هدایت شده از بنرها
#طب_سنتی_اسلامی
روشهای درمان انواع بیماریها اینجاس
#اسرارخوراکیها #نسخه_درمان_کرونا
#رازجوانی #درمان_ریزش_مو
https://eitaa.com/joinchat/1066860566C7019303c3b
#ڪـانـال_تخصصےطــღــب_شــفا👆به ما بپیوندید👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و سوم ✍ بخش سوم
🌸ساعت رو نگاه کردم نزدیک نه شب بود و من تا اون زمان اصلا یادم رفته بود که ایرج و بچه ها منتظر من هستن می دونستم توی خونه کسی هست که الان شمشیر شو برای من از رو بسته …
خودمو آماده کرده بودم تا در مقابل ایرج جواب گو باشم رفتم لباسم رو عوض کردم باز یادم اومد که صبح اسماعیل رو نگه داشته بودم که منو برگردونه ، نمی دونستم اون هنوز اونجاس یا نه …..
کیفم رو برداشتم که از اتاقم بیام بیرون که دیدم ایرج داره میاد به طرف من …..
راستش یک لحظه از ترسم برگشتم تو اتاقم حتی می خواستم در و ببندم که رسید به من و گفت : خسته نباشی عزیزم …بمیرم امروز خیلی اذیت شدی شنیدم چی شده اسماعیل اومد.
🌸گفت : جلوی پیرهنشو گرفتم و کشیدم تو اتاق و در و بستم و پریدم بغلش و بدون خجالت چند بار بوسیدمش و سرمو گذاشتم روی سینه اش ….
جایی که برای من امن ترین جای دنیا بود …. مهربون و آرامش بخش …. گفتم تو الان همه ی خستگی منو درآوردی خیلی ازت ممنونم که اومدی …..
🌸گفت : خدا رو شکر گفتم الان اینقدر خسته و عصبی هستی که نمیشه باهات حرف زد بیا که همه دم در منتظرت هستن …..
پرسیدم منظورت از همه کیه ؟
گفت : بچه ها ، مامان ، تورج و مینا، علی آقا گل ,,,…… راستش مامان دلواپس تو بود گفت منم میام و تورج اینا هم که خونه ی ما بودن گفتن ما هم میایم پس همه اومدیم …..
گفتم خیلی خطرناکه کاش اونا رو نمیاوردی بیرون دارن همه رو می کشن …..گفت الان که خبری نیست زود باش بریم …..
🌸بچه ها که توی ماشین بودن با دیدن من سرشونو از پنجره کرده بودن بیرون و داد می زدن مامان …..ترانه می گفت : مامان من اینجام دسته گلت اینجاس…….
🌸گفتم قربونت برم دسته گل من عزیز دلم …. اول اونا رو بغل کردم و سوار شدم حالا از سر و کول من بالا می رفتن ….
ولی من فقط جسدم اونجا بود خون می دیدم و خون ……. و بدن هایی که از گلوله شکاف خورده بود و جوون های کم سن و سالی که با مرگ دست و پنجه نرم می کردن ………
🌸دلیل این همه خشونت رو نمی فهمیدم با خودم می گفتم این همه آدم برای چی جونشونو کف دستشون گذاشتن و بدون ترس جلوی گلوله رفتن حتما یک دلیل محکمی برای این کار داشتن ….
🌸اونا همه خانواده داشتن و کسانی منتظرشون بودن پس چی باعث شده بود که اون طور شجاعانه در مقابل گلوله بایستن ……….
اونشب همه با هم رفتیم فرح زاد یک جایی رو سراغ داشتیم که غذا های خوبی داشت و شام خوردیم …
🌸تورج همش در مورد این مسئله حرف می زد اون از کارای بد شاه می گفت و اینکه چرا اون روز مردم به نماز جمعه رفته بودن …….. و من از حرفای اون فهمیدم که تورج شدیدن خودش داره یواشکی مبارزه می کنن و چون خودش خلبان ارتشه نمی تونه بطور علنی این کارو بکنه ……. و اینو براحتی می شد فهمید برای این که از همه چیز خبر داشت ………….
