eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.3هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣1⃣1⃣ رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند.» خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود. صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.» اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.» با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣1⃣1⃣ صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.» کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم. بچه ها را از خانه همسایه آورده بودم. هر کاری کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. می ترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم. فکر می کردم کسی پشت کمد، یخچال یا زیر پله و خرپشته قایم شده است. فرشی انداختم گوشه حیاط و با بچه ها نشستم آنجا. معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم. شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم. صمد تعجب کرده بود. گفتم: «می ترسم. دست خودم نیست.» خانه بدجوری دلم را زده بود. بچه ها را بغل کرد و برد توی اتاق. من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم. صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب می کرد. گفتم: «بی خودی وسایل را نچین. من اینجابمان نیستم. یا خانه ای دیگر بگیر، یا برمی گردم قایش.» خندید و گفت: «قدم! بچه شدی، می ترسی؟!» گفتم: «تو که صبح تا شب نیستی. فردا پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟!» ادامه دارد...✒️ @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
💧 ! 💎 لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام .... خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست. آرشیو: http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
#عکس_نوشته 👆 مراتب شستن اعضای وضو👆 #احکام_وضو #مراتب_شستن_اعضا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#درسنامه کمی از وقتتون رو هم با بزرگترهاتون بگذرونید همه چیز تو شبکه های مجازی و گوگل پیدا نمیشه.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#هرروزیک_آیه ✨وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ✨أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي ✨وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ✨و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند ✨بگو من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى ✨كه مرا بخواند اجابت مى كنم پس آنان ✨بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان ✨آورند باشد كه راه يابند 📚 سوره مبارکه البقرة ✍ آیه ۱
#ذکر_درمانے #نماز_بسیارمجرب 👑 #عزت_جاه_مقام ✨براے این امور در روز پنجشنبہ ۲ رڪعت نماز حاجت بخواند و بعدنماز۵۰۰مرتبہ بگوید↯ اثرعجیب دارد✨ 《مَن کان یُریدالعزة فلله العزة جمیعا》 📚صحیفه مهدیه۱۵۹
#سوره_درمانے #فرمول_ثروت 🌸✨روزپنجشنبه ازبرای مال وثروت دو رکعت نماز وبعد《 #سوره_یس》رابخواند واین عمل راتاسه روزانجام دهد مجرب خواهدبود✨ 📚دوهزارختم۱۲۹۸ ڪلیڪ ڪنید↩️ @shamimrezvan #ذڪرهاےگرـღگشا👆
#همسرانه سیاست_هاى_همسرداری💑 حوادث ناگوار را ازهمسرتان پنهان نکنید❌ زیراممکن است اوازراه دیگری مطلع شود وناگوارترازآنچه واقعیت دارد،تصورکندورنج ببرد @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
#ذکر_درمانے #وصال_یار ✍هرڪس روز۵شنبه بعدازنماز صبح و عشا چنین بخواند و در خیال خودبه سینه‌ے معشوق بدمد بےشڪ به اوخواهدرسید ↯ ⇦ یک #صلوات ⇦ #الحلیم ۱۰۱ بار ⇦ یک #صلوات @shamimrezvan #ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#تربیت_فرزند 👨به‌دنبال موقعيتهايي براي تشويق نوجوانتان باشيد. اوبايدبداندكه شمابه موفقيت تحصيلي وياموفقيتش درامورفوق برنامه وبه خود اوبعنوان يك انسان افتخارميکنید. @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
#آیه_درمانے #رغبت_به_مدرسه✏️ 🖊هرکس۵شنبه۳۰۰باربخش اول آیه۱۰سوره فاطر راخواند تحصیل برش آسان شود ورغبتش بمطالعه افزایش یابد به نیابت هم قبول است 📚جامع الفوائد @shamimrezvan #ذڪرهاےگرـღگشا👆
💎 تمام رازهایت را با سکوتِ شب در میان بگذار، برملا که نمیکند هیچ آرامشے عجیب می بخشد. شب رفیقی بی ادعاست. " شبتون آروم روياتون شيرين" @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh