403.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیام_سلامتی
🎀 زیبایی وجوانی باآب پرتقال
🔸مصرف روزانهی 1لیوان آب پرتقال بهترین راه حفظ شادابی وجذابیت پوست است
🔹آب پرتقال برای پوست فوق العادست است وجایگزین ندارد
🔹بهترین زمان نوشیدن:صبح
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
725.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام🌹دوشنبه14مهرمـاهتون بخیر🌹
🌼هــــر روز آغـــــاز
🌸یک تغییر و شروع
🌺یک هیجـان اسـت
🌼خــدایا دریـچـه ی
🌸شــادی بـی پـایـان
🌺خوشبختی ، سلامتی
🌼و روزی پر برکت را
🌸به روی همه باز کن
🌺الهی آمین❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذڪر_درمانے *💚بخون و آمین بگو💚*
* #یاذلجلال_والااکرام مارا مهمان ویژه ی خودت قرار ده*
* #یاستارالعیوب عیبهای مارابپوشان*
* #یارازق؛ رزق ماراحلال وپاک وزیاد گردان*
*وبه ما دست دهنده عنایت بفرما*
* #یاارحم_الراحمین در زنده بودنمان ومرده بودنمان نیاز به رحم توداربم پس بر مارحم فرما*
* #یاعزیز دلهای مارا ازکینه پاک بفرما*
* #یالطیف مارا به لطف احسان خویش ازآتش دوزخ نجات فرما*
* #یاالله جواب وسوال ملکین منکرونکیر را برایمان آسان بفرما*
* #یاالله ماراازحوض کوثر سیراب بفرما*
* #یارب_العالمین دردنیاوآخرت* *سعادتمندمان بفرما*
* #یاالله بردلهایمان مهر غافلین مزن*
* #یاالله به ماتوفیق ده درخدمت پدرو مادرمان واهلمان باشیم *
* #یاالله هرچه خوبی دردنیا وآخرت است که درذهن وفکر وزبان مانیست نصیبمان گردان*
*وازهرچی بدی وعذاب دنیا وآخرت هست به توپناه میبریم*
* #یاالله به بی اولادها؛ اولاد سالم وصالح عنایت فرما*
*اولاد همه ی ماراسالم وصالح بگردان* *ونورچشممان دردنیاو آخرت قرار ده*
*ودرآخر همه باهم بگیم*
*اللهم صل علی محمد وال محمد*💚
*برای عزیزان دیگه بفرستین تاازدعای خیرشان محروم نشویم💚*
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#حسین_جان
هر روز،صبحِ زود،بہ گوشم صداے توسٺ
"حَےّ عَلَے الحســـین ، وَ حَےّ عَلَے الحَرم"
با یڪ ســـلام، رو بہ شما، رو بہ ڪربلا
جـــا مےدهم میان دلــم یڪ بغـل حـــرم
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
┄┅┅❅♡☆♡❅┅┅┄
✨زوار اربعین ..به سلامت سفر ،
ولی یادی کنید از آنکه نشد قسمتش سفر😭
#نزدیک_اربعین_دل_جامانده_ها_گرفت😔
#اربعین #حسینیه_مجازی
#ماملت_امام_حسینیم
#آیه_روز☝️#خداوندتقواپیشگان_رادوست_دارد
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه ١۴ مهر ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.٣٩
☀️طلوع آفتاب: ٦.٠٣
🌝اذان ظهر: ١١.۵٣
🌑غروب آفتاب: ١٧.۴٢
🌖اذان مغرب: ١٨.٠٠
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١١
#روز_جهانی_معلم
#روز_دامپزشکی
#باهم_برای_امنیت_وسلامت
#هفته_نیروی_انتظامی_گرامی_باد
یــا قـاضی الحاجـات...
دوشنبـــه... صدمرتبه...
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
#ذڪر_درمانے
#خوش_خلق_کردن_همسر
🍃🌹اگر کسی زن بد خلق دارد
اسم { #الوَلی } را در حضور آن
زن آهسته ورد خود سازد🌹🍃
📚 گلهای ارغوان ۱/۴۴
○°●•○•°◇♡◇°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و نهم ✍ بخش اول
🌺اونشب حمیرا مثل من و عمه تلاش می کرد دستور می داد و با گارگر ها سلام و احوال پرسی می کرد …. ظرف ها رو جا بجا می کرد و با اینکه خیلی لاغر شده بود ، از پس کارها خوب بر میومد گاهی می دیدم که دستش می لرزه ولی خودشو کنترل می کرد … منو ایرج هم عمدا برای هر کاری که می خواستیم انجام بدیم از اون صلاح می کردیم….
