#مشت_بازدارنده۰۰۰۰۰☝️
یـا رب العـالمیــــن...
شنبــه... صـدمرتبـه...
#ذکرروز👆
❣ذكر روز شنبه❣
🥀يا رَبَّ العالَمين🥀
🌸اي پروردگار جهانيان🌸
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کووید۱۹ در خانه
این داستان قرنطینه
اگه بیمار مبتلا به کرونا در خانه داریم،
قرنطینه را چطور رعایت کنیم
که دیگر اعضای خانواده مبتلا نشوند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وقتی یه آذر ماهی بهت میگه
دوستت دارم
بدون این همون شانسیه که
از قدیم گفتن فقط یه بار
در خونه آدم میزنه...🌹
🎉🎊تولد دوستان آذر ماهی گل مبارک🎂🎈🎉🎀🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست آذر ماهی من🌸🍃
زيباترين چشم انداز
تنديس
نگاه توست
و قشنگترين لحظه
لحظه روييدن توست🌸🍃
سالروز تولدت 🎂
را با تقديم
يک دسته گل سرخ 🌹🍃
تبريک ميگم...🎁💝
تولد همه آذرماهی ها ی گل مبارک 🎉🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به اولین روز آذر خوش آمدید🌹
🌹 تقدیم به دوستان گلم🌹
🌷 اولین روز 🌷
🌷 آذر❤️ مــــاه رسیـد🌷
🌷خـــــوب یــــا بــــــــد 🌷
🌷آبان مـــاه تـــمام شـــــد🌷
🌷 الــهی آذر ماه براتــون 🌷
🌷 پر از برکت و شادی 🌷
🌷پــر از آرامـــش 🌷
🌷خوشبختی 🌷
🌷موفقیت🌷
🌷ایمان 🌷
🌷آرزوهاتون🌷
🌷 برآورده به خیر🌷
🌷 صحت و سلامتی 🌷
🌷روزی شما وعزیزانتون🌷
🌷 رحمت خداوند 🌷
🌷بدرقه ی راهو 🌷
🌷 زندگیتون🌷
🌷باشه🌷
#ختم_حدیث_کسا_برای_رفع_گرفتاری
#و_برآورده_شدن_حاجات #بسیار_مجرب
#️⃣این ختم به مدت یک هفته و از روز شنبه شروع میشود. و بعد از هر روز که دعاها خوانده شد حاجت خود را از خداوند بخواهید و خدا را به 5 تن قسم دهید.
1️⃣روز شنبه: در ساعت معینی حدیث کسا را بخوانید و بعد 2 رکعت نماز هدیه به پیامبر اکرم (ص) و بعد از نماز، تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
2️⃣روز یکشنبه: دقیقا در همان ساعتی که روز شنبه حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن 2 رکعت نماز هدیه به امام حسن (ع) بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
3️⃣روز دوشنبه: دقیقا در همان ساعت روزهای قبل که حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن 2 رکعت نماز هدیه به امام حسین (ع) بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
4️⃣روز سه شنبه: دقیقا در همان ساعت روزهای قبل که حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن 2 رکعت نماز هدیه به امام علی (ع) بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
5️⃣روز چهارشنبه: دقیقا در همان ساعت روزهای قبل که حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن 2 رکعت نماز هدیه به حضرت زهرا(س) بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
6️⃣روز پنج شنبه: دقیقا در همان ساعت روزهای قبل که حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن 2 رکعت نماز هدیه به جبرئیل بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
7️⃣روز جمعه: دقیقا در همان ساعت روزهای قبل که حدیث کسا خوانده شده باید بخوانید و بعد از آن نماز امام زمان (عج) بخوانید و بعد تسبیحات حضرت زهرا (س) را بخوانید.
📖گنجینه دعا
#آیه_درمانے 😍👆
🌱 #شفاے_لکنت_زبان
🌸✨ هر روز مرتب بخواند ڪه
زبانش باز و نطقش گویا شود ✨
💎 درکل این دعا براے افزایش
قدرت تکلم درکتب معتبرتوصیه شده
📚درمان باقران
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_پنجاه و هشتم ✍ بخش اول
🌸همه خودمون رو آماده کرده بودیم که وقتی تورج میاد دستپاچه نشدیم و حرفمون رو هم یکی کردیم ……
همه ی ما عادت داشتیم ، وقتی میومدیم خونه اول می رفتیم سراغ عمه ….. اونم تا رسید به ایرج که توی حال منتظرش بود سلام کرد و گفت : سلام بابای دختر داداش من …ایرج خونسرد گفت : حالا چرا هی میگی دختر از کجا معلومه پسر نباشه ….
اونم خندید و گفت شایدم پسر باشه ولی من بهش میگم دختر …… کو مامان ؟
🌸ایرج گفت : خوابیده طفلک امروز یک اتفاقی براش افتاده … خدا خیلی رحم کرده ……… ترسید و پرسید ؟ چی شده ؟ چه اتفاقی؟ ایرج گفت نپرس با موتور تصادف کرده ….. دستپاچه شد و گفت برای چی با موتور تو خیابون چیکار می کرد ؟ و اومد به طرف اتاق عمه که منم اونجا بودم …
ایرج گفت نترس چیز مهمی نشده ، حالش خوبه ….
🌸تورج درو باز کرد و چشمش افتاد به عمه که روی تخت دراز کشیده بود ….
اومد جلو و نگاه کرد سرشو تکون داد و هیچی نگفت……. بازم ، نگاه کرد … دندون هاشو بهم فشار داد و رفت …من داشت نفسم بند میومد ایرج رفت دنبالش….کمی بعد صدای فریاد تورج و پشت سرش صدای مهیبی بلند شد ….منو عمه هراسون دویدیم تو حال که دیدم اون با مشت زده و آینه ی قدی حال رو شکسته و از دستش خون داره فواره می زنه من دویدم توی اتاق عمه و یک ملافه بر داشتم و داد زدم مرضیه قیچی ….ایرج ماشینو بیار بدو ….یک تکه از ملافه رو پاره کردم و با سرعت دست تورج رو محکم بستم ، صورتش مثل خون قرمز شده بود و رگ گردنش ورم کرده بود جوری که آدم ازش می ترسید مثل این بود که داره منفجر میشه …. گفتم تورج من تو رو عاقل تر از اینا می دونم چرا با خودت این کارو کردی ؟
🌸عمه نگران تورج شده بود ، جیغ و هوار می کرد و می گفت : بدو ایرج بدو ببرش دکتر بدو بچه ام داره از دست میره ……..
ایرج با عجله اونو با خودش برد …..
من عمه رو برگردوندم توی اتاق و وادارش کردم دراز بکشه ……
دلم درد گرفته بود و باز شروع کردم به عق زدن …. بیچاره مرضیه یک دستش به جمع کردن خورده شیشه ها بود و پاک کردن خونی که تمام حال رو گرفته بود و یک دستش به من که باز بد جوری حالم بد شده بود ….
ازم پرسید چیکار کنم براتون گفتم تو یک گل گاوزبون درست کن برای عمه که حالش خیلی بده برای منم یک لیوان آب و نبات بیار و خودم رفتم تو دستشویی ……..
🌸این بار نمی دونم چون می دونستم حامله ام به خودم تلقین می کردم یا واقعا دل و کمرم درد گرفته بود ……… ترسیده بودم از اینکه بلایی سر این بچه بیاد …. ولی نمی خواستم عمه ناراحت تر از این بشه …و سعی کردم صدام در نیاد ……
🌸مرضیه یک لیوان آب نبات درست کرد و من اونو تا ته سر کشیدم می خواستم خوب باشم تا بتونم اوضاع رو روبراه کنم دیگه به وضعیت اون خونه عادت کرده بودم ……
رفتم و کنار عمه دراز کشیدم …
🌸ازم پرسید : درد داری؟ چیزت شده ؟ مادر اگر درد داری بگو شوخی بردار نیست …الهی من بمیرم که بهت قول دادم از تو و بچه ات مراقبت کنم اونوقت اینطوری دارم به تو صدمه می زنم کاش خفه شده بودم ………
گفتم : فکرشو نکن من خوبم احتیاطا دراز کشیدم …….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_پنجاه و هشتم ✍ بخش دوم
🌸آروم موهاشو نوازش کردم و دستشو گرفتم ….. یک لبخند تلخ زد و گفت بی خود نبود حمیرا اینقدر دستهای تو رو دوست داشت چقدر آدم احساس خوبی می کنه گرم و مهربونه …خوش به حال ایرج …..
گفتم : اینو ول کنین شما به من بگین چرا وقتی می دونی علیرضا خان دست بزن داره سر به سرش می زاری ؟ نکنین چون توی یکی از این دعواها ممکنه بلایی سرتون بیاره ؛؛؛ یا یک وقت خدای نکرده تورج یک کاری دست خودش بده …..
عمه گفت پس فکر می کنی تمام مدت دارم چیکار می کنم ؟…. دارم تحمل می کنم ولی بعضی وقت ها از دستم در میره و طاقتم تموم میشه ….
اونجایی که میره بازی می کنه خونه ی یک مردیه که زن و بچه اش ترکش کردن و رفتن خارج و اونم خونه رو تبدیل کرده به قمار خونه و زن های بد؛؛؛ چند بار رفتم و کشیدمش بیرون ولی فایده نداره بازم میره میگه من فقط برای بازی میرم تو باور می کنی ؟ ماه رمضون پارسال یک شب ، خونه نبود بهانه اش این بود که من روزه گرفتم امروزم من پیشواز رفته بودم اومد دید روزه ام گفت پس من میرم منم ناراحت شدم و گفتم یعنی تو می خوای به خاطر روزه گرفتن منو تنبه کنی ؟ زد به دنده ی کولی بازی و هوار زدن منم دیگه طاقت نیاوردم اون بگو و من بگو و این طوری شد ….
