فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقران
#خودمونی_با_خدا
خوبه بعضی موقع ها نگاه کنیم
ذره خاک کدوم حُجره ايم !
فضيلت سوره عبس:
۱-مصون ماندن دربرابر خطرات ۲-پیداشدن گم شده
#حدیث_روز☝️ #تربیت_شایسته۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 13 دی ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:45
☀️طلوع آفتاب: 07:14
🌝اذان ظهر: 12:09
🌑غروب آفتاب: 17:03
🌖اذان مغرب: 17:23
🌓نیمه شب شرعی: 23:24
#پیام_رهبری_بمناسبت_شهادت_سردارسلیمانی☝️
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
➖➖➖➖➖
#فاطمیه_عراق ⬆️
#فاطمیه_ایران ؟!
❓ ما محب حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم یا عراقی ها؟
▪ تشییع نمادین حضرت زهرا سلام الله علیها
امسال عراق.
▪اربعین حسینی در عراق همه عزاداری کردن و مردم ایران منتظر فاجعه ی انسانی در عراق بودند.
⏮ اما کار بر عکس شد
ایرانی ها آمار مرگ و میرشون بالا رفت
و عراق آمارش به صفر رسید.
✍ از گذشته درس بگیریم.
▪#فاطمیه_کم_نگذاریم.
▪اللهم عجل فی فرج صاحب الزمان
➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═ঊঈ🍃💔🍃ঊঈ═┅─
▪داغ دیگه ندیدن
این خنده ها به دلمان ماند...
▪داغ شهادتت هرگز سرد نخواهد شد .
#مرد_میدان
─┅═ঊঈ🍃💔🍃ঊঈ═┅─
▪جسمش را فداکرد ، اما روحش هست؛
سردار سلیمانی را می گویم.
▪همان که از ترس هیبتش،
دشمن به او در دل سیاهی شب حمله کرد.
آری جرات می خواهد که رو در رو
مقابل سردار بزرگ ایران بایستی.
دشمن آنقدر حقیر بود که تو را
در آن موقع به شهادت رساند.
▪اما ؛ جسم تو از ایران گرفته شده
و روح تو برای همیشه در کنار آن خواهد ماند.
▪جسم تو از ایرانیان گرفته شده،
اما یاد تو برای همیشه با آنها خواهد ماند.
▪سالگرد شهادت سردار سلیمانی تسلیت باد
🌹شادی روح مطهرش صلوات
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#پیام_سلامتی
⭕️ 10 اشتباه بزرگ که باعث سکته مغزی میشود:
1- نخوردن صبحانه
2- پرخوری
3- دخانیات
4- استفاده زیاد قند و شکر
5- آلودگی هوا
6- کمبود خواب
7- پوشاندن سر به هنگام خواب
8- کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
9- کاهش افکار مثبت
10- کم حرفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــداونـدا ❤️🍃
امروز را برای همه ما
به گونه ای ورق بزن که
لحظه لحظه آن
عشق باشد و امیـد
ای خدای مهربان
امروز ، صبروبردباری
فروتنی و تسلیم
لبخندو گذشت
صلح و آرامش
برکت و بخشش بسیار
نصیب همه ما بگردان
#شروع_هفته_تون_پربرکت
#آمیـــن❣
#سوره_درمانی #ویژه_شنبه👇
.🙏ختم #هفتگـی_هفت_مبین سوره یـٰس برای #رفعمشکلاتزندگی
🍀این ختم رو باید هـرروزصبح انجام بدیدبه این
طریق که در سوره یـٰس(هفت مبین) قــرار داده شده وهرمبین برای یکے
ازروزهاےهفته هست👇🍥🍃
👈در روز #شنبه از اول یس تا مبین اول بخوانید ( از آیه اول تا آیه 12)
👈در روزی #یکشنبه از اول یس تا مبین دوم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 17 )
👈در روز #دوشنبه از اول یس تا مبین سوم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 24 )
👈در روز #سهشنبه از اول یس تا مبین چهارم بخوانید ( از آیه اول تا ایه 47 )
👈در روز #چهارشنبه از اول یس تا مبین پنجم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 60 )
👈در روز #پنجشنبه از اول یس تا مبین ششم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 69 )
👈در روز #جمعه از اول یس تا مبین هفتم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 77 )
📖 #قران_درمانی
#ذکر_درمانی
#ختم_ویژه_از_امام_حسین(ع)
❣امام سوم حضرت حسين عليه السلام فرمود: از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده جهت حوائج تا هفت روز هر روز اين اذكار را هزار بار بخواند حاجت روا گردد❣
💧شنبه: يا حى يا قيوم
💧يكشنبه : اياك نعبد و اياك نستعين
💧دوشنبه : سبحان الله و الحمد لله
💧سه شنبه : يا الله يا رحمن
💧چهارشنبه : حسبى الله و نعم الوكيل
💧پنجشنبه : يا غفور يا رحيم
💧جمعه : يا ذوالجلال و الاكرام
🍂🍃🌸🍂🍃🌸
🍂🌸🍂
🌸
🌸
#سرگذشت واقعی #سارا
#قسمت_پانزدهم
🌸یک روز برف شدیدی میبارید
با علی قرار داشتم
خیلی منتظر موندم نیومد.
دلشوره داشت خفم میکرد
علی هیچوقت بدقول نبود.
فکر کردم شاید خسته بوده تو خونه خوابش برده
رفتم شرکت نیم ساعت بعد آنلاین شد.
_علی؟کجا هستی؟میدونی چقدر منتظرت بودم؟
_ سارا جونم ببخشید تروخدا جاده یخ زده بود ماشین افتاد تو شونه خاکی اتوبوس چپ کرد.
خشکم زده بود
دو دستی زدم تو صورتم.
_ وااااای الان حالت خوبه؟ – اره عزیزدلم خوبم بدازظهر میام دنبالت
🌸حالم بد بود نگران بودم .میترسیدم اتفاق بدی براش افتاده باشه و بهم نگفته باشه
تا بدازظهر بشه بال بال زدم
دیدمش خدارو شکر سالم و سلامت بود.
از خودم تعجب میکردم
وقتی میدیدمش انگار دنیا رو بهم دادن
اصلا یادم رفته بود که قیافشو دوست نداشتم
کلی با رویاهای من فاصله داشت اما به قلبم خیلی نزدیک بود من ازش خیلی سر بودم
اما اون با محبت کردنش همرو جبران میکرد
فقط دوسش داشتم چون دوستم داشت یعنی من فکر میکردم که دوستم داره.
یه روز داشتیم تو برف ها قدم میزدیم
تو پالتوم خودمو حسابی پیچیده بودم
جلوم ایستاد
نگام کرد
🌸صورتم از شدت سرما و خجالت قرمز شده بود
_ مامانم دوست داره ببینتت
از اینکه منو با خانوادش درو میون گذاشته بود خیلی خوشحال شدم
ولی که ای کاش مامانش هیچوقت منو ندیده بود ….
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍂🍃🌸🍂🍃🌸
🍂🌸🍂
🌸
🌸
#سرگذشت واقعی #سارا
#قسمت_شانزدهم
🌸همون شب دعوتم کردن خونشون مامانش خیلی جوون بود مثه مامانه خودم.
با علی ۱۴سال اختلاف سنی داشت با همسرش مشکل داشت و با هم زندگی نمیکردن .
مامانش سیگاری بود و مدام قهوه میخورد خیلی شوخ بود اما به شدت عصبی بود.
به علی خیلی وابسته بود و به دخترش که ۵-۶سالی از علی کوچکتر بود زیاد اهمیت نمیداد به خاطر همین مرجان خیلی به من میچسبید و از سر و کولم بالا میرفت.
🌸بعضی وقتها واقعا کلافه میشدم اما چیزی نمیگفتم چون دلم براش میسوخت .
انگار شرایطیتش خیلی شبیه من بود علی برای مادرش بت بود دلش نمیخاست پسرش رو با کسی تقسیم کنه.
بعضی وقتها یجوری به علی میچسبید که چندشم میشد انگار عشق گمشدش بود .
ولی منو هم دوست داشت اما حسادتش نسبت به من اجازه نمیداد آب خوش از گلومون پایین بره .. وقتی علی میرفت یزد بهم زنگ میزد
_ سارا بیا پیش ما
من و مرجان دلمون تنگ شده.
با هم قهوه میخوردیم میگفتیم و می خندیدیم ولی امان از روزی که علی میمومد واقعا هووی من میشد .
🌸ما دیگه مثه قبل با هم نمیتونستیم بیرون بریم یا قدم بزنیم یا دو نفری از تعطیلاتمون لذت ببریم .دیگه همیشه مامانش بین ما بود .
البته من اهمیتی نمیدادم میگفتم مادره دلش به شوهرش خوش نیست پسرشو دوست داره سعی میکردم خودمو راضی کنم.
به علی خیلی وابسته بودم
علی اجازه نمیداد بدون خودش جایی برم حتی با دوستام اجازه نداشتم یک رب پیاده برم مسخ شده بودم.
هر چی میگفت میگفتم چشم.
دلم ضعف میرفت که برام غیرتی میشد.
🌸انقدر تنهایی ضعیفم کرده بود که به هر حرف غیرمنطقیش هم تن در میدادم.
یادم رفته بود که من مستقلم.
خودمم که باید برای خودم تصمیم بگیرم.
عید شده بود کل یازده روز عید رو بهانه میگرفت که چرا شما اینقدر مهمونی میرید و مهمون میاد
پس کی میخوای برای من وقت بذاری؟
عذاب وجدان داشتم. بهم گفت شب قبل سیزده بدر میریم قزوین خونه بابابزرگم همه خاله ها و دایی ها و بچهاشون جمعا تو هم باهامون بیا… ساکت شدم ….
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