چیزی به زایمان مینا نموده بود و حرکت کردن براش سخت بود …و من از علی مراقبت می کردم چون تورج مدام از اون واقعه حرف می زد و من دیگه تحمل نداشتم …….
🌸از اون روز به بعد حال و هوای شهر های ایران تغییر کرد به نظرم تهران یک شکل دیگه شده بود همه چیز بهم ریخته بود مردم بی ترس و دلهره توی خیابون ها شعار می دادن…خیلی آدم ها رو می شناختم که تا همین چند روز پیش ادعای شاه دوستی می کردن و به حزب رستاخیر پیوسته بودن و حالا بر علیه اون حرف می زدن …..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و سوم ✍ بخش چهارم
🌸روز به روز بر تعداد تظاهرات کننده ها افزوده می شد …..
مردم بی هیچ ترس و واهمه ای می ریختن توی خیابون … شعار می دادن و گاهی هم کشته می شدن ….
حالا سرگرمی بیشتر جوون ها درست کردن کوکتل مولوتف بود بمب دست سازی که با پرتاب اون می تونست به عده ای آسیب بزنه و شاید موجب مرگشون بشه ….
یک هفته بعد مینا رو آوردن بیمارستان دردش بود …
منو سوری جون پیشش بودیم و تورج پرواز داشت و نمی دونست که بچه اش داره به دنیا میاد …
علی با خواهر مینا رفته بودن پیش عمه و اونم نمی تونست به خاطر بچه ها بیاد …مینا به راحتی یک دختر خوشگل به دنیا آورد و وقتی همه چیز رو براه شد تورج رسید …خیلی خوشحال بود و شوخی می کرد ….
به مینا گفت :به خدا می دونستم دختره خواب دیدم ..
اسمشم مریم گذاشتم اگر تو موافقی و این طوری یک نفر دیگه به خانواده ی ما اضافه شد …
کارگر های کارخونه هم سر به شورش بر داشته بودن …
بیشتر اونا با تحریک یک عده ای به سر دستگی عزت کارگر ها رو تحریک می کردن که اینا طاغوتی هستن و باید ریشه ی اونا کنده بشه ……..
وقتی دیگه ساقط شدن رژیم شاه حتمی شد… این جرات در اونا بیشتر شد …..
کارخونه هنوز کار می کرد با وجود اینکه خیلی جا ها تعطیل شده بود علیرضا خان عده ای از کارگر ها رو که باعث شلوغی کارخونه شده بودن اخراج کرد … که عزت هم جزو اونا بود ……
همه جا اعتصاب بود و تقربیا همه جا تعطیل … من به جز یکشنبه ها هر روز تا ساعت دو بیمارستان کار می کردم آینده مبهمی فضای ایران رو گرفته بود که هیچ چیز قابل پیش بینی نبود ..
تا انقلاب پیروز شد شور و حرارتی که بین مردم بود باعث خوشحال ما هم شد دیگه طوری شده بود که ما هم از این پیروزی غرق شادی شدیم و فکر می کردم که دیگه لازم نیست هر روز این همه کشته بشن و همه چیز سر و سامون می گیره ……..
ده روز از این پیروزی گذشته بود مردم همه خوشحال به نظر می رسیدن ……
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#از_زبان_پدر
🔆 امام مهدی عج:
آنکه در دادنِ نعمتهایی که خدا به او داده،
به کسانیکه فرمان رسیدگی به آنها را داده بخل ورزد،
در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود
#حدیث_مهدوی
#احکام_شرعی
#احکام_نفقه
📞⏰🍴 #تهیه_وسایل_مورد_لزوم_خانه
❓ آیا تهیه وسائل #منزل بر عهده #مرد است؟ چه مقدار؟
🍃 تهیه وسایل منزل مانند #فرش، #روانداز، پرده، #لحاف، وسایل پخت و پز و آنچه که زن برای نظافت نیاز دارد نیز همگی به عهده مرد است و مقدار، جنس و کیفیت هر یک نیز باید متناسب با #شأن و منزلت #زن باشد.