گفتم الهی بمیرم شما روزه بودین و هنوز افطار نکردین ؟ از جا پریدم و به مرضیه گفتم که برای عمه غذا بیاره …و به زور به خوردش دادم……… تا ایرج و تورج برگشتن ….و یک راست اومدن تو اتاق عمه ، دست تورج از سه جا پاره شده بود و هر کدوم چند تا بخیه خورده بود …..اون هنوز عصبانی بود …پرسید بر نگشته ؟ عمه گفت : ولش کن مادر تقصیر منم بود روزه بودم سر به سرش گذاشتم …….
تورج اومد جلو من فورا از کنار عمه بلند شدم و از تخت اومدم پایین و گفتم : من برم شام رو حاضر کنم …
عمه گفت ایرج مواظب رویا باش……. هم خیلی عق زده,, هم دلش درد می کنه ؛؛؛تو رو خدا تورج به این دختر رحم کن و آروم باش من خودم حسابشو می رسم هر کاری بکنی این دختر و بچه اش به خطر میفتن ……تو که اینو نمی خوای ؟ هر استرسی الان برای اون بَده ؛؛؛ نکن مادر به خاطر رویا نکن ……ولش کن ….
من به مرضیه گفتم شام ما رو بیاره تو اتاق تا پیش عمه باشیم …
ایرج هی از من می پرسید خوبی ؟
گفتم ایرج جان نگران نباش…. اگر چیزی بود خودم بهت خبر میدم …..
شما ها دیگه برین بخوابین من پیش عمه می مونم تورج گفت : نه شما برو من هستم ….
گفتم تو که اصلا …برو پیش ایرج بخواب که بهت اعتماد ندارم من اینجا باشم بهتره شاید ملاحظه ی بچه رو بکنن و حرفی پیش نیاد اصلا درو فقل می کنیم عمو بره تو اتاق خودش بخوابه …..
عمه گفت اون امشب از ترس نمیاد خونه مطمئنم تورج گفت شایدم همین کارو کرده که نیاد بی شرف ….
ایرج گفت پس منم اینجا می خوابم الان پتو میارم …
گفتم : تو برو تو اتاق بخواب اگر دیدم عمو نیومد منم میام پیشت …..تورج گفت سحر بیدار میشین ؟
گفتم آره معلومه …..ایرج داد زد تو نمی تونی روزه بگیری …..گفتم حالا شما برو بخواب سحر در موردش حرف می زنیم ………..
بالاخره اونا رفتن و منم کنار عمه دراز کشیدم … بازم بوسیدمش و نوازشش کردم فکر می کردم اون به این کار احتیاج داره ………
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسباب تبدیل #سیئات به #حسنات
🌹 روایت داریم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز سیئات را تبدیل به حسنات میکند:
🔹«أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَکَانَ مِنْ قَرْنِهِ إلَی قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَها اللهُ حَسَناتٍ»
۱- «الصِّدْقُ» راست گفتن. خدا از انسان راستگو خوشش میآید؛ چون خدا خودش مظهر صدق است، مظهر سلام است، مظهر امنیت است.
۲- «وَالحَیاءُ» شرم. اگر کسی حیا داشته باشد خداوند گناهانش را میبخشد و سیئاتش را از بین میبرد و به جای آن حسناتش را مینویسد.
۳- «وَحُسْنُالخُلْق» خوش اخلاقی. انسان دلش میسوزد برای کسانی که نمازشان، روزهشان، کمک کردنشان، دینشان خوب است؛ اما با زن و بچهشان خیلی بد اخلاقند و بد برخورد میکنند. این اخلاق بدشان به آن اعمال خوبشان لطمه ميزند،
۴- «وَالشُّکر» شکر نعمات را به جا آوردن؛ یکی از مواردی که اصل جبران در آن است.
📚 احادیث الائمه
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#حدیث_روز
✨حضرت محمد(ص):
🌼انسان به همان کسی واگذار می شود که
به او امید بسته است
و اگر انسان جز به خدا امید نبندد
به غیر خدا واگذار نمی شود🌼
📚کنزالعمال ، ح ٥٩٠
✨✨✨✨✨✨
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) :
🔸 مَن غَرَسَ في نَفسِهِ مَحَبَّةَ أنواعِ الطَّعامِ اجتَنى ثِمارَ فُنونِ الأَسقامِ .
🔹 هر كه [ نهال] دوستىِ غذاهاى رنگارنگ را در نفْس خويش بنشاند ، ميوه بيمارى هاى گونه گون مى چيند .
📚غرر الحكم : ج ٥ ص ٤٦٩ ح ٩٢١٩