🌼دعایی برای #تقویت_حافظه از آیت الله بهجت(ره)
#دانشجویی از آیت الله بهجت(ره)
پرسید:« دانشجو هستم و می خواهم دعایی به حقیر تعلیم نمایید
تا #حافظه ام قوی شود
زیرا بسیار #فراموش کار هستم؟»
🌹ایشان در پاسخ به این دانشجو
فرمود:« برای #پیشرفت در تحصیلات، ملتزم به دعای
🌹 "سبحان من لایعتدی علی أهل مملکته..."[1] بعد از هر فریضه[#نمازهای واجب] باشید.
متن #دعا چنین
است : 👇
🌼« سبحان من لایعتدی علی أهل مملکته،
سبحان من لا یأخذ اهل الارض بألوان العذاب، سبحان الرّوف الرحیم،
اللّهم جعل لی فی قلبی نوراً و بصراً و فهماً و علماً ،انك علی كل شی قدیر».
📚مفاتیح الجنان
🔺 نشر _مطالب _صدقه
جاریست 👆
#دعا_درمانے #گشایش_همه_امور
✅برای اینکه در کارهایتان موفق باشید و گره از کارتان باز شود
🤲دعای زیر را بنویسید و همراه خودتان نگه دارید
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💫اللهم انی اسئلک باسمک یا قریب الفتح و الفرج
یا آله الفتح و الفرج یاعجل الفتح والفرج
یا سهل الفتح و الفرج یا رب افتح والفرج
یا فتاح الفتح و الفرج یامفتاح الفتح و الفرج
یا فاتح الفتح و الفرج یا رازق الفتح و الفرج
یا عالم الفتح و الفرج
📚جامع الفوائد
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت5️⃣1️⃣
فصل چهارم
مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و دخترهایم لباس های راحتی خانه را می دوخت. برای چهارتا دخترم با یک رنگ، سری دوزی میکرد. بعدها مهری که بزرگترین دخترم بود و سلیقه ی خوبی داشت، پارچه انتخاب می کردو به سلیقه ی او، مادربزرگش لباس ها را می دوخت. مادرم خیلی به ما میرسید. هر چند روز یک بار به بازار لین 1 احمدآباد می رفت و زنبیل را پر از ماهی شوریده و میوه می کرد و به خانه ی ما می امد. او لر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت. دلش نمی آمد که چیزی بخورد و برای ما نیاورد.
بابای مهران، پانزده روز یک بار از شرکت نفت حقوق می گرفت، حقوق را دست من می داد و من باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را می چرخاندم. از همین خرجی به مهران و مهرداد توجیبی میدادم. می گفتم این ها پسرندف توی کوچه و خیابان میروند، باید در جیب شان پول باشدکه خدای ناکرده به راه بدی نروند و گول کسی را نخورند. گاهی پس از یک هفته، خرجی تمام می شد و باید جواب بابای مهران را هم میدادم.
مادرم بین بچه ها بیشتر به مهران و زینب وابسته بود. به مهران که خیلی میرسید. زینب هم که مثل خودم عاشق دین و خدا و پیغمبر بود، کنار مادرم می نشست و قصه های قرآنی و امامی را بادقت گوش می کرد و لذت می برد. مادرم خیلی قصه و داستان و حکایت بلد بود. هروقت مادرم به خانه ی ما می آمد، زینب دور و برش می چرخید تا خوب حرف های او را گوش کند.
بابای بچه ها از ساعت 5 صبح از خانه بیرون می زد و 5 بعدازظهر برمی گشت.. روزهای پنجشنبه نیم روز بود، ظهر از سرکار برمی گشت. او در باغچه ی خانه، گوجه و بامیه و سبزی می کاشت. زمستان و تابستان، سبزی خوردن و خورشتی را از باغچه می چیدیم و استفاده می کردیم. حیاط خانه ی ما سیمانی بود و ما شب ها در حیاط میخوابیدیم. تا بعد از به دنیا امدن شهرام، کولر نداشتیم. آبادان هم که تابستان هایش بالای چهل درجه بود. بعدازظهرها آب شط را توی حیاط باز میکردم، زیر در را هم میگرفتم؛ حیاط پر از آب می شد. این آب تا شب توی حیاط بود. بااین روش، زمین سیمانی حیاط خنک می شد.
ادامه دارد...
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 6️⃣1️⃣
فصل چهارم-
خانه های شرکتی، دو شیر آب داشتند؛ شیر آب شهری که برای خوردن و پخت وپز بود و شیر آب شرکتی که برای شست و شوی حیاط و آبیاری باغچه و شمشادها بود. گاهی هم شیرآب شط را باز می کردیم، همراه آب، یک عالمه گوش ماهی می آمد. دخترها هم ذوق می کردند و گوش ماهی ها را جمع می کردند. ظهرها هم هرکاری می کردم که بچه ها بخوابند، خوابشان نمی برد تا چشم من گرم می شد، می رفتند و توی آب ها بازی می کردند. کار هر روزمان این بود که حیاط سیسمانی را پر آب می کردیم و شب قبل از خواب، زیر در حیاط را که گرفته بودیم، برمیداشتیم و آب را بیرون می کردیم. این طوری سیمان ها خنک خنک می شد و ما می توانستیم تا اندازه ای گرمای هوا را تحمل کنیم و حداقل زمین زیر پایمان خنک باشد.
