تا یس میخونی به این نحو:
⚜شب چهارشنبه 2بار
⚜شب پنج شنبه 2بار
⚜شب جمعه 2بار
⚜روز جمعه هم 4بار
✨که جمعا میشه 10بار✨
✨منظور از شب چهارشنبه رو دقت کنید
👇
یعنی سه شنبه شب باید بخونید
که فردای آن چهارشنبه میشود✨
📚قرآن درمانی
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#ذکر_درمانی
#افزایش_انرژی_بدن
#اسماء_الحسنی
هرکس ذکر #یاقوی را روزی۱۱۶بارتکرارکند
ازناتوانی وضعف رهایی یابد
📚خواص القران ص۵۱۰
اذکار و ادعیه معجزه آسا ↯
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
#همسرانه
#مخصوص_آقایان
زنها وقتی دلگيرند، هر چه بپرسی میگويند: هیچی؛ مهم نيست، میگذرد.
اين يعنی؛ هيچ جانرو؛ كنارم بشين دوباره بپرس.دوباره پرسيدنهايت حالم راخوب میكند.!
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
وقتی مردازمحل کاربازمیگردد، میخواهدکه سردی و #سختی کار باگرمی و #لطافت همسرش برطرف شود.
لذاوقتی به خانه آمد،اگرهم میخواستیددررابطه با #مشکلی با او صحبت کنید،اجازه دهیدخستگیش دربره
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
🌱حکایت
پیشینه #ضرب_المثل جواب ابلهان خاموشی ست.
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید. از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد.
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته.
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: #جواب_ابلهان_خاموشی_است.
📚امثال و حکم علی اکبر دهخدا
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از خانواده بهشتی
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مناسبتها
🌴📣📣📣 #نماز_دهه_اول _ذی_الحجه
فراموش نکنین...
اهرشب بین نماز مغرب و عشا خونده میشه.
مثل نماز صبح،در هر رکعت پس از حمد ، سوره توحید و سپس آیه 142 از سوره شریفه اعراف خوانده می شود:
🌹وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين 🌹
🌷ثواب خواندن آن،مثل ثوابی است که حاجیان در مکه دارند بدون اینکه چیزی از ثواب آنها کم شود.
#آیه_درمانے
#حفظ_فرزندان
🌸✨ برای حفاظت فرزندان
ازهمه بلایا۴۰بار #آیة_الکرسی را
تا《هو العلی العظیم》رابخواند
وبنویسد وبه کودک بندد✨
📚خزائن الاسرار۱۹۹
ڪلیڪ ڪنید↩️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღـگشا👆👆
#سوره_درمانے
اگر ؛
✘میـــان زن و شـــــوهری ناسازگاری باشد
ســــوره↯مبـــارکـه
۞ #مزمــــل ۞
← را بر شربتی بخوانند و بخورند
محــب یکدیگر میشوند
ڪلیــڪ ڪنید ↙️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