🌺عمه هم اون بالا نشسته بود و یکی یکی کارگر ها که برای اولین بار اونو می دیدن برای دست بوسی می رفتن … احساس می کردم عمه از این کار خیلی خوشش اومده …..
تو راه برگشت دیدم حمیرا از پشت شیشه داره به آسمون نگاه می کنه … طرز نگاهش با همیشه فرق داشت آروم بود انگار می خواست تو عمق ستاره ها چیزی رو ببینه که تا حالا ندیده بود… نمی دونستم این حالش تا کی ادامه داره و کی دوباره مجبور میشه تو اون اتاق تاریک ساعتها بخوابه …نمی دونم دلسوزی بود یا علاقه ی فامیلی هر چی که بود خیلی دوستش داشتم و اگر لازم بود زندگیمو حاضر بودم برای خوب شدن و خوشحالی اون بدم …..
🌺فردا بعد از ساعت اول سریع خودمو رسوندم به دفتر استاد جمالی منتظرم بود اون مرد سی و هفت هشت ساله ای بود؛ قد بلند و خوش تیپ با وجود سن کمش کنار موهاش سفید شده بود خیلی از دخترای دانشگاه که مثل شهره بودن ، دنبالش بودن و سر راهش سبز می شدن ….
دم دفتر وایستادم و اون منو دید…. اول دستشو بلند کرد و کارشو انجام داد و اومد دم در و با هم رفتیم تو کتابخونه ….
شهره رو دیدم که داره ما رو نگاه می کنه وقتی دید که منم اونو دیدم گفت منم بیام؟ … گفتم نه …..
🌺استاد نشست و منم روبروش نشستم و گفتم خیلی ببخشید که وقت شما رو گرفتم …ما یک مریض داریم که به شدت آسیب روحی دیده … خانواداش از ترس آبرو شون اونو پیش روانشناس نمی برن … می خوام یک جوری بهش کمک کنم ….
گفت : خانواده اش نمی خوان منظورتون چیه؟ گفتم چرا ولی من نمی دونم شاید مریضی اونو باور ندارن …..
گفت : حالا بگو چه جور آسیبی بهش رسیده زنه یا مرد از اول بگو اگر کمکی ازم بر بیاد انجام میدم …..
گفتم : یک خانم سی و پنج ساله اس در سن سیزده سالگی عموش بهش تجاوز کرده …. به شکل خیلی بدی … و روح و روانش بهم ریخته… از مرد گریزونه .. اگر میشه براش کاری کرد بازم بقیه شو بگم ؟ حرف احمقانه ای که زده بودم دکتر رو به تعجب انداخت گفت چرا که نه این چه حرفیه … خیلی هم خوب میشه ولی باید خودش بخواد ….
🌺گفتم اگر میشه این دیگه دست شما …من اونو میارم مطبتون گفت اول به سئوالات من جواب بده ….تا حالا چیکار می کرده؟ …..من خلاصه ای از سر گذشت اونو برای استاد جمالی تعریف کردم ….
ساکت گوش می داد پرسید چه نسبتی با شما داره؟ گفتم دختر عمه ی منه ، ولی همین دو روز پیش فهمیدم …. گفت آفرین به تو کار خوبی کردی دیر شده ولی هنوز امیدی هست …. شب چهارشنبه ساعت پنج منتظرم براتون وقت می زارم دیر نکنین که بعد مریض دارم ……
🌺با خوشحالی رفتم خونه حالا مونده بودم چطور به حمیرا بگم …… وقتی رسیدم بر خلاف هر روز اون بیدار بود و سر حال … اومد جلو و منو بوسید عمه چشماش گرد شده بود؛؛ این تعجب تنها مال عمه نبود منو مرضیه هم هاج و واج مونده بودیم ولی من به روی خودم نیاوردم و با اون گرم صحبت شدم …. با هم گفتیم و خندیدیم… بعد اومد به من کمک کرد تا افطار و درست کنیم … هیچ کس باور نمی کرد بعد از حمله ای که به عمه هاش کرد بتونه تا یک ماه حالش خوب بشه ….. ولی من دلیلشو حدس می زدم …. فکر می کردم چون تونسته بود برای اولین بار کمی دق و دلیشو خالی کنه راحت شده بود ….. و این تصور من بود .