شهرام چهارماهه بود که بابای مهران رفت و یک تلوزیون قرضی خرید. من به اش گفتم: مرد، ما بیشتر از تلوزیون به کولر احتیاج داریم. تلویزیون که واجب نبود. بابای مهعران هم رفت و یک کولر گازی کوچک قرضی آورد. هرچند در اثر خوابیدن زیر کولر گازی و هوای شرجی آبادان، خودم بیماری آسم گرفتم، ولی بچه هایم از شر گرما و شرجی تابستان راحت شدند.
به دخترها اجازه ی کوچه رفتن نمی دادم. می گفتم: خودتان چهارتا هستید؛ بنشینید و باهم بازی کنید. آنها هم توی حیاط کنار باغچه خاله بازی میکردند. مهری که از همه بزرگتر بود، مثل مادرشان بود. برای بچه ها دمپخت گوجه درست می کرد و می خوردند. ریگ بازی می کردند و صدایشان در نمی آمد. بچه ها عروسک و اسباب بازی نداشتند. بودجه ی ما نمی رسید که چیزهای گران بخریم. دخترها با کاغذ، عروسک کاغذی درست می کردند و رنگش میکردند. خیلی از همسایه ها نم یدانستند که من چهارتا دختر دارم. گاهی زینب و شهلا را دیده بودند، اما مینا و مهری غیر از مدرسه هیچ جا نمیرفتند.
من هرروز از ایستگاه 6 به ایستگاه 7 می رفتم. بازار ایستگاه 7 همه چیز داشت. حقوقمان کارگری بود و زندگی ساده ای داشتیم، اما سعی می کردم به بچه ها غذای خوب بدهم. هرروز بازار می رفتم و زنبیل راپر می کردم از جنس هایی که درحد توانم بود. زنبیل را روی کولم میگذاشتم و به خانه برمیگشتم. زمستان و تابستان، بار سنگین را به کولم می کشیدم. سیر کردن شکم هفت تا بچه که شوخی نیست. هرروز بازار می رفتم، اما تا شب هر چی بود و نبود می خوردند و تمام می شد و شب دنبال غذا میگشتند.
ادامه دارد....
#حدیث
💎امام سجّاد علیه السلام:
واما حق کسی که مشاور تو است و نظر مشورتی خود را در اختیارت قرار میدهد این است که او را در رای ناموافقی که هنگام مشاوره به تو دهد متهم نسازی، زیرا...
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🔅 #امام_باقر_علیه_السلام :
🔸 في حِكمَةِ آلِ داود : يَنبَغي لِلمُسلِمِ أن يَكونَ مالِكا لِنَفسِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، عارِفا بِأَهلِ زَمانِهِ .
🔹«در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : «مسلمان، بايد مالك نفس خويش باشد و به كار خويشتن بپردازد و مردم روزگارش را بشناسد» .
📚 الكافي : ج ٢ ص ٢٢٤ ح ١٠
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام :
🔸مِن فَضلِ الرَّجُلِ عِندَ اللّهِ مَحَبَّتُهُ لِاءخوانِهِ .
🔹«يكى از امتيازات آدمى در نزد خداوند، مهرورزى او به برادرانش است.».
📚 ثواب الأعمال : ص ٢٢٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️کلیپ کوتاه #احکام_شرعی
﷽ #احکام_وضو
❓پرسش
آیا قبل از اذان می توان براى نماز وضو گرفت؟
✅ پاسخ
اگر وقت نماز نزدیک باشد و به قصد آمادگى براى نماز وضو بگیرید، اشکال ندارد و همچنین مى توانید پیش از وقت، به قصد داشتن طهارت وضو بگیرید
و با همان وضو نماز بخوانید.
#هرروزیک_آیه
✨ ومَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (۲)
✨ و هرکس تقوای الهی پیشه کند
✨خدا راه نجاتی برای او قرار میدهد(۲)
📚سوره مبارکه الطلاق
✍آیه ۲
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 چهل نکته تربیتی از منظر قرآن کریم (۱)
1- هدیه را اول به دختر بدهید.
2- با طفل خود بازی کودکانه کنید.
3- اطفال را بخاطر گریه هاشان نزنید زیرا تا مدتی گریه شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به نبی اکرم و دعا برای والدین است.
4- فرزندان خود را ببوسید.
پس همانا برای هر بوسیدن درجه ای در بهشت است.
5- با سلام کردن به فرزندتان به او شخصیت دهید.
6- کودک را در کارهای کودکانه خود تمسخر نکنید. کارهایش را احمقانه نخوانید.
7- فرزند را زیاد امر و نهی نکنید تا جرات پیدا کند و در بزرگسالی نافرمان شود و زیر بار هر دعوت حیوانی و شیطانی نرود.
8- به فرزندان خود شخصیت بدهید.
9- به وعده خود وفا کنید.
10- در کودکان عشق و علاقه به نماز را ایجاد کنیم.
11- لوس کردن، کودکان را موجوداتی ضعیف و بی اراده بار می آورد.
12- کودک را تحقیر نکنید.
13- برای کودکان خود دعا کنید. به خصوص پدران.
14- تذکرات را با ملایمات بیان کنید تا سدی بین والدین و فرزندان نشود.
15- اگر کودک در خانه مورد احترام باشد، کمتر از اوامر پدر و مادر سرپیچی می کند.
ادامه دارد...
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد دانلود☝️☝️
در خانه ات چقد خدا را داری؟
کلیپ متفاوت هست حتما ببینید
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد می سازند...
نماز می خوانند...
چرا برایشان باران نمی فرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی کنار مادر و برادر مریضش در خانه ای
بی سقف بازی می کند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمی دهم!