✅ در نتیجه: اگر زن در #خانه ای زندگی کرده است که مثلاً از نوعی خاص فرش و #رختخواب استفاده می کرده، مثلاً همیشه روی #تخت می خوابیده و شأن او داشتن #پرده های خاص و یا وسایل خاصی است، بر مرد واجب است آنها را تهیه نماید. البته تا آنجا که منجر به #حرامی نگردد.
✴️ منبع: امام، تحریر الوسیله، کتاب نکاح، فصل فی النفقات، مسأله 8.
➖➖➖➖➖
@
#هرروزیک_آیه
✨ وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا ﴿۴۵﴾
✨كافى است كه خدا سرپرست شما باشد
✨و كافى است كه خدا ياور شما باشد (۴۵)
📚سوره مبارکه النساء
✍بخشی از آیه ۴۵
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
⁉ چطور آدم جالب تر و مفیدتری باشیم؟
♦️ دست از انجام کارهای جاهلانه بردارید:
هر روز که از سر کار به خانه برمیگردید روی مبل لم میدهید و سریال محبوبتان را تماشا میکنید؟ بعد هم شام میخورید و میخوابید؟
♦️اگر هر روز همان کارهای معمولی را انجام دهید که دیگران انجام میدهند، پس فرصتی برای اینکه آدم جالب و متفاوتی باشید ندارید.
🔻 آدمهای تنبل :
🔹هر روز تلویزیون تماشا میکنند.
بارها و بارها در همان رستورانی غذا میخورند که سالها و سالهاست به آن عادت کردهاند.
🔹 هر سال در تاریخ مشخصی به مقصد مشخصی سفر میکنند.
🔹 بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه دیگر کتابی به دست نگرفتهاند و مطالعه نکردهاند.
🔹 هرروز ساعتها با شبکههای اجتماعی سرگرمند و فقط درمورد آب و هوا حرف میزنند.
🔹انتظار دارند فقط دیگران حرف بزنند و کارهای جالب انجام دهند تا آنها حوصلهشان سر نرود. انگار همه چیز برایشان از قبل مشخص و برنامه ریزی شده و تنظیماتشان نباید بهم بریزد!
🔹اگر میخواهید آدم جالبی باشید باید کارهای جالبی انجام دهید: مثلاً به یک رستوران جدید بروید که تا به حال نرفتهاید.
🔹برنامهای برای خودتان تعیین کنید که هر ماه یک فعالیت تفریحی جدید انجام دهید.
🔹 به سینما و تئاتر بروید و فیلمها و نمایشهایی را ببینید که به سبکی متفاوت با آنچه همیشه میدیدهاید هستند.
🔹 در یک کلاس ورزشی شرکت کنید که تا به حال امتحانش نکردهاید. یا کتابی انتخاب کنید که موضوعی متفاوت با آنچه قبلا خواندهاید داشته باشد و با دقت بخوانید.
🔹 با خودتان قرار بگذارید که مهارتی جدید یاد بگیرید. و درخواستهای دیگران را تا جایی که ممکن است رد نکنید.
❌ سوالهای معمولی و تکراری نپرسید
_ ادمهای تنبل سوالهای خسته کننده میپرسند، مثلا خیلی کلی و با بیتفاوتی میپرسند: «چه خبر؟!»
⁉ میپرسند: «حال شما چطور است؟» در حالی که واقعا جویای حال و احوال طرف مقابل نیستند و فقط از سر عادت این جمله را ادا میکنند. یا میپرسند: کی بچه دار میشی به سلامتی؟
⁉اصلا فایدهی پرسیدن این سوالها چیست؟ چه چیزی به شما اضافه می کند که طرف مقابل کی بچه دار می شود؟!
👌 بهتر است این سوالها را نپرسید. با این سوالها نه چیزی یاد میگیرید و نه کسی را به خود جذب میکنید.
♦️ سعی کنید در مواجهه با دیگران کمی جالبتر باشید، مثلا: از طرف مقابلتان در مورد عجیبترین غذایی که خورده است سوال کنید.