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و نهم ✍ بخش دوم
🌺شب برای خوابیدن رفتیم اتاق حمیرا بهش گفتم: تو اینجا راحتی ؟ چرا اتاقتو عوض نمی کنی؟ این جا اصلا برای تو خوب نیست ، من تعجب می کنم تا حالا اینجا موندی من که داستان تو رو شنیدم دلم نمی خواد امشب اینجا بخوابم …. بیا بریم اتاق من ، یا اصلا بیا یک کاری بکنیم اتاقمونو با هم عوض کنیم ، چی میگی ؟
سرشو تکون داد و گفت : من وسایلم زیاده اونجا جا نمیشه کمد درست و حسابی هم نداره …بعد رفت تو فکر …
🌺گفتم عمه الان بیداره بزار بهش بگم با هم یک فکری بکنیم دیگه اینجا نمون ….
با عجله رفتم پایین ولی عمه و علیرضا خان رفته بودن ، تو اتاقشون و منم برگشتم بالا ……… و موکول شد برای فردا …. بهش گفتم تا حالا روی زمین خوابیدی ؟ گفت : آره برای چی؟ گفتم بیا امشب جا بندازیم روی زمین تو اتاق من بخوابیم … خندش گرفت و گفت تو دیوونه ای …. باشه موافقم ……… تشک اون دونفره و خیلی سنگین بود سرشو گرفتیم و با هم کشیدیم و چون سخت بود خندمون گرفت ؛؛ از سر و صدای ما ایرج اومد بیرون ….
🌺با تعجب پرسید دارین چیکار می کنین ؟
گفتم : دیگه نمی خوایم تو این اتاق بخوابیم … پرسید چرا ؟
گفتم همین طوری خوشمون نمیاد ….
گفت خوب منو صدا می کردین این برای شما سنگینه ……
🌺و خودش تشک رو دو لا کرد و به راحتی بلند کرد و برد تو اتاق من….
بعد گفت : خوب هر چی می خواین بگین من بیارم .
حمیرا گفت : نمی خواد بقیه شو خودمون می تونیم ….
ایرج از من پرسید واقعا برای چی ؟ گفتم توی خونه اتاق دیگه ای نیست که اتاق حمیرا رو عوض کنیم ؟ گفت : نمی دونم این اتاق بغل حموم هست ولی سالهاس ازش استفاده نشده ….
🌺گفتم فردا به عمه میگی ترتیبشو بدیم .
گفت : باشه خودم کسی رو میارم درستش کنه اصلا میدم رنگش کنن حمیرا چه رنگی دوست داری ؟
گفت: رنگ نه ؛ یک کاغذ دیواری خوب و روشن بهتر نیست؟
ایرج گفت : صبر کنین و رفت پایین و دسته کلید رو آورد و درِ اتاق رو باز کرد…..
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث_روز
💎امام حــسن علیهالسلام:
#شـوخی ڪردن هیبت انسان را
میخورد و از بین میبرد
و همانا شخص کمحرف
بر اُبُهت خویش میافـزاید.
📚بــــحارالانوار، جلد ۷۸ صفحه ۱۱۳
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام حسين عليه السلام:
قويترين فرد در ايجاد ارتباط كسى است كه با كسى كه از او بريده رابطه برقرار كند
إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ
📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 79
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#احکام_شرعی
‼️پوشاندن زينت
🔷س 2234: با توجه به این که برای بانوان #پوشاندن_دست_تا_مچ لازم نیست، اگر با حنا یا لاک یا انگشتر و مانند آن، دست را #زینت داده باشد نیز پوشاندن آن از نامحرم لازم نیست؟
✅ج: در صورتی که دست یا صورت زینت یا #آرایش داشته باشد، باید از نامحرم پوشانده شود.
#احکام_حجاب #زينت_بانوان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh