#برگه_زردآلو
✳️خواص:
🔺ملیّن
▪️کمخونی
🔻تقویت بینایی
⚜آب1لیوان
⚜برگ زردآلو10عدد
🔘✍برگۀ زردآلو را شسته و از شب قبل با آب خیس میکنیم، که میتوان بعنوان1وعده صبحانه میل کرد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سلام به ماه محرم🏴
سلام به حسین 🖤
سلام به گنبدطلاش🕌
سلام به همه عزاداراش😔
سلام من به کربلابه🕌
قبرشش گوشه ارباب🖤
سلام به عزیزانم
روز تون حسین پسند🖤
#آدینه_تون_بخیرونیکی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#نماز_درخواست_فرزند
💎امام صادق علیه السلام فرمود :
هر کس بخواهد #بچه_دار شود بعد از نماز جمعه دو رکعت نمازبا رکوع و سجده های طولانی بخواند و بعد از نماز این دعا را بخواند :
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذْ نَادَاكَ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ اللَّهُمَ فَهَبْ لِي ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلَاماً مُبَارَكاً زَكِيّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيباً وَ لَا شِرْكا
این نماز برای خواستن فرزند پسر نیز مفید است
📚جمال الاسبوع ص ۴۴۰
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#مقصران_واقعی_وخیالی_رنج_های_ما☝️☝️
#آیه_درمانی #برکت_کیف_پول
روز جمعه میان دو نماز، این آیه مبارکه را در یک سطر بنویسد و با خود در کیسه اي (یا کیف پول) نگاه دارد، هرگز آن کیسه (کیف) از زر (پول)، خالی نباشد و دولت و گشایش بر وي رو آورد و نعمت و روزي او فراوان گردد و به تجربه رسیده:
بسم االله الرحمن الرحیم؛
و لَقَد مکَّنّاکُم فی الاَرض و جعلنا لَکُم فیها معایش قلیلاً ما تَشکُرونَ.
📚گوهر شب چراغ، ج 2
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شانزدهم✍ بخش چهارم
🌼🌸میز تو نهار خوری چیده شد به خاطر دکتر، و من برای کمک به عمه رفتم …… حمیرا مدام حرف می زد و آروم به نظر می رسید …. ولی من دیدم که دستش می لرزه …می دونستم که از این به بعد باید از اون دوری کنم تا تنشی پیش نیاد و این کار آسونی نبود با اون زیر یک سقف زندگی کردن برای من …..
🌸🌼بعد از غذا بلند شدم که کمک کنم اونم بلند شد و دیس پلو رو برداشت و نگاه بدی به من کرد و گفت بزار زمین به تو چه من خودم می برم ….. عمه به من نگاه کرد و بهم فهموند آروم باش برو دست نزن ….. ولی من گوش نکردم و گفتم : نه منم کمک می کنم نمیشه که بخوریم و بشینیم ….
گفت : راه داری خوب نخور به مال مفت افتادی ؟ ولش کن گفتم ….
🌼🌸به روی خودم نیاوردم و ظرفها رو بر داشتم و بردم تو آشپز خونه ولی خودم داشتم می لرزیدم…… اونم پشت سر من اومد …. دیس پلو و گذاشت رو میز و یکی زد تخت سینه ی من …آهسته گفتم این بارم ندید می گیرم ولی دفعه ی دیگه ای وجود نداره …… هیچی نگفت : دوباره رفتم و بقیه رو آوردم و به مرضیه کمک کردم با خودم گفتم حالا که باید باشم؛؛ بزار مثل بقیه باهاش رفتار کنم الانم که همه اینجان بهترین موقع اس …..
🌸🌼مرضیه مشغول شستن ظرفا شد و منم یک سینی چای ریختم و بردم تو حال …ایرج و تورج و حتی علیرضا خان ازاینکه با حمیرا اون طوری رفتار کردم ، راضی بودن ولی از جریان آشپز خونه فقط مرضیه خبر داشت …… با چشم و ابرو بهم می فهمودن که کارخوبی کردم ……
من دیگه از اون جو سنگین خسته شده بودم و گفتم می خوام درس بخونم و رفتم تو اتاقم …..
🌼🌸بعد از رفتن من دکتر هم رفت علیرضا خان و بچه ها رفتن به اتاقشون …..
نشستم پشت میز راستش فقط برای اینکه ایرج خریده بود وگرنه من روی تخت عادت داشتم درس بخونم …… کتاب هامو پهن کردم شروع کردم …با خودم گفتم رویا تو که همه ی درس هات خوب نیست اگر پزشکی قبول نشی چی ؟ خوب احتمالش می رفت… من قبلا به خاطر حرف دبیرم و اینکه پزشکی رو دوست داشتم گفته بودم ولی خیلی توش جدی نبودم ولی حالا دلم شور می زد من اصلا نمی تونستم درسهای حفظ کردنی رو خوب یاد بگیرم و زبانم هم خیلی خوب نبود …..
🌼🌸این بود که دیگه از خودم زیاد مطمئن نبودم پس باید بیشتر درس می خوندم…..
من اصلا از اتاقم تا شب بیرون نرفتم برام سخت نبود من هیچوقت از درس خوندن سیر نمی شدم مخصوصا ریاضی و فیزیک ….سر شب نماز می خوندم که دو ضربه خورد به در ، قلبم شروع کرد به زدن فکر کردم ایرج اومده ولی نمی دونستم جواب بدم …دوباره زد و صدای تورج اومد که رویا خوابی؟ وقتی دید جوابشو نمی دم رفت … به هیچ وجه دلم نمی خواست برم بیرون و با حمیرا روبرو بشم ….
تا مرضیه اومد دنبالم و گفت شام حاضره همه منتظر شما هستن ….
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_هفدهم✍ بخش اول
🌼🌸آماده شدم و با اکراه رفتم پایین تو آشپز خونه ، ولی حمیرا خواب بود و علیرضا خان رفته بود مهمونی … این طوری خوب بود تورج گفت اومدم دنبالت خواب بودی …. گفتم راستی چیکارم داشتی خواب نبودم نماز می خوندم … گفت هیچی حوصله ی منو ایرج سر رفته بود … ایرج گفت بیام دنبالت شاید یک کاری کردیم …
می خواستیم بریم بیرون دور بزنیم ….
اگه می دونستم سر نمازی پیام رو می دادم ولی فکر کردم خوابی …
عمه گفت : نه امشب نمیشه برین بیرون من تنهام …..
🌼🌸بعد از شام به پیشنهاد عمه رفتیم تو حیاط قدم زدیم….. کمی دلم باز شد مخصوصا که با ایرج بودم و شاید فقط به خاطر اون بود که تا دیر وقت تو حیاط موندم ………
اون شب من دیگه قصد نداشتم برم اتاق حمیرا احساس می کردم ذات خوبی نداره.. حالا که دیگه حالش هم خوبه بازم همون جور رفتار می کنه …
🌼🌸اصلا به من چه برای خودم درد سر درست کنم … با خیال راحت خوابیدم …نیمه های شب یکی منو صدا کرد رویا خانم … رویا خانم … بیدار شدم پرسیدم کیه؟ گفت منم مرضیه میشه درو باز کنی ؟ در و باز کردمو گفتم اتفاقی افتاده ؟ گفت: نه ولی بی قراره تو رو می خواد نمی خوابه همش به خودش می پیچه و میگه بیا دیگه با منم دعوا می کنه میگه تو برو فکر می کنه چون من اونجام تو نمیری ….
🌼🌸گفتم نمیشه می ترسم منو بشناسه الان هوشیاره … میدونی اگر شناخت چی می شه همه می گن چرا رفتی پس تقصیر خودته …..
گفت حالا چیکار کنم ؟ …می خوای من پشت در باشم اگر چیزی شد تو فرار کن من میگم اشتباه کرده …… گفتم نمی دونم … خوب این چه کاریه ولش کن خودش خوب میشه …گفت :
🌼🌸شما به خاطر خدا بیا به اون کار نداشته باش نمی دونی چقدر منتظره دلم براش سوخت ……..با ناراضیتی رفتم…..
تا از در رفتم تو احساس کرد که منم زیر لب گفت اومدی ؟ و دستشو برای اینکه دست منو بگیره برد بالا …..منو نشناخت و هنوز فکر می کرد فرشته ای به سراغش میره …..
وقتی از اتاق حمیرا اومدم بیرون و رفتم وضو بگیرم صدای دعوا و مرافه ی عمه و علیرضا خان رو شنیدم ….
🌼🌸چند پله رفتم پایین عمه داشت گریه می کرد و بد و بیراه می گفت ولی فحش هایی که علیرضا خان می داد بدتر بود ..مثل اینکه علیرضا خان تازه اومده بود خونه …….تنم شروع کرد به لرزیدن یک لحظه فکر کردم الان دنیا آخر میشه …
🌼🌸دلم می خواست برم و عمه رو ساکت کنم ولی می دونستم از این کار خوشش نمیاد این بود که منصرف شدم و برگشتم …… ولی صبح توی صورت عمه اثری از اون جدال دیشب نبود و اگر ورم پشت چشمش که از گریه ی زیاد بوجود اومده بود ، نبود فکر می کردم اشتباه فهمیدم ……
🌼🌸تا روز سیزده بدر که از صبح همه در رفت و آمد بودیم تا آماده بشیم برای رفتن به باغی که علیرضا خان تو قیطریه داشت…. دیگه بچه ها ورق و شطرنج وتخته وتوپ وطناب برداشته بودن و کلی تدارک دیدن برای اینکه بهمون خوش بگذره ، اون روز ها هنوز اون طرفا آباد نبود و پر بود از باغ های میوه و نهر های پر آب.
