دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت
عطر آزادی به جای بوی باروت
در فضای میهن اسلامی مان پیچید.
قفسها شکسته شد و نفسها از زندان
سینه ها رهایی یافت.
#دهه_فجرمبارک
#ذکر_درمانے #گشایش
🌸✨ #رهایی_ازغربت_وسرگشتگی_درامور
🌸✨حضرت #امام_رضا علیه السلام فرمودند :
👈به هر کس #پریشانی رخ دهد و از یار و دیار خود دور بیافتد و در حال خویش حیران باشد و سر رشته #کار از دستش بیرون گردد
👈باید روز #یکشنبه و #دوشنبه وقت ظهر غسل کند و دو رکعت نمازبخواند و با هر انگشت دستهای خود یک بار✨ "یا جامع "✨
👈بگوید و سپس ببندد زود به مجمع احباب خویش بازمی گردد و گره از کارش باز می شود
📗منبع : بحر الغرائب ص ۱۳۱
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 3️⃣1️⃣
فصل چهارم
مادرم به قولی که سال ها قبل در نجف به بابایم داده بودف عمل کرد. خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه، جنازه ی بابایم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد. آن زمان، یعنی سال 47، یک نفر سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت. مادرم بعد از دفن بابایم در نجف، به زیارت دوره ی ائمه رفت و سه روز به نیابت از بابایم زیارت کرد و بعد به آبادان برگشت.
تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود. برای همین، ناراحتی اعصاب گرفتم و پیش دکتر رفتم و به تشخیص دکتر، قرص اعصاب می خورم. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب که یک سالش بود. یک روز سراغ قرص های من رفت و قرص ها را خورد. به قدری حالش خراب شد که بابایش سراسیمه او را به بیمارستان رساند. دکترها معده ی زینب را شست و شو دادند. یکی دو روز او را بستری کردند. خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
ششماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستالن شرکت نفت بستری شد. او پوست و استخوان شده بود. هرروز برای ملاقات به بیمارستان میرفتم و نزدیک برگشتن، بالای گهواره اش مینشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کمبه غم از دست دادن بابایم عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم بود و خانه ی او تفریح و دلخوشی من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابایم، مادرم خانه ای در منطقه ی کارون خرید. این خانه چهار اتاق داشت که مادرم برای امرار معاش، سه اتقش را اجاره داد و یک اتاق هم دست خودش بود. هر هفته، یا مادرمبه خانه ی ما می آمد یا ما به خانه ی مادرم میرفتیم. هرچند وقت یک بار هم بابا یمهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. باشگاه شرکت نفت مخصوص کارکنان شرکت نفت بود. سینما داشت. بلیط سینمایش 2 ریال بود.ماهی یکبار می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو و من و دخترها هم ردیف عقب می نشستیم و فیلم می دیدیم. من همیشه چادر سر میکردم و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من، درآوردن چادر گناه بزرگی بود
ادامه....
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 4️⃣1️⃣
فصل چهارم
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام «بی بی جان» داشت که در منطقه کارمندی شرکت نفت، بٍرٍیم، زندگی می کرد. ما سالی یک بار در ایام عید به خانه ی آنها می رفتیم و آنها هم در آن ایام یک بار به خانه ی ما می آمدند و تا سال بعد و عید بعد، رفت و آمدی نداشتیم. اولین بار که به خانه ی دختر عمه ی جعفر رفتیم، بچه ها کفش هایشان را درآوردند، اما بی بی جان به بچه ها گفت:لازم نیست کفش هایتان را دربیاورید. بچه ها هم با تعجب، دوباره کفش هایشان را پا کردند و همه با کفش وارد خانه شدیم. اولین باری هم که قرار بود آنها خانه ی ما بیایند، جعفر از خجالت و رودربایستی، یک دست میز و صندلی فلزی برایم خرید. تا مدت ها هم آن میز و صندلی را داشتیم.
در محله ی کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمیکرد. دختر عمه ی جعفر هم اهل حجاب نبود. یک روز به جعفر گفتم: اگر یک میلیون هم به من بدهند، چادرم را درنمی آورم. اگر می بینی قیافه من کسر شان دار، من خانه ی دختر عمه ات نمی آیم. جعفر بعد از این حرف، دیگر به چادر من ایراد نگرفت.
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به من داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود و خواهرهایش لحظه ای او رازمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه 6 فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد (قدس) رفتیم؛ یک خانه ی شرکتی در ایستگاه 6 ردیف 234 که سه تا اتاق داشت. ما در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. چه عشقی می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم. خودم خواهر و برادر نداشتم. وقتی می دیدم که چهارتا دخترهایم باهم عروسک بازی میکنند، لذت می بردم و به آنها حسودی ام می شد و حسرت میخوردم که ای کاش من هم خواهری داشتم.
ادامه دارد....
#حدیث
💎امام علی علیه السلام:
حكمت گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد
الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ
📚حکمت 80 نهج البلاغه
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
💎حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
اگر به آنچه شما را امر نمودیم عمل می کنی و آنچه شما را بر حذر داشته ایم دوری می کنی از شیعیان ما هستی وگرنه هرگز.
📚 بحارالانوار، ج۶۵ ص۱۵۶
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
️ ❓ #چرابعضی_ازدعاهامستجاب_نمیشود؟
🔸 اگر به جای بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمی گیرد، دعای کسانی مستجاب می شود که در شکم آنان لقمهای حرام نباشد.
🔸در حدیث می خوانیم:
هر کس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را حلال کند.
📚 بحار، ج 90، ص 373.
🔸بگذاریم که دعا به معنای طلب خیر است و بسیاری از خواسته های ما خیر نیست و ما خیال می کنیم خیر را طلب می کنیم.
🌷آیت الله مجتهدی نیز می فرمود:
اگر می خواهی دعاهایت مستجاب بشه نیاز نیست صداتو بلند کنی وقتی لقمه حلال بخوری یواش هم بگویی الهی العفو ، خدا قبول میکنه.
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️کلیپ کوتاه آموزش #احکام_شرعی
#تطهیر_اشیاء
🍄🍁🍂🍄🍁🍂🍁
#وسواس_و_وسواسی
♨️ #وسواس برخاسته از شیطان می باشد و خدای ناکرده اگر شخص #وسواسی شود از عبادت ها نیز باز می ماند. علاوه بر این، عدم فهم درست احکام دین سبب می شود که شخص نظر خود را بر احکام الهی ترجیح دهد و نظر خود را ملاک رفتاری خود قرار دهد.
♨️شخص #وسواسی نظر خود را در مقابل نظر دین قرار می دهد به چه صورت؟ به این صورت که دین بنایش بر آسان گیری و توجه نکردن به شک در این امور است اما شخص #وسواسی عقیده دارد که با شک در نجاست، حتما آن را تطهیر کند، یا وضو و غسل را طولانی کند! این روحیه شخص وسواسی که نظر خود را بر دین ترجیح دهد معصیتی بزرگ است لذا حتما توصیه می کنیم ملاک را در طهارت و انجام غسل و وضو مانند عرف متشرعین قرار دهید و نیاز نیست که اینقدر با دقت وارسی نماید!.
‼️جالب اینجاست که اشخاص #وسواسی هیچگاه در امور مالی دچار وسواس نیستند! برای همین خوبست که هر گاه دچار وسواس شدند، با خود عهد کنند که مقداری را به عنوان جریمه به فقرا بپردازند، از آثار این کار اینست که شخص در مبارزه با وسواس شیطان جدی می شود.
#هرروزیک_آیه
✨أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ
✨مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا﴿۲۷﴾
✨آيا نديده اى كه خدا از آسمان آبى فرود
✨آورد و به وسيله آن ميوه هايى كه
✨رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم (۲۷)
📚سوره مبارکه فاطر
✍بخشی از آیه ۲۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز فکرنکن
باید سال ها قبل شروع می کردی..
این فکر مخرب رو عوض کن و بگو
می خوام همین الان شروع کنم
بهترین سالهای من از این به بعده..
نقطه پایانی بر تمامی کمبودهای گذشته بگذارید.
شما میتوانید آن مرد یا همان زنی باشید
که به شرایط و اوضاع نامناسب در خانوادهاش پایان میدهد .
👤 #جول_اوستین
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸 هنگامی که زمان رخت بر بستن می رسد،
تمام ثروتهای دنیا نمی توانند حتی یک نفس بیشتر عرضه کنند یا روحی خسته را آسایش بخـــشند ...
🌸 یــــک نفـــس بـــسی ارزشمـــندتـــر از هـــمه دارایی های دنیایی است ، با این حال ما هزاران نفس را دور میافکنیم.
🌸 بــرخـــیز! و ارزش نفس هــــایت را دریـــاب. آنها را از نـــام مقدس ، خــــداوند سرشار کـن و بــه خــدمت جـهان درآور...
🌹 امیدوارم زندگی آرام و پر از خیر و برکت داشته باشید .