🔹از او بپرسید دربارهی مشکلی که برایش پیش آمده چه کمکی از دستتان بر میآید. یا چه فیلمی دیده است که بیشترین تاثیر را رویش گذاشته.
🔹 از او در مورد مهارت جدیدی که در حال یاد گرفتن است سوال کنید. و یا در مورد برنامهی جدیدی که در زندگیاش دارد پرس و جو کنید.
♦️ لطفا در گفتگوهایتان از حالت اتوپایلت خارج شوید! کمی ابتکار به خرج دهید و سوالها جالب و به جا بپرسید تا با جوابهای بسیار خوبی که دریافت میکنید، شگفت زده شوید.
♦️با آدمهای جالب نشست و برخاست کنید
شنونده خوبی باشید و همدلیتان را نشان دهید
زیاد مطالعه کنید
تواضع نشان دهید
منفی بافها را رها کنید
زندگی را دوست داشته باشید و از آن لذت ببرید.
📚منبع: developgoodhabits
✍ مترجم:هدی بانکی
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#ذکر_درمانے👆
#ایمنی_ازبلاوچشم_زخم
#جمعهها_بخوانیم
🍃 #بیمه_هفتگی🍃
🖊در وقت غروب روز جمعه این صلوات راهفت مرتبه بفرستد تا
هفته دیگر از بلا وناگواری ها
محفوظ وایمن می ماند
Ⓜ️ #ختومات_عجیبه
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#اجابت_حاجات #غروب_جمعه
🌻فایده عجیبه در اجابت دعا🔸
🌸✨نقل است ؛ جهت اجابت دعا ، آیت الکرسی را در روز جمعه بعد از عصر در خلوت هفتاد (70) مرتبه بخواند .
🌸✨پس از این عمل در قلبش کیفیت و حالتی عجیب پیدا می شود تا هر دعا که می خواهد قبول گردد.
📚خزینه الاسرار ، ص87
💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊#ازدواج_دختران #بخت_گشایی
اگر دختری در روز جمعه پس از نماز ۲۰۰ مرتبه بگويد
✨« ياالله المحمود في كل فعاله» ✨
حاجت ؛ روا و #بختش باز گردد. ان شاالله
📚اسماء الله الحسنی ملاحبیب الله شریف کاشانی
🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊
#اعمال_روز_جمعه
#سوره_درمانی #سوره_قدر
هرکس عصر روزجمعه صدمرتبه سوره قدر رابخواند
خداوندبه اوهزارنسیم ازرحمتش راعنایت میفرماید
که خیردنیاوآخرت است
📚قران درمانی روحی وجسمی ص۲۳۸
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
هدایت شده از بنرها
🔥مجموعه ای از داستان های کوتاه و پند آموز
🌈 #حکایت_های_سعدی
🌈 #عبیدزاکانی
🌈 #مثنوی_معنوی
🌈 #بهلول_داناوملانصرالدین
را برای شما عزیزان در نظر گرفتم ، داستان هایی که علاوه بر کوتاه و مختصر بودنشان دارای محتوا و پیام خیلی مهمی در زندگی می باشد و برخی از آنها شاید در زندگی ما پیش آمده باشد.🔥
با ما باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از بنرها
مشاوره خانواده وتربیتی بهشت زندگی
همسرانه تربیت کودک ونوجوان ومسائل اعتقادی ومتنوع ...
http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
#زندگی_عاشقانه👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
💑
#سیاست_های_همسرداري
🔱بيشتر اختلافات زن و شوهر به خاطر نحوه ي بحثي است كه هر كدام دارند.
🔱فرياد كشيدن روشي است كه ديگري را به گوش ندادن تشويق ميكند.
#همسرانه
هدایت شده از خانواده بهشتی
#تربیت_فرزند
مامان وبابای مهربـ💞ـون
آزاد گذاشتن کودکتون،
دربازیهای الکترونیکی،نشانه عدم سخت گیری شمانیست!
❌استفاده بیش ازحد،تمرکز اونودریادگیریها،کم میکنه.
@zendegiasheghaneh
@shamimrezvan