🌼🌸اون باغ قسمتی از زمین های چیذر بود و بهشتی روی زمین… یک استخر پر از آب تمیز که چند تا درخت شاه توت در اطرافش بود و بید مجنون روی اون سایه می انداخت درخت های سر به فلک کشیده با صدای پرنده ها فضای رویایی رو درست کرده بودن…. که اگر آدم با کسی که دوست داره اونجا باشه همه چیز بر وفق مراد میشه …… ویلای باغ خیلی بزرگ نبود ، ولی شیک و مرتب ساخته شده بود با یک ایوان بسیار وسیع…..
🌼🌸پیرمرد لاغر و قد کوتاهی که در باغ رو برای ما باز کرد اسمش حسنعلی بود اون مدام توی باغ بود و ازش نگه داری می کرد …..
منو تورج و ایرج با حمیرا با هم رفتیم …حمیرا جلو نشست در حالیکه همش به من پشت چشم نازک می کرد و منو تورج عقب …و تنها چیزی که دلم خوش بود نگاه های گاه و بی گاه ایرج از تو آینه بود …… عمه و علیرضا خان و مرضیه با اسماعیل اومدن …
باغ منو به وجد آورده بود ولی حمیرا
نمی گذاشت، با متلک هاش و نگاه های تحقیر آمیزش نمی گذاشت راحت باشم… …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث_مهدوی
💎امام حسین(ع) :
💙قیام کننده این امت,فرزند نهم من است که غیبتی طولانی دارد
و هنگامی که تاریکیهای غیبت, همه جا را فرا می گیرد؛
خفاشان کور چشم و گرگان درنده به تقسیم اعتبارات و امتیازات او می نشینند.
📚(الزام الناصب,ص۶۷)
یامهدی ادرکنی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث☝️ #اعمال_روزجمعه
#احکام_شرعی #خمس_طلای_خریداری_شده_برای_همسر
« #حدیث»
🌺 امام كاظم علیه السلام می فرمایند:
«اِنَّ اِخْراجَهُ مِفْتاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحيصُ ذُنُوبِكُمْ وَما تُمَهِّدُونَ لِاَنْفُسَكُمْ لِيَوْمِ فاقَتِكُمْ.»
◀️ منبع: 📚(وسائل، ج 6، ص 375.)
✅ «پرداخت خمس كليد روزى شما و مايه از بين رفتن گناهان شما مىباشد و چيزى است كه براى روز نياز خودتان (يعنى قيامت) ذخيره مىكنيد.»
◀️ «مساله شرعی»
❓ سوال: طلایی که #مرد برای #زن خود می خرد، آیا باید #خمس آن را بدهد؟
✳️ پاسخ: اگر به مقدار شئون باشد، خمس ندارد.
✅ (استفتائات، ج 1، ص 355، س 34؛ احکام ویژه بانوان، محمد حسین فلاح زاده، نشر معروف، 1395، ص 123.)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#هرروزیک_آیه
✨الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ
✨وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ
✨وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۳۴﴾
✨همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند
✨و خشم خود را فرو مى برند
✨و از مردم در مى گذرند
✨و خداوند نیكوكاران را دوست دارد (۱۳۴)
📚 سوره مبارکه آل عمران
✍ آیه ۱۳۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#اذکارمعجزه_آسای_طلایی👆
#جمعهها_بخوانیم
🍀بیمه هفتگی🍀
🖊 دروقت غروب روز جمعه این
صلوات را هفت مرتبه بفرستد تا
هفته دیگر از بلا و ناگواری ها
محفوظ و ایمن می ماند
Ⓜ️ #ختومات_عجیبه
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#سوره_درمانی #ازدواج و #بخت_گشایی 💝
👈 برای جلب #خواستگار زیاد و تسهیل امر ازدواج ، با حضور و توجه قلبی
👈سوره های مبارکه ذیل را بر آبی پاک قرائت کند و در روز جمعه قبل از اذان مغرب با آن آب غسل کند و بعد از آن
🔻( سوره مبارکه طه )🔻را سه مرتبه قرائت کند ، به اذن خداوند متعال خواستگاران زیادی پیدا خواهند شد.
سوره های مبارکه ذیل را قرائت کند :
🦋✨1-سورة الفلق ( ۷ مرتبه ).
🦋✨2-سورة الناس ( ۷ مرتبه ).
🦋✨3-سورة الإخلاص ( ۷۱ مرتبه ).
🦋✨4-سورة طه ( ۲ مرتبه)
🦋✨5-سورة الكافرون ( یک مرتبه ) .
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪سلام عزاداریاتون قبول
امیدوارم به حق آقا
امام حسین علیه السلام
ﺁﺭﺍمش ، سلامتی
عزت، موفقیت،
سربلندی، سرافرازی
عاقبت بخیری دنیا و آخرت
نصیب همه ی شما بشه
الهی آمین
▪تقدیم به شما عاشقان
▪اباعبدالله الحسین علیه السلام
▪محرم الحرام تسلیت باد